کد خبر: ۳۱۷۹۴۷
تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۳
نگاهی به فیلم «سوپرمن»

ابرقهرمانی که منجی یهودیان است!

مسیح عرفان

سوپرمن موجودی فضائی است که قدرت‌های خارق‌العاده دارد و گمان می‌کند پدر و مادرش او را فرستاده‌اند تا زمین را نجات دهد. اولین‌نمایی که از سوپرمن می‌بینیم، کلارک روی زمین افتاده و گویا دشمنش او را شکست داده است. سپس سگش می‌آید و با شنل او بازی می‌کند. سکانس‌های متعددی در سوپرمن وجود دارد که مثلا می‌خواهد طنز باشد، اما غالب اوقات موفق نیست. سگ سوپرمن او را به بازیچه می‌گیرد و خودش هم شکست خورده است. این‌گونه شروع فیلم برای آشنایی زدایی از قهرمانی سوپرمن است. به همین علت می‌بینیم که سوپرمن حتی در مقابل سگش هم ضعیف‌تر است.
سوپرمن به خانه‌اش می‌رود و در قطب، خانه‌ای یخی از زیرزمین بالا می‌آید. اینکه چگونه سوپرمن چنین تکنولوژی دارد در فیلم مشخص نیست و گویا ربات‌هایش را هم از فضا آورده است. درون خانه با عدسی‌هایی بزرگ، نور خورشید بر روی بدن سوپرمن متمرکز می‌شود و بدن سوپرمن بهبود می‌یابد.
در این سکانس علاوه‌بر آشنایی با شخصیت افتاده و متواضع سوپرمن که برای مخاطب جذاب است، قدرت خورشید در ذهن ما پر رنگ می‌شود. حیات‌بخشی و حتی شفابخشی خورشید در طول فیلم بار‌ها نشان داده می‌شود و چون هیچ خدای بی‌نهایتی در فیلم نیست، متاسفانه خورشید همچون نیرویی اسطوره‌ای، شفابخش قهرمان ما معرفی می‌شود.البته بعدا در یکی از سکانس‌ها، وقتی سوپرمن زندانی است خورشید کوچکی ایجاد می‌شود و همان خورشید هم شفابخش است. یعنی اثر نگاهش کاملا مادی است و عناصر فیزیکی خورشید را برای سوپرمن مفید می‌داند و نه اینکه وجودی ماورائی و خداگونه برای خورشید قائل باشد.
داستان اثر در مورد این است که یک فرد سرمایه‌دار و یک شرکت خاص، افرادی را تجهیز کرده است تا در مقابل سوپرمن بجنگند و او را نابود کنند. سوپرمن از همین گروه در ابتدای فیلم شکست می‌خورد.
در فیلم سوپرمن بار‌ها به خانواده و مسائل مربوط به آن اشاره می‌شود. سوپرمن پیام خانواده فضائی‌اش را دائم پخش می‌کند تا آرامش بگیرد. همچنین وقتی که با هویت قلابی‌اش سر کار می‌رود، تلفنی با خانواده زمینی‌اش خوش و بش می‌کند. از همین ابتدا می‌بینیم که خانواده در زندگی سوپرمن نقش محوری دارد که مضمون خوبی است.
  مردم عادی دائم در حال سلفی گرفتن هستند! این سکانس‌ها نقد افراط مردم در استفاده از فضای مجازی نیست، بلکه نشان می‌دهد مردم عادی چقدر کند ذهن هستند و اینجاست که برتری ذاتی سوپرمن مشخص می‌شود. ابزاری غیرانسانی که با تحقیر مردم عادی، قهرمانش را بزرگ جلوه می‌دهد 
 پشت صحنه قدرت در آمریکا
همان گروهی که ذکر کردیم در جلسه‌ای با سران آمریکا، خواستار دستگیر کردن سوپرمن می‌شود و به او اتهاماتی می‌زند. محیطی که سران آمریکا در آن نشسته‌اند هیچ هویت خاصی ندارد و مشخص نیست دقیقا کجاست! با اینکه فیلمساز می‌توانست به راحتی کاخ سفید را نشان دهد، اما اتاقی تاریک را می‌بینیم که چند نفر از نژادهای مختلف در آن حضور دارند. سیاه پوست، آسیای جنوب شرقی، آمریکایی و شخصی که چهره‌ای هندی-عربی دارد.
