کد خبر: ۳۱۵۸۹۷
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۱۲

حجاب؛ نماد مقاومت

الهام موسوی
در روزگاری که هجمه‌های فرهنگی و رسانه‌ای مرزهای ملی و اعتقادی را درمی‌نوردند، گاهی یک جمله کوتاه می‌تواند پنجره‌ای به سوی نگاهی ژرف‌تر بگشاید. رهبر انقلاب اسلامی، آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، در دیدار با مردم قم (۱۹ دی ۱۴۰۱) درباره مسئله کشف حجاب فرمودند: «بی‌حجابی فقط نافرمانی شرعی نیست، بلکه حرام سیاسی است.»
اگر با این جمله به‌طور سطحی مواجه شویم، ممکن است آن را صرفاً یک شعار سیاسی بدانیم. اما اگر در آن تأمل کنیم، لایه‌های عمیق‌تری از معنا، از جمله ابعاد فرهنگی، تمدنی، و حتی امنیتی در آن آشکار می‌شود. این عبارت، ما را دعوت می‌کند تا از نگاه فردی و شخصی به حجاب عبور کرده و آن را در چارچوب منازعات فرهنگی و سیاست‌های نرم جهانی بررسی کنیم.
در این نگاه، دیگر نمی‌توان بی‌حجابی را فقط یک انتخاب شخصی دانست. در دنیایی که رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و الگوهای زیبایی برآمده از فرهنگ مصرف‌گرایی، مدام ارزش‌های خاصی را ترویج می‌کنند، تصمیم‌گیری افراد به‌شدت تحت‌تأثیر این جریان‌ها قرار دارد. بنابراین، دفاع از «انتخاب آزاد» برای بی‌حجاب بودن، بدون درک این زمینه‌ها، در واقع ساده‌سازی مسئله و نادیده‌ گرفتن ساختارهای هدایتگر فرهنگی است.
تعبیر «حرام سیاسی» را باید در بستر نبرد فرهنگی و جنگ روایت‌ها فهم کرد. حجاب، در چنین میدانی، تنها یک پوشش نیست، بلکه به نماد مقاومت فرهنگی و تمایز هویتی تبدیل می‌شود. وقتی یک رفتار فردی، حتی بدون نیت سیاسی، در میدان رقابت ارزش‌ها حامل پیام سیاسی می‌شود، دیگر تأثیر آن صرفاً شخصی نیست. در چنین شرایطی، بی‌حجابی می‌تواند به تضعیف انسجام فرهنگی و تقویت پروژه‌های فرهنگی دشمن بینجامد. این همان معنایی است که اصطلاح «حرام سیاسی» به آن اشاره دارد: عملی که در ظاهر، تخلفی شخصی است اما در باطن، می‌تواند به تضعیف بافت اجتماعی و هویتی یک ملت کمک کند.
با این حال، باید مراقب بود که این مفهوم به دام کلی‌گویی نیفتد. نه هر زن بی‌حجاب عامل دشمن است، و نه هر زن باحجاب، الزاماً نماینده گفتمان دینی. آنچه مهم است، شناخت شرایط اجتماعی‌ای‌ است که باعث می‌شود یک رفتار ساده، ناخواسته به معنای سیاسی برسد. بنابراین، نباید افراد را سطحی داوری کرد؛ بلکه باید به تحلیل بسترهایی پرداخت که این کنش‌ها را معنادار می‌کنند.
در عین حال، یک تأمل مکمل نیز قابل طرح است. اگر بی‌حجابی، به دلیل بهره‌برداری دشمن، «حرام سیاسی» تلقی می‌شود، آیا درست است که حجاب هم به ابزاری برای وفاداری سیاسی یا امتیاز اجتماعی تبدیل شود؟ اگر حجاب نه از ایمان و آگاهی، بلکه از ترس یا فشار نشأت بگیرد، آنگاه معنا و تأثیر خود را از دست خواهد داد. ارزش، زمانی ماندگار می‌شود که از درون بجوشد، نه آنکه از بیرون تحمیل شود.
از این زاویه، برخورد ساختارهای رسمی با مسئله حجاب باید با دقت و درک فرهنگی همراه باشد. تقلیل دادن این موضوع به یک مسئله انتظامی، بدون توجه به زمینه‌های اجتماعی، روانی و نسلی، نتیجه‌ای جز بی‌اعتنایی و شکاف بیشتر به‌دنبال نخواهد داشت. حجاب، اگر همراه با درک و اختیار نباشد، تبدیل به پوسته‌ای توخالی می‌شود که ممکن است حتی برخلاف پیام اصلی دین عمل کند.
