توافق قاهره طرف اروپایی را گستاختر کرد
سرویس سیاسی-
رئیس سازمان انرژی اتمی با تأکید بر پیامدهای توافق قاهره، هشدار داد که «از لحظهای که توافقنامه میان عراقچی و گروسی امضا شد، شاهد مواضع جدید و تندتری از سوی اروپاییها بودیم». تجربه سالهای اخیر نشان میدهد اروپا نه توان ایفای نقش مستقل دارد و نه ارادهای جز دنبالهروی از آمریکا؛ تمدید امکان استفاده اروپا از مکانیسم ماشه و استمرار قطعنامه ۲۲۳۱ تنها بستر فشار و تهدید جدیدی علیه ایران را تقویت میکند.
پس از امضای «توافق ترتیبات فنی» میان ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی در قاهره که بر پایه رویکردی سخاوتمندانه و اعتمادساز از سوی جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت، برخی از ناظران تصور میکردند این گام دیپلماتیک میتواند مانع از مواضع تند و غیرقانونی طرفهای غربی بهویژه تروئیکای اروپایی شود اما واقعیت صحنه دقیقاً عکس آن بود؛ این توافق نهتنها منجر به اصلاح رفتار اروپا در موضوع مکانیسم ماشه نشد، بلکه «اروپاییها را گستاختر کرد».
بیانیه تروئیکای اروپایی؛ چشمپوشی از حمله
به تأسیسات ایران، اتهامپراکنی علیه تهران
نمونه بارز این گستاخی در بیانیه اخیر تروئیکای اروپایی در اجلاس شورای حکام آشکار شد. اروپا در این بیانیه، با بیشرمی تمام از کنار حمله به تأسیسات هستهای ایران ـ که عضو رسمی معاهده NPT و متعهد به پادمانهاست ـ گذشته و در عوض، اتهامات نخنما علیه برنامه صلحآمیز هستهای ایران تکرار شد.
سه کشور اروپایی در این بیانیه مدعی شدهاند ایران با ایجاد «کارخانه غنیسازی سوخت اصفهان» و عدم اجازه به بازرسان آژانس، مسیر جدیدی در پیش گرفته است؛ ادعایی که بیشتر به سناریوسازی سیاسی شباهت دارد تا گزارش فنی. آنها در ادامه با لحنی طلبکارانه اعلام کردهاند که آژانس نزدیک به سه ماه از وضعیت هزاران کیلوگرم اورانیوم غنیشده ایران بیاطلاع است، در حالی که اصل این تأخیر ناشی از همان رفتارهای خصمانه و حمایت اروپا از حملات خرابکارانه به تأسیسات هستهای ایران است.
در واقع، همین بخش از بیانیه تروئیکای اروپایی بهخوبی نشان میدهد که هدف اصلی آنها نه نظارت فنی و اجرای دقیق مقررات آژانس، بلکه فشار سیاسی و زمینهسازی برای فعالسازی مکانیسم ماشه است. چراکه اگر دغدغه واقعی اروپا شفافیت برنامه هستهای ایران بود، نخست باید به این پرسش پاسخ میدادند که چگونه میتوان از کشوری انتظار همکاری کامل داشت، در حالیکه چندی پیش مهمترین تأسیسات هستهایاش هدف حمله خرابکارانه قرار گرفته و نهتنها اروپا آن را محکوم نکرد، بلکه عملاً با سکوت و بیتفاوتی، چراغ سبز به عاملان این تجاوز آشکار داد؟
اروپا؛ مدعی ولی در واقعیت متهم
اروپاییها در این بیانیه حتی پا را فراتر نهاده و ادعا کردهاند که ایران از سال ۲۰۱۹ تاکنون بهطور مداوم تعهدات برجامی خود را نقض کرده و شرایط کافی برای فعالسازی مکانیسم ماشه وجود داشته است. آنها بار دیگر تأکید کردند که موضوع هستهای ایران باید در دستور کار شورای امنیت باقی بماند و تحریمهای سازمان ملل لغو نشود. این مواضع در حالی بیان میشود که همان کشورهای اروپایی، بهعنوان اعضای متعهد برجام، کوچکترین تعهدات اقتصادی و سیاسی خود در قبال ایران را اجرا نکردهاند و اکنون با ژست «پلیس بد» تلاش میکنند فشار حداکثری آمریکا را تکمیل کنند.