این افراد، سیاستمداران آمریکایی هستند که به شکل گلوبالیستی، از تمام جهان در این گروه نماینده‌ای هست. گلوبالیسم یعنی هضم شدنِ قدرت‌های سیاسی از کشورهای مختلف در سرمایه‌داری آمریکایی و فرهنگ کابالیستی. (رجوع شود به بخش یهود بین‌الملل کتاب کابالیسم اساطیری)
اما این افراد در فیلم حضور خاصی ندارند و مجموعا یکی دو سکانس این افراد را می‌بینیم. یعنی فیلم نمی‌خواهد وارد جدال‌های سیاسی شود و صرفا با همین چند سکانس، فضای گلوبالیستی را ترسیم می‌کند. سیاستمداران تحت تاثیر سخنان شخصی به نام لوثر (Luthor) قرار می‌گیرند. این فرد مالک همان کمپانی سرمایه‌داری است که مبارزانی را علیه سوپرمن تربیت کرده. لوثر با سوپرمن مشکل اساسی دارد و به خاطر حسادتش می‌خواهد او را حذف کند. یعنی بخش بسیار کوچکی از قدرت سرمایه‌داری در غرب که حتی اسم کمپانی‌اش هم اسم شخص خودش است بزرگ‌ترین دشمن سوپرمن به حساب می‌آید. اما سیاستمداران آمریکا در هیچ کدام از سکانس‌ها کنش منفی انجام نمی‌دهند. بله در چند دیالوگ گفته می‌شود که آمریکا حامی کشور بُواریا (Bovaria) است و این کشور هم می‌خواهد به کشور جارهانپور (Jarhanpur) حمله کند. دو کشور تخیلی که در ادامه دقیق‌تر به آن می‌پردازیم. اما ما نه دولت آمریکا را در فیلم می‌بینیم و نه حمایت خاصی از بواریا. بلکه در تمام فیلم، حمایت آمریکا از بواریا به حمایت شخص لوثر و کمپانی‌اش از این کشور تقلیل پیدا می‌کند.
همان روش همیشگی سینمای غرب که فساد سیستماتیک دولت ماسونی آمریکا را به چند فرد تقلیل می‌دهد و در انتها با نابود کردن همان فرد، مدعی می‌شود که فساد پاکسازی شد! در حالی که در واقعیت هم جمهوریخواه و هم دموکرات‌های آمریکا کاملا پشت اسرائیل و کشور‌های همپیمان غرب حضور دارند و از جنایتکاری مثل نتانیاهو حمایت کامل دولتی می‌کنند.
 لوییس و سوپرمن
رابطه سوپرمن و نامزدش لوییس هم خالی از تنش نیست. با اینکه هر دو با هم خوب رفتار می‌کنند، اما در خلال مصاحبه‌ای که لوییس از سوپرمن می‌گیرد و هدفش هم شناساندن سوپرمن برای مخاطبان جدید دی‌سی است، سوپرمن عصبانی می‌شود و خانه لوییس را ترک می‌کند. رابطه هنوز شکل نگرفته، پایان می‌یابد! این سکانس هم برای عادی نشان دادن سوپرمن است که حتی او هم در روابطش دچار مشکل است. اما چون فیلم با ریتم سریع از عشق تا نفرت را پیش می‌برد، مفهوم آن طوری که باید منتقل نمی‌شود و سکانس پیامش را ضعیف منتقل می‌کند.
پیامی از فضا!
بار‌ها روی پیامی که پدر و مادر سوپرمن برایش فرستادند تأکید می‌شود. لوثر دشمن سوپرمن مکان زندگی او را پیدا می‌کند و وارد خانه سوپرمن می‌شود. داخل خانه پیام پدر و مادرش را می‌بیند و زیردستش سعی می‌کند بخشی از پیام که نیمه مانده است را تکمیل کند. سوپرمن بعدا می‌گوید این پیام برای من به صورت ناقص ارسال شده بود، اما عجیب است که با اینکه سوپرمن این‌قدر خانواده‌اش را دوست داشته، به فکر ترمیم پیام نیفتاده است! کاری که لوثر و دوستانش در چند دقیقه انجام می‌دهند.