از سوی دیگر، تاریخ فرهنگی جهان اسلام نشان می‌دهد که زنان همیشه در مرکز هجوم پروژه‌های فرهنگی بوده‌اند. نه به‌خاطر نقش زیستی‌شان، بلکه به دلیل نقش کلیدی در انتقال ارزش‌ها، تربیت نسل، و بازتولید هویت. اما تأکید یکجانبه بر نقش مادری یا مراقبت‌گری، تصویر زن مسلمان را ناقص می‌سازد. زن امروز، علاوه‌بر این نقش‌ها، کنشگری اجتماعی و فرهنگی است. اگر قرار است حجاب نماد مقاومت باشد، باید تصویر زن آگاه، فعال و انتخاب‌گر نیز در کنار آن دیده شود. در همین زمینه، حرکت‌های خودجوشی چون «دختران انقلاب» نیز نشان می‌دهند که کنشگری فرهنگی در زمینه حجاب، تنها محدود به رسانه‌های رسمی یا سیاست‌های کلان نیست. زنانی که بدون الزام و اجبار، با رویکرد محبت‌آمیز، تعامل چهره‌به‌چهره و زبان دعوت، تلاش می‌کنند معنای مثبت و آگاهانه‌ای از حجاب ارائه دهند، نقشی بی‌بدیل در بازسازی پل‌های ارتباطی ایفا می‌کنند. این‌گونه کنش‌ها، اگر مبتنی بر احترام و گفت‌وگو باشند، می‌توانند جلوه‌ای از اعتماد به نفس فرهنگی و ظرفیت نرم گفتمان دینی باشند.
برای مواجهه با پدیده بی‌حجابی نیز باید نگاهی واقع‌گرایانه‌تر داشت. بسیاری از زنان بی‌حجاب، لزوماً انگیزه سیاسی ندارند، بلکه انتخاب‌شان از دل تجربه‌های پیچیده و زیسته شخصی‌شان برمی‌آید. حذف آنها از گفت‌وگوی فرهنگی یا نادیده‌ گرفتن‌شان، تنها دوگانه‌ای مخرب میان «خودی» و «غیربه‌خودی» می‌سازد که بیشترین آسیب را به گفتمان دینی وارد می‌کند. راه‌حل، گفت‌وگو، همدلی و اقناع است؛ نه حذف و طرد.
با این حال، تجربه اجتماعی ایران نشان می‌دهد که هر زمان موضوع حجاب صرفاً به عرصه قانون و نظم عمومی تقلیل یافته، نه‌تنها از اثربخشی آن کاسته شده، بلکه گاه به شکل‌گیری مقاومت روانی و دافعه نسبت به اصل ارزش‌ها انجامیده است. امروزه، با کاسته شدن از برخوردهای سلبی، فرصت تازه‌ای برای گفت‌وگوی فرهنگی، شنیدن صداهای مختلف، و بازتعریف حجاب در ذهن و زبان نسل جدید فراهم شده است؛ فرصتی که اگر با تدبیر و رویکرد همدلانه همراه شود، می‌تواند به بازیابی معنای اصیل حجاب کمک کند.
در مقابل، تجربه‌ها نشان می‌دهد هرجا فضا برای گفت‌وگوی فرهنگی، انتخاب آگاهانه و مشارکت فعال زنان فراهم بوده، حجاب توانسته معنا، قدرت و جذابیت فرهنگی خود را حفظ کند. زن محجبه، زمانی کنشگر عرصه فرهنگ است که بداند چرا این پوشش را انتخاب کرده، و چگونه می‌تواند از آن برای انتقال پیام کرامت و معنویت استفاده کند.
در نهایت، تبیین «حرام سیاسی» بودن بی‌حجابی، فرصتی است برای بازاندیشی فرهنگی در نسبت میان ظاهر و باطن دین، فرد و جامعه، و مقاومت و هویت. این سخن، اگر درست فهمیده شود، ما را به مسئولیتی عمیق‌تر فرا می‌خواند؛ نه برای قضاوت، بلکه برای اقناع، همراهی و بازسازی فرهنگی.