حســن
ای صاحب کرامت و شفیعِ قیامت.
آسمان، شانهبهشانه زمین در عزایت خون میگرید.
پیکر تیربارانشدهات، زیر آفتابِ بقیع، سهمی از بهشت میشود.
در وادی ظلم آماج ِ تیرِ کین شدی و خصمِ حرملههای زمان.
ای تربت بیزائر.
حسن.
ای مزار بیچراغ.
از پشت، خنجر خوردی و پارههای جگرت مرثیه بیقافیهای است که فریاد میزند...
امامِ غریب. ای امام غریب...
ای که غربتت را از مادر به ارث بردهای!
بقیع، عجب خاکِ غریب نوازی است.
مینا منجمزاده