این باگ داستانی مورد نیاز فیلمساز بوده تا نقطه عطفی در داستان ایجاد کند. تا وقتی این پیام پخش نشده، طبیعتا مردم علیه سوپرمن نمی‌شوند و دولت هم نمی‌تواند او را دستگیر کند. اما همه چیز در فیلمنامه دستپاچه است؛ گویا مضامین مختلف به صورت کاملا مکانیکی در فیلم قرار داده شده و هیچ فرم هنری پیدا نمی‌کند.
به هر حال در پیام خانواده سوپرمن می‌بینیم که آن‌ها انسان‌ها را حقیرتر از فضائی‌ها دانسته، او را با هدف حاکم شدن بر زمین به زمین فرستادند. سوپرمن هم خودش دچار بحران روحی می‌شود و هم مردم علیه او موضع‌گیری می‌کنند. به دلیل ضعف فیلمنامه، این سکانس‌ها برای مخاطب خیلی گیرا نیست؛ اما نشان می‌دهد که نباید به پروپاگاندای رسانه‌ها توجه کنیم. در یکی از سکانس‌ها می‌بینیم که هزاران میمون(!) در حال فعالیت در فضای مجازی علیه سوپرمن هستند. اینکه در این فیلم مضمونی با فضای سواد رسانه مطرح می‌شود ارزشمند است و به ما می‌فهماند موضع‌گیری‌های فضای مجازی نشان‌دهنده نظر مردم نیست و لشکر‌هایی از میمون‌ها پشت صحنه در حال تولید پست‌های فیک و قلابی هستند. مثل بسیاری از کاربری‌های ضدایرانی که توسط سرویس‌های جاسوسی اداره می‌شوند.
اما دقت کنیم که باز هم در فیلم این مضمون به یک کمپانی (و نه دولت آمریکا و پنتاگون) تقلیل پیدا می‌کند. بخشی از واقعیت بیان می‌شود تا کل حکومت آمریکا تطهیر شود.
زندان در جهان جیبی
پس از انتشار پیام پدر و مادر سوپرمن، طبیعتا باید دولت آمریکا او را دستگیر کند. اما باز هم کمپانی و لوثر سوپرمن را می‌گیرند تا خدایی نکرده پیامی علیه حکومت آمریکا در ذهن مخاطب شکل نگیرد! سوپرمن را به زندانی در جهان جیبی می‌برند. جهان موازی و عوالم غیبی در اثر به جهانی ساخته انسان تقلیل پیدا کرده است. برخلاف نگاه ادیان الهی که زندگی حقیقی ما را به زندگی در جهان‌های دیگر می‌دانند و این دنیا را محلی پست برای رشد و ترقی روحی، در فیلم سوپرمن جهان موازی جهانی انسان‌ساز است که برای زندانی شدن دشمنان کمپانی طراحی شده است. این یعنی ترسیمی سیاه و تاریک از جهان‌های دیگر. در ادامه نیز می‌بینیم وقتی شکافی بین جهانی پیش می‌آید، جهان رو به نابودی می‌رود. یعنی ارتباط با جهان دیگر اساساً مسئله‌ای شیطانی است که منجر به نابودی جهان می‌شود.
مضمون ماورائی سیاه فیلم همینجا مشخص می‌شود. فیلم سوپرمن در فضائی ضد معنوی، جهان موازی را تاریک، اومانیستی و «جایی که باید از آن فرار کرد» ترسیم می‌کند.
در سکانس‌های مربوط به زندان، بارها با فداکاری سوپرمن روبه‌رو می‌شویم تا شخصیت قهرمانی او برای مخاطب برجسته‌تر شود.
بازگشت به خانواده
پس از اینکه سوپرمن در جهان موازی آسیب می‌بیند، به خانه پدر و مادرش بازمی‌گردد تا درمان شود.‌ در آنجا پدرش به او دلداری می‌دهد. 
