از اسکندریه تا بغداد مسیر انتقال دانش در تمدن اسلامی
بخش چهارم-فائزه ریاحی
درباره دو واژه فرهنگ و تمدن باید اشاره کنیم که تمدن، کلمهای عربی است و اندیشه تمدن و همخانواده آن «مدینه» و «مدنیت» به معنای شهر و شهرنشین است و در باب تفصیل، معنای «متخلّق شدن به شهرنشینی» یا «خوی و خصلت شهرنشینی به خود گرفتن» پیدا کرده است. اما فرهنگ، اسم مرکبی است که ریشه اوستایی دارد و در دو قسمت «فر» و «هنگ» تشکیل شده است. قسمت اول پیشوند و قسمت دوم از ریشه «شنک» به معنی کشیدن و فَرهیختن است. با وجود عربی بودن کلمه تمدن، واژه دیگری که مترادف آن در زبان عربی بوده و معنای «تمدن شهرنشین» و «تجهیزات صنفی» را میرساند، کلمه «حضاره» و «حضارت» میباشد و نیز مترادف واژه فرهنگ در زبان عربی، کلمه «الثقافه» است که به معنی تمدن معنوی و فرهنگ بهکار برده شده است. تاریخچه بهکارگیری واژه فرهنگ در زبان فارسی به ایران پیش از اسلام بازمیگردد و در ستون پهلوی پیش از اسلام و پس از آن، پیوسته بهکار میرفته است. واژه فرهنگ در سدههای گذشته به معنای آموزش و پرورش یا آموختن ادب و علم و دانش بوده و در لغتنامههای عربی نیز «أدب» را با فرهنگ و «مؤدّب» را «فرهنگآموخته» و «متأدّب» را «فرهنگآموزنده» معنی کردهاند. لیکن در دورههای اخیر، به سبب تحول مفهوم آن در زبانهای بیگانه و نیز بهکارگیری آنها در جامعهشناسی و باستانشناسی، معنای وسیعتری یافته است. با مقایسه فرهنگ با دو واژه Educator و Culture باید گفت که Educator مطابق با معنای قدیمی فرهنگ در زبان فارسی یعنی آموزش و پرورش یا تعلیم و تربیت است، اما Culture با اینکه دارای ریشه لاتینی است، ولی در قرون اخیر توسط دانشمندان علوم اجتماعی و انسانشناسی، مفهوم آن تحول پیدا کرده است و به مجموعه آداب و رسوم، باورهای دینی، علم، هنر، ادبیات و اخلاقیات اطلاق شده که در زبان فارسی نیز در دهههای اخیر در همین معنا بهکار رفته است.
دو عامل مهم در شکلگیری تمدن اسلامی نقش اساسی داشتند:
1. منابع داخلی و اصیل
2. منابع و کانونهای خارجی
۱. منابع داخلی و اصیل: قرآن و حدیث
قرآن و حدیث نقش بسزایی را در تکوین و ایجاد تمدن اسلامی ایفا کرده است و منبع همه امور اسلامی در تمام زمینهها بوده است، بهخصوص که این منابع نقش مضاعفی را در ایجاد و پرورش علوم اسلامی داشتهاند. از همان قدم اول، یعنی بعثت پیامبر حضرت محمد(ص) که با نزول آیه «اقرأ باسم ربک الذی خلق... الذی علّم بالقلم، علّم الانسان ما لم یعلم» شروع شد، مشخص بود که خداوند متعال نسبت به علم و دانش چه اهمیت و ارزشی قائل است. بیشتر آیات قرآن نیز تأکید بر همین موضوع دارد و همواره برتری علم و عالم را گوشزد میکند و بهترین عامل خوشبختی و سعادت انسانها میداند و سعی میکند که همه مردم به این جهت سوق داده شوند. اما در مورد منبع دیگر، یعنی حدیث یا سنت نبوی که سرچشمه آن هم از منبع اول است، باید گفت بیتردید یکی از عوامل محرّک و شوق مسلمانان در جهت کسب علم و دانش، سخنان پرمحتوا و عمیق پیامبر اسلام(ص) و جانشینان وی بوده است. پیامبر نیز مانند قرآن، در دو جبهه عمل و نظر، اهمیت علم را گوشزد میکند. روایاتی مثل «دانشمندان وارثان پیامبراناند»، «دانشطلبی بر هر مسلمان واجب است»، «علم را بجویید حتی در چین» و «ز گهواره تا گور، جویای دانش باشید» تأکید گفتاری و نظری پیامبر را میرساند. رفتارهایی از قبیل: پیامبر اسلام(ص) در جنگ بدر، شرط آزادی اسیران را سوادآموزی به ده نفر از مسلمانان قرار دادند، توصیه به زید بن ثابت برای آموزش زبانهای دیگر مثل سریانی و عبری، وارد شدن آن حضرت به مسجد و مشاهده دو گروه عبادتکنندگان و دانشطلبان و پیوستن به گروه دوم، یعنی دانشطلبان، همه تأکید عملی آن حضرت را در جهت تحصیل علم میرساند. حضرت علی(ع) میفرماید: «ای مردم! بدانید که دین هنگامی کامل و درست است که علم بیاموزید و علم خود را بهکار ببندید. آگاه باشید، تحصیل علم واجبتر از تحصیل مال است.» امام باقر(ع) میفرماید: «زمان دانش آن است که آن را به دیگران تعلیم دهی.» امام صادق(ع) میفرماید: «دوست دارم با تازیانه بر سر دوستانم کوبیده شود ولی آنان از تحصیل دانش باز نمانند.» بنابراین، تحصیل علم و دانش نزد پیامبر و ائمه اطهار یک اصل اساسی بود و مسلمانان را به فراگیری آن توصیه میکردند.
