کد خبر: ۳۱۵۷۳۸
تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۹:۵۲

حکایت‌هایی که باید همچنان حکایت شوند!

پژمان کریمی 

به گفته‌ای؛ ادبیات در قیاس با هنرهای دیگر، به شکلی جامع‌تر، روشن‌تر و تا اندازه‌ای قابل استناد، راوی تاریخ و شرایط و اوضاع و احوالات زمانه است. چرا؟...به دو دلیل:
نخست اینکه؛ ظرفیت ادبیات، ارائه گزارش‌های تفصیلی و غیرتفصیلی را در قالب‌های گوناگون و جذاب با کمترین هزینه مادی و زمانی با گستره انتشار وسیع میسر می‌سازد.
و دوم؛ ساحت ادبیات ایران‌مان همواره شاهد حضور و تکاپوی قلم‌های متعهدی بوده است که روایت درست تاریخی‌ واکنش نسبت به رویدادهای کشور خود و رخدادهای جهانی و نیز نقد منصفانه و اصلاح‌گرایانه در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی داخلی و خارجی را از لوازم بندگی و مسلمانی و یک جلوه از غیرت ایرانی درک کرده‌اند. 
از این روست که ادبیات فارسی یا دقیق‌تر بگوییم؛ ادبیات ایران، بالنده؛ با رویکرد و واجد اندیشه جهانی و با ویژگی فرازمانی توصیف می‌شود و مایه افتخار فارسی‌زبانان و ایرانیان است. 
استاد محمد میرکیانی صاحب قلمی است که بی‌شک سهمی بزرگ و چشمگیر و قابل احترام و تحسین، در حوزه ادبیات داستانی امروز سرزمینمان دارد. او با نگاهی دقیق که برخاسته از باورهای دینی و انقلابی است، از ظرفیت ادبیات در راستای گزارش تاریخ معاصر ایران با تاکید بر دوران پهلوی، هویت شناسی و تاکید بر مؤلفه‌های اندیشگی ایرانی و اسلامی، روايت دشمن شناختی، نقد فرهنگی و اجتماعی بهره گرفته است. او که نویسنده بیش از ۷۰۰ قصه است، در مسیر ادبی چنان بصیر و استوار قدم برداشته است که هر اثرش پاسخ به یک ضرورت زمانه تلقی می‌شود. 
میرکیانی رمان گیرای «تن تن و سندباد» را در دهه هفتاد درست در زمانی نوشت و منتشر کرد که تهاجم فرهنگی دشمنان، ریشه‌های ملی و دینی نسل جدید را هدف قرار داده بود. جذابیت و اهمیت اندیشه تنیده در رمان در حدی است که حضرت امام خامنه‌ای که خود ادیبی برجسته و صاحب قلم و مسلط بر ادبیات داستانی جهان هستند، تقریظی بدان نگاشتند و به‌گونه‌ای، مخاطب نسل جدید را به خواندن چنین اثری فراخواندند.
میرکیانی، اما در مجموعه پنج جلدی «حکایت‌های کمال» به سراغ نقد دوران سیاه پهلوی می‌رود، و فضای سرکوب و اختناق و شرایط دون فرهنگی و اجتماعی آن دوران خسارت بار را خلاقانه روایت می‌کند.
مجموعه یاد شده، در واقع در برابر تلاش رسانه‌ای و منحوس شاه‌پرستان سلطنت‌طلب برای ارائه چهره جعلی میهن دوست و مردم باور و خادم از پهلوی، به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد:
یک: آیا در دوران پهلوی، ویژه اندیشه دینی و هویت ملی جایگاهی ارجمند تصور شده بود!
دو: آیا آزادی اندیشه و بیان، واقعیت داشت؟
سه: آیا در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، متدينين آزادانه باورهای خود را عرضه می‌کردند و با رویکردی مکتبی مجالی برای نقد سیاسی داشتند؟
چهار: شایسته‌سالاری در دیدگاه پهلوی‌ها چگونه معنا می‌شد و تبعیض‌ها و فرصت‌طلبی مقربین و هواداران سلطنت چگونه مردم را آزار می‌داد؟
پنج: آیا مردم با رفاه اقتصادی و فراخی معیشت مواجهه داشتند یا هر روز با شعار «ساختن تمدن بزرگ» و «توسعه حسرت برانگیز»، جامعه ایرانی در سراشیب سقوط اقتصادی و فلاکت همه‌گیر قرار داشت؟ 
شش: مخالفان در دستگاه پهلوی با چه شیوه‌هایی از حقوق اولیه الهی و انسانی محروم می‌شدند؟
و پرسش‌هایی از این دست که پیش کشیدن و پاسخ بدان‌ها، تنها از ذهنی آگاه و بارور و متعهد و مکتبی برمی‌آید. 
جالب این است که میرکیانی مخاطب خود را «نوجوانان» قرار داده است. نسلی و طیفی که تصویری تجربی و ملموس از دوران پیش از ۲۲بهمن ۱۳۵۷ ندارد. نوجوانانی که شاید هنوز هم به روشنی نمی‌دانند، در دوران پهلوی دوم، تنها در دل و اطراف پایتخت، ۱۳ نقطه، مشهور به حلبی‌آباد وجود داشت. شهرک‌ها یا مجموعه‌های بزرگ مسکونی که به «ظاهر- خانه»‌های تشکیل‌دهنده آن، با روی هم گذاشتن قوطی‌ها یا ظرف‌های حلبی زنگ‌زده روغن، پا گرفته بودند و ساکنین، خانواده‌های مستضعف بودند. اغلب این ساکنین نیز روستاییان مهاجر بودند که برنامه بی‌خردانه و ضدایرانی شاه مفلوک، موسوم به «اصلاحات ارضی» آنان را بیکار و فقیر و فقیرتر کرده بود!
نسلی که نمی‌داند، در سال ۱۳۵۶، ۴۳ درصد مردم زیرخط فقر زندگی رقت‌باری داشتند. با تاسف نمی‌دانند، در سال ۱۳۵۵، ۵۲ درصد از جمعیت کشورمان با بلای بی‌سوادی دست به‌گریبان بودند. نوجوانانی که شاید هنوز بی‌خبر از فاجعه قرارداد استعماری سعدآباد و جدایی بخش‌هایی از کشورمان هستند. آنان نمی‌دانند بعد از امضای قرارداد، رضاخان، واگذاری‌ نقاطی مهم از ایران مانند اروندرود و برخی از بخش‌های کوه‌های آرارات به کشورهای پیرامونی «عراق و ترکیه» را یک پیروزی دیپلماتیک جلوه داد. نمی‌دانند که با اشاره لندن، بحرین به‌عنوان بخشی نفت‌خیز و ثروتمند از پیکره ایران جدا شد و شاه این رویداد تلخ را به‌عنوان احترام به همسایگان عرب معنا کرد!
مجموعه حکایت‌های کمال تبدیل به مجموعه‌ای تلویزیونی شد تا جذابیت و شیرینی دیگری و طیف دیگری از مخاطبان را دربرگیرد. 
امید دارم که با نگاه به تاریخ معاصر و تامل بر کارنامه جمهوری اسلامی و درنگی بر ماهیت ضدانقلاب داخلی و خارجی، حکایت‌های کمال همچنان ادامه یابد؛ چه در حیطه ادبیات و پس از آن؛ در دامنه تلویزیون.