اتفاقاً همین بخش از بیانیه تروئیکای اروپایی، سند روشنی بر میزان عناد و خصومت آنها با جمهوری اسلامی ایران است. آنان با صراحت اعلام کردهاند که «از سال ۲۰۱۹ تاکنون دلایل کافی برای فعالسازی مکانیسم ماشه وجود داشته است» و تنها بهدلایل سیاسی این اقدام را به تعویق انداختهاند. به بیان دیگر، سه کشور اروپایی ناخواسته پرده از نیت واقعی خود برداشتند؛ نیتی که چیزی جز فشار دائمی، تهدید مستمر و گروگانگیری پرونده هستهای ایران نیست.
این اعتراف آشکار به هر فرد منصفی نشان میدهد که حتی هر اقدام از روی حسن نیت و هر نوع اعتمادسازی در موضوع هستهای نیز نمیتواند پایانی بر خصومت غربیها باشد. تجربه برجام و همچنین مذاکرات چندین سال اخیر ثابت کرده است که هر بار ایران گامی برای اعتمادسازی برداشته، طرفهای اروپایی نهتنها پاسخ مثبت ندادهاند بلکه سطح مطالبات و زیادهخواهیهای خود را افزایش دادهاند. بنابراین، سخن گفتن از «بازگشت اروپا به تعهدات» یا «اصلاح رفتار آنها در سایه توافقات جدید» چیزی جز سادهانگاری نیست.
از قاهره تا وین؛ دیپلماسی سخاوتمندانه ایران
و مواضع تند اروپا
محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی و معاون رئیسجمهور، در پایان اجلاس شورای حکام آژانس به نکتهای اساسی اشاره کرد: «پیش از این، کشورهای اروپایی همکاری ایران با آژانس را یکی از شروط اصلی خود عنوان میکردند، اما درست از لحظهای که توافقنامه میان وزیر محترم امور خارجه کشورمان و مدیرکل آژانس امضا شد، شاهد مواضع جدید و تندتری از سوی آنان بودیم.»
این سخنان اسلامی بازتاب واقعیت تلخی است که بارها در تجربه 22 ساله مذاکرات هستهای دیدهایم؛ هر زمان ایران با حسننیت و در چارچوب دیپلماسی سازنده گامی رو به جلو برداشته، طرفهای غربی بهجای پاسخ متقابل، بر گستاخی خود افزودهاند.
موضع درست محمد اسلامی در وین بار دیگر نشان داد غربیها، بهویژه تروئیکای اروپایی، نهتنها بازیگر و طرف قابلاعتمادی نیستند، بلکه خود بخشی از مشکل هستند.
از این زاویه، اظهارات اسلامی صرفاً یک نقد سیاسی نبود بلکه تبیین یک واقعیت راهبردی است. او با این سخنان توانست به درستی نشان دهد که توافق قاهره بهجای آنکه زمینهساز کاهش تنش باشد، بهانهای تازه برای تشدید زیادهخواهی اروپا شد.
طلبکاری اروپا
در هنگامه دیپلماسی سخاوتمندانه ایران
همزمان با این تحولات، دیپلماسی ایران متوقف نشد. تماس سید عباس عراقچی با «بارو» وزیر خارجه فرانسه در شامگاه ۲۵ شهریور و همچنین رایزنیهای متوالی روز بعد میان ایران و تروئیکای اروپایی و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نشان داد که جمهوری اسلامی همچنان راه دیپلماسی را باز گذاشته است.
اما پاسخ اروپا چیزی جز طلبکاری نبود. «کایا کالاس» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در مواضعی متناقض و متکبرانه اعلام کرد: «ایران باید همکاری کامل خود را با آژانس نشان دهد و بدون تأخیر اجازه بازرسی بدهد... پنجره دیپلماسی رو به بسته شدن است.» او حتی با اشاره به روند فعالسازی اسنپبک مدعی شد تنها چند هفته تا بازگشت تحریمها باقی است؛ تهدیدی که نشان میدهد اروپا اساساً توافق قاهره را نه امتیاز ایران، بلکه فرصتی برای امتیازگیری بیشتر خود تلقی کرده است.
اروپا؛ ۲2 سال بازی پلیس بد
بررسی تاریخی مذاکرات هستهای نشان میدهد اروپا در هیچ مقطعی نقش مثبت نداشته است. از بروکسل و سعدآباد گرفته تا برجام و امروز، طرفهای اروپایی همواره در نقش «پلیس بد» ظاهر شده و نهتنها باری از دوش دیپلماسی برنداشتهاند، بلکه فشارها را تشدید کردهاند.