سوپرمن که تازه فهمیده است پدر و مادرش او را برای نابودی زمین فرستاده‌اند، به خودش شک کرده و دچار اختلال هویتی شده است. نمی‌داند که برای چه زندگی می‌کند و آیا انسانی شرور است یا خیر. پدرش اما در دیالوگ‌هایی به شدت شعاری، او را قهرمان و ناجی مردم معرفی می‌کند.
در واقع در این سکانس، هدف زندگی کاملا ماده‌گرا و ماتریالیستی ترسیم می‌شود. سوپرمن هیچ هدف متعالی ندارد و تنها هدفش خدمت به مردم است. البته چون پدر و مادر واقعی‌اش از او نابودی زمین را خواسته‌اند، در پایان خانواده زمینی‌اش را به رسمیت می‌شناسد.
در طول فیلم سوپرمن شخصیت متزلزلی دارد و مثل یک نوجوان رفتار می‌کند. فیلمساز شخصیت او را ساده جلو برده تا اتفاقا مخاطبان تینیجر و نوجوان هم با او همذات‌پنداری کنند. اما لحن فیلم به همین دلیل آسیب دیده، صحنه‌های جدی با کمدی در هم آمیخته و به همین دلیل نه فیلم کمدی درآمده است و نه درام جدی مجذوب‌کننده‌ای دارد. چند لحنی ساختن یک فیلم کار بسیار پیچیده‌ای است و جهان سرخوش سوپرمن نیاز به شخصیت‌های پیچیده‌تری داشت تا این جهان را باورپذیر کند. شخصیت‌های اضافی در فیلم زیاد هستند و همه هم در حد تیپ باقی می‌مانند.
میمون‌هایی که در حال توئیت زدن هستند! قابل توجه است که دولت آمریکا دارای بزرگ‌ترین لشکر‌های سایبری است، اما فیلم این لشکر را به یک کمپانی محدود می‌سازد. 
آخرالزمان و جنگ غزه
کینه لوثر از سوپرمن این‌قدر زیاد است که حاضر است آمریکا را به نابودی بکشاند تا سوپرمن را بکشد. او شکافی بینا جهانی ایجاد می‌کند و در فضائی آخرالزمانی، جهان رو به نابودی می‌رود. همزمان ارتش بواریا هم به جارهانپور حمله می‌کند. موقعیت آخرالزمانی در‌هالیوود یعنی خطری بزرگ که حیات بشر را به خطر بیاندازد. یعنی دو واقعه خطرناک (یکی جهانی و یکی محلی) همزمان اتفاق می‌افتد و ناجی هر دو هم سوپرمن است. اثر به قدری در منجی بودن سوپرمن اغراق می‌کند که مردم جارهانپور که ابزار نظامی کافی برای مبارزه با بواریا ندارند، پرچمی با آرم سوپرمن را بلند می‌کنند! یک کودک هم پرچم سوپرمن را بالا گرفته و دائم مثل یک ذکر دینی، می‌گوید سوپرمن! سوپرمن!
عده‌ای می‌گویند جارهانپور غزه است و بواریا که در دیالوگ‌های فیلم هم گفته می‌شود دولت آمریکا پشتیبانش است، اسرائیل. اولا باید دقت کنیم ما در فیلم اصلا دولت آمریکا نمی‌بینیم، بلکه یک کمپانی با ریاست یک شخص، به دنبال سود شخصی خودش و حسادت به سوپرمن، جنگی راه می‌اندازد و در سکانس‌های پایانی هم خودش می‌گوید که این جنگ را ایجاد کردم تا تو را بکشم! پس خبری از دولت آمریکا نیست.
اما آیا این دو‌، اسرائیل و غزه هستند؟ در فیلم گفته می‌شود بواریا از شرق اروپا سربازانش را به سمت مرز جارهانپور فرستاده است و مردم و رئیس‌جمهور بواریا هم فضائی روسی را در گفتار و لباسشان تداعی می‌کنند. بنابراین باید بگوییم بواریا روسیه و جارهانپور اوکراین است!
اما مردم جارهانپور در بینشان چهره‌های عربی و با حجاب نیز دیده می‌شود. از طرفی عده‌ای از آن‌ها لهجه هندی دارند. پس می‌توان گفت این کشور پاکستان است!