۲. منابع و کانونهای خارجی
الف: مراکز علمی یونانی و سریانیزبان
اسکندریه
شکی نیست که در شکلگیری تمدن اسلامی، غیر از منابع اصیل، منابع و کانونهای خارجی نیز تأثیر قابل ملاحظهای داشتهاند. از ظهور اسلام، اسکندریه یکی از مراکز مهم علوم یونانی به حساب میآمده که دانشمندان برجستهای در آن گرد هم میآمدند و به تدریس و تحقیق میپرداختند. اسکندریه پس از مرگ اسکندر، جای آتن را گرفت، زیرا آتن گرفتار تشنجات سیاسی- نظامی شد و کانونهای علمی خاموش گردید. بقایای علوم یونانی به اسکندریه منتقل شد و این شهر محل تلاقی جریانهای فکری، فرهنگی و فلسفی ملل بزرگی مثل بابلی، ایرانی، مصری، یهودی و یونانی شد و به این ترتیب علوم شرق و غرب در هم آمیخت و همان جابهجایی فرهنگی تحقق یافت. اسکندریه مدتها پس از ظهور اسلام باقی ماند و حتی زمان تصرف مصر توسط مسلمانان، فعالیت علمی آن ادامه داشت. در حوزه اسکندریه، رشتههای مختلفی از جمله پزشکی، ریاضیات، نجوم، ادبیات و بهویژه فلسفه فعالیت میکردند و دانشمندان پرآوازهای در آنجا مشغول تدریس بودند. یکی از ویژگیهای برجسته حوزه علمی اسکندریه، تلاش دانشمندان آن برای تلفیق فلسفه ارسطو و افلاطون با آموزههای دینی و فلسفی یهودی و مسیحی بود. این رویکرد مشابه سیاستی بود که فارابی در قبال دین اسلام در پیش گرفت. در واقع، آنها سعی داشتند تا با حفظ اصول فلسفی این دو فیلسوف یونانی، با اعتقادات دینی زمان خود هماهنگ شوند. در نتیجه همین روش و کارکرد بود که مکاتب فلسفی جدیدی به نامهای «نوافلاطونیان» و «نو فیثاغورثیان» به وجود آمد. وقتی میراث یونانی به جهان اسلام آمد، بیشتر به دست نوافلاطونیان و با رنگ شرقی صورت گرفت. احمد آرام میگوید: «افلاطون بیشتر به میانجیگری اندیشههای نوافلاطونیان و ارسطو از طریق اسکندر افرودیس و تِمیستیوس (دولتمرد، خطیب و فیلسوف مشائی یونانی و شارح برجسته آثار ارسطو) در جهان اسلام مورد مطالعه قرار گرفت.» کانون علمی- فلسفی اسکندریه در زمان عمر بن عبدالعزیز به انطاکیه (شهری در استان ختای در جنوب ترکیه کنونی که مرکز همین استان است) منتقل شد و بهتدریج از فعالیت آن کاسته شد. اما بقایای آن در مناطق شمال عراق و آسیای صغیر نفوذ کرد و از طریق ترجمههای گوناگون ایرانی و یهودی در نهضت ترجمه بغداد به دست مسلمانان رسید. علاوهبر اسکندریه، مراکز دیگری نیز در منطقه بینالنهرین و سوریه وجود داشت که نقش مهمی را در استقلال افکار و عقاید یونانی و همچنین در ترجمه کتب یونانی به زبان سریانی (یکی از زبانهای آرامی میانه که به عنوان زبان ادبی و مذهبی مسیحیان سریانی در طول تاریخ مورد استفاده قرار گرفت) و سپس عربی ایفا میکردند. برخی از این مراکز عبارت بودند از: انطاکیه، ادسا (رُها)، حران، نصیبین و قنسرین و مراکز دیگر. زبان بیشتر این مناطق سریانی بود که از زبان آرامی منشعب شده بود. یکی از دلایل بهوجود آمدن مدارس علمی در مراکز سریانینشین، اختلافات و درگیریهای شدید میان کلیسای روم شرقی بود. سریانیها برای اینکه از بیزانس و روم جدا شوند، ناگزیر بودند زبان سریانی را غنی سازند و بهترین شیوه برای این کار، تأسیس مدارس مستقل بود که با تدریس علوم مختلف و توسعه زبان سریانی تکمیل میشد.