دقیقاً همینجاست که باید بر نکتهای کلیدی تأکید کرد: اروپای امروز دیگر نه جایگاهی در ساختار قدرت جهانی دارد و نه ارادهای مستقل برای ایفای نقش میانجی یا حتی بازیگر مؤثر در منازعات بینالمللی. اگر در گذشته و دوران جنگ سرد برخی از پایتختهای اروپایی میکوشیدند خود را قطب سوم در برابر آمریکا و شوروی معرفی کنند، و اگر آنان در دوران پس از فروپاشی شوروی به دنبال نقشآفرینی بینالمللی بودند، امروز در سال ۲۰۲۵ حتی این توهم نیز فرو ریخته است. اروپا نه در عرصه امنیتی و نظامی قدرتی تعیینکننده دارد، نه در اقتصاد جهانی توان نقشآفرینی در برابر ابرقدرتهایی همچون چین و آمریکا را یافته و نه در حوزه سیاسی و دیپلماتیک مرجعیت و وزنی برای اعمال نفوذ مستقل داشته و دارد. رفتار تروئیکای اروپایی در موضوع ایران، نیز بازتاب همین وضعیت حقیرانه است. آنها بهجای ابتکار عمل یا نقشآفرینی سازنده، سیاست خارجی خود را در عمل به آمریکا تفویض کردهاند و صرفاً در قالب یک حرکت دنبالهرو (bandwagon) به واشنگتن میچسبند. بیانیههای پیاپی علیه ایران، تهدید به فعالسازی اسنپبک و حتی لحن گستاخانهای که در مواضع اخیرشان دیده میشود، همه و همه ادامه همان سناریویی است که در اتاقهای فکر آمریکایی نوشته میشود و از پاریس، برلین، لندن و بروکسل صرفاً قرائت میگردد.
به بیان روشنتر، اروپا در پرونده هستهای ایران نه «واسطهی» خوبی بوده است، نه عزمی برای حل اختلافات داشته است، آنان صرفاً مجری سیاستهای فشار حداکثری آمریکا هستند و در این مسیر، بهرغم هزینههای اقتصادی و سیاسی که متحمل میشوند، کوچکترین تلاشی برای خروج از سایه واشنگتن ندارند. این تبعیت کورکورانه نشان میدهد که آنچه روزی به نام «اتحادیه اروپا و قدرت اروپایی» قرار بود قدرتی مستقل در جهان باشد، امروز به نهاد و کشورهایی بیخاصیت و دستنشانده در نظام بینالملل تقلیل یافتهاند.
توافق قاهره اروپا را گستاختر کرد. در چنین شرایطی، اتکای بیش از حد به وعدههای اروپا نهتنها سودی برای ایران ندارد، بلکه هزینههای سیاسی و امنیتی کشور را افزایش میدهد. راهبرد دولت باید همچنان بر توسعه روابط با قدرتهای نوظهور و کشورهای مستقل استوار باشد.
جدای از این تمدید قطعنامه 2231 نیز خطایی بزرگ و راهبردی است. مسئله اصلی که باید بهطور جدی مورد بررسی قرار گیرد این است که پس از پایان بازه تمدیدی چه اتفاقی قرار است رخ دهد؟ آیا واقعاً کسانی هستند که هنوز امید بستهاند به اروپا و آمریکا؛ همانها که در یک سال اخیر بدترین مواضع و خصمانهترین اقدامات از جمله حمله به تاسیسات هستهای را علیه ایران اتخاذ کردهاند، در چند ماه آینده ناگهان تغییر رویه دهند و سیاست تهدید و فشار خود را کنار بگذارند؟
پاسخ روشن است؛ هیچ نشانهای از تغییر رفتار اروپا و آمریکا دیده نمیشود و اساساً چنین انتظاری، سادهلوحی سیاسی است. غربیها بارها و بارها نشان دادهاند که حتی در اوج مذاکرات نیز به دنبال امتیازگیری یکطرفهاند و هیچگاه از ابزار تحریم، تهدید و مکانیسمماشه دست نخواهند کشید. بنابراین، انتظار وقوع «اتفاق خاص» یا «باز شدن پنجره دیپلماسی» در پایان بازه تمدیدی بیشتر به توهم خوشباوران شباهت دارد تا واقعیت سیاسی.
تمدید قطعنامه ۲۲۳۱، همانطور که تجربه سالهای اخیر ثابت کرده، اشتباهی استراتژیک است؛ خطایی که نهتنها هیچ دستاورد ملموسی برای ایران به همراه نخواهد داشت، بلکه زیانهای فراوانی به دنبال خواهد آورد. این تمدید یعنی استمرار فضای تهدید، ادامه گروگانگیری هستهای و حفظ ابزار حقوقی برای فشارهای بیشتر. در حالیکه پایان این قطعنامه میتواند بهانههای دائمی اروپا و آمریکا را از میان بردارد، تمدید آن عملاً تداوم همان چرخهای است که طی دو دهه گذشته، فرصتهای بزرگ کشور را سوزانده است.