اما چند پلان مثل بی‌سلاح بودن مردم جارهانپور، تاکید بر کودکان و البته حمایت آمریکا از بواریا (که فقط در لفظ است و نه در تصویر، به همین دلیل تاثیر چندانی در ذهن مخاطب ندارد) می‌تواند غزه و اسرائیل را یادآور باشد.
بنابراین این جنگ، هیچ کدام از جنگ‌های موجود نیست و اتفاقا هرکسی از هر جایی می‌تواند نشانه‌ای از جنگ‌های منطقه خودش در آن پیدا کند! متاسفانه فیلمسازان با کلاهبرداری و شیادی، جوی را ایجاد کردند تا فیلم بفروشد؛ اما حتی جرأت نداشتند اسرائیل را خالص به تصویر بکشند! یعنی هزاران نفر انسان عادی و کودک و زن در حال کشته شدن در اسرائیل‌اند، اما‌هالیوود به جای رساندن صدای مظلوم به جهان، جنگی نامتعین که از هر طرف سود ببرد و البته کسی را هم ناراحت نکند را به تصویر می‌کشد.
البته زمانی فیلم توهین‌آمیز می‌شود که لوثر به سوپرمن می‌گوید این جنگ‌ها هدفش نابودی توست! یعنی حتی حمله به جارهانپور هم در فیلم با هدف نابودی سوپرمن انجام می‌شود. بنابراین اگر هم بر فرض عده‌ای فکر کنند جارهانپور غزه است، جنگ غزه را از اهداف تمدنی غرب به جدال دو شخصیت غربی در سرزمین ثالث، تقلیل می‌دهد. مردم جارهانپور هم عده‌ای مشرک هستند که به جای تکیه بر خدای واحد، ذکر یا سوپرمن می‌گویند.
مطالبی که در ضد اسرائیلی بودن سوپرمن بیان می‌شود، ناشی از نفهمیدن سینما و زبان تصویر است که البته به فروش و تبلیغات فیلم هم کمک شایانی کرده است.
 سوپرمن، منجی یهودی
می‌توان گفت مهم‌ترین مضمون فیلم سوپرمن، خود سوپرمن است. کودکی فضائی که قدرت‌های عجیب و غریبش را از فضا آورده تا مردم زمین را نجات دهد. در کتاب کابالیسم اساطیری گفتیم که تفکر یهودی معاصر تأکید ویژه‌ای بر آدم فضائی‌ها و‌پرستش موجودات بیگانه دارد. در همین راستا ادیان شیطانی متعددی در جهان تأسیس شده است.
در داستان سوپرمن هم از ابتدا که دو یهودی (جری سیگل و جویی شوستر) سوپرمن را آفریدند، همین مضمون در شخصیت سوپرمن وجود داشت. منجی جهان نه شخصی الهی (چنان‌که در ادیان الهی شاهد هستیم) که موجودی فضائی است و انسان‌های عادی نیز مثل رعایا و نژاد پست، ذیل سوپرمن تعریف می‌شوند. البته غرب چهره و لباس این آدم فضائی را هم تیپیکال، آمریکایی ساخته است تا منجی آمریکایی-فضائی در ذهن مخاطب جا بگیرد. مضمونی که با هیچ کدام از ادیان الهی در جهان سازگار نیست.
این جهان‌بینی اسطوره‌ای که سوپرمن تبدیل به انسان-خدای این جهان می‌شود و مردم به جای خدا، از او کمک می‌خواهند، دقیقا همان تفکر مشرکانه یهودی است که در آخرالزمانی کابالیستی (عرفان یهودی) دیده می‌شود. (ر.ک: کابالیسم اساطیری، آخرالزمان کابالیستی)
پایان با خانواده‌ای جدید
سوپرمن در مبارزه با دشمنان، جهان را نجات می‌دهد و البته چون جنگ منطقه‌ای در مرز بواریا برایش اولویت یک نیست، یارانش را برای مبارزه به آنجا می‌فرستد. هر چند منطق مبارزات فیلم ضعیف است و اگر کسی دی‌سی باز نباشد، اصلا مبارزات او را جذب نمی‌کند، اما به دلیل جلوه‌های ویژه قوی و استفاده مناسب از رنگ و نور، سوپرمن مخاطب را تا پایان فیلم می‌کشاند. اما اینکه خود سوپرمن به آنجا نمی‌رود باعث می‌شود جنگ جارهانپور را در حاشیه قرار دهد و باز هم آمریکا محور فیلم باشد.
پس از پیروزی بر دشمنان و نابودی لوثر، ‌نمایی می‌بینیم که دو سیاستمدار آمریکایی (یکی با چهره عربی و دیگری با چهره ژاپنی!) می‌گویند مردم سوپرمن را دوست دارند، پس نمی‌توانیم با او کاری بکنیم. یعنی حتی پایان‌بندی فیلم این‌قدر در طرفداری از دموکراسی آمریکایی اغراق می‌کند، در حالی که بسیاری از همین سلبریتی‌های‌ هالیوودی امروز زیر سیطره ریاست جمهوری ترامپی هستند که از او بیزارند! اگر سیاستمداران آمریکایی از مردمش حرف‌شنوی داشتند، وسط خیابان نیروی نظامی نمی‌فرستادند! حقیقتاً عجیب است که همزمان با سرکوب‌های ترامپ در آمریکا، بر روی پرده سینما دموکراسی آمریکایی به این شکل نشان داده می‌شود.
در سکانس‌ پایانی هم سوپرمن به جای کلیپ خانواده فضائی‌اش، عکس‌های خانواده زمینی‌اش را پخش می‌کند تا نشان دهد طرف مردم زمین است.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
فیلم سوپرمن در حیطه سیاسی، هیچ نقدی به اساس حکومت آمریکا وارد نمی‌کند و تمام مشکلات و ظلم‌های آمریکا به مردم غزه و... را به یک شخص تقلیل می‌دهد.‌ همچنین در فضای فلسفی مثل آثار یهودی دیگر، یک خدا- انسان را به عنوان منجی و قدرت مطلق جهان معرفی می‌کند. در بحث جهان موازی هم معنویت‌گرایی را سرکوب کرده، جهان موازی را محل زندانی شدن انسان‌ها به تصویر می‌کشد.
بنابراین همان مبانی کابالیسم (یعنی انسان‌خدا انگاری و شرک) در کنار ماده‌گرایی، از مباحث مورد تأکید در فیلم است. البته مبحث خانواده هم در فیلم نقش محوری دارد که از مضامین خوب فیلم است. اما در واقع فیلم با نشان دادن روابط خانوادگی، مخاطب را جذب می‌کند تا جهان‌بینی مشرکانه‌اش را راحت‌تر منتقل کند.
در نگاه الهی، انسان کامل کسی است که تمام هستی و مخلوقات از وجود او تغذیه می‌کنند. یعنی تمام جهان وابسته به انسان کامل و امام است، زیرا ایشان واسطه فیض هستند و جهان‌های مخلوق به برکت وجود ایشان وجود دارد. به تعبیر دیگر، امام خالق این جهان‌های و تمام موجودات هستند، اما خالقی که در طول خداوند و وابسته به خداوند است که همان وساطت این معنی را خوب می‌رساند. پس سوپرمن نه تنها نگاه مشرکانه دارد، بلکه مقام انسان تراز و منجی را نیز به یک انسان این دنیایی تقلیل داده است.
باعث تأسف است که پس از دو سال نسل‌کشی اسرائیل در غزه، ‌هالیوود جرأت ندارد سیاست‌های فجیع این رژیم را صراحتاً زیر سؤال ببرد. 
اما نوع آخرالزمانی که اثر نشان می‌دهد هم قابل توجه است. در نگاه کابالیستی، آخرالزمان عرصه جنگ خدایان با یکدیگر و تسلط یکی بر دیگری است و خبری از منجی الهی و زندگی نورانی در پساآخرالزمان، نیست. در سوپرمن هم مثل باقی آثار ابرقهرمانی، به دلیل مبانی غلط فلسفی، انسان‌های خداگونه جای منجی الهی را گرفته و جبهه خیر نه برای زندگی ابدی مردم، که برای حفظ نظام گلوبالیستی جهان مادی مبارزه می‌کند.