کد خبر: ۳۱۵۶۶۹
تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۹
گفت‌وگو با مریم قربان‌زاده نویسنده مادرانه‎‌های ادبیات پایداری

سوژه‌های من به هیچ شب خاطره‌ای دعـوت نمی‌شونـد!

فاطمه زورمند

 قهرمان‌های کتاب‌هایش آدم‌های به ظاهر معمولی هستند که ما هر روز ساده از کنارشان می‌گذریم. خاصه مادران، همسران، دختران و خواهرانی دل‌سوخته و نجیب که سالیان سال است بار جنگ را به دوش خود می‌کشند و دم برنمی‌آورند. انگشت‌ شمارند نویسندگانی که لایه‌های هزارتوی جامعه را کنار بزنند و از دل روایت‌های دم‌دستی زندگی آدم‌های معمولی قصه‌های جذاب و خواندنی کشف کنند. اما مریم قربان‌زاده خرق‌عادت کرده و به دل این سوژه‌های ناب زده است. 
«مریم قربان‌زاده» متولد سال 1359 در شهر فردوس یکی از شهرهای استان خراسان‌جنوبی است. او در مقطع کارشناسی در رشته ادبیات فارسی و در مقطع کارشناسی ‌ارشد در رشته تاریخ تشیّع به تحصیل پرداخته است. مطالعات وی بیشتر در حوزه ادبیات، تاریخ اسلام و ایران، مسائل اجتماعی زنان و مسائل تربیتی متمرکز است. آنچه در پی می‌آید مصاحبه‌ای موجز با این بانوی فعال اجتماعی و نویسنده حوزه ادبیات پایداری است.
***
* شما در حال حاضر به عنوان یک نویسنده مطرح در حوزه ادبیات پایداری شناخته می‌شوید. ورود شما به وادی نویسندگی چگونه شکل گرفت؟
از نوجوانی علاقه خیلی زیادی به نوشتن داشتم، استعدادش را هم در خودم می‌دیدم. البته علاقه بر استعداد می‌چربید. توی دبیرستان انشاهایم بین همکلاسی‌ها و معلم‌ها دست به دست می‌چرخید. دانشگاه که قبول شدم نوشته‌هایم رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی به خود گرفت. از همان زمان علاقه‌مند شدم به شناخت دنیای زنانی که در جنگ و دفاع‌مقدس، همسران یا پسران‌شان را از دست داده بودند. مستندهای روایت فتح را می‌دیدم و کتابچه‌های کوچکی که در دهه هفتاد در مورد شهدا چاپ می‌شد را می‌خواندم. بعد از دوره لیسانس و ازدواج، زمانی که وبلاگ‌نویسی خیلی باب شده بود، در وبلاگی با نام «شلمرود» یادداشت‌هایی روزانه منتشر می‌کردم که مورد اقبال خوانندگان قرار گرفته بود، خصوصاً مادرانه‌هایی که در رابطه با پسرم سلمان می‌نوشتم. روزمره‌نگاری با موضوع فرزندانم را تا امروز که چهار فرزند دارم را ادامه داده‌ام و امیدوارم روزی کتابی در مورد شیرین کاری‌ها و اوقات کودکی فرزندانم که حتماً یک کتاب مادرانه خواهد شد چاپ کنم.
* شما به سراغ سوژه‌ها می‌روید یا سوژه‌ها به سراغ‌تان می‌آیند؟
بیشتر خودم سوژه‌ها را انتخاب می‌کنم. با توجه به علایقم و ضرورت طرح آن موضوع. برایم مهم است که اثرم یک جای خالی را در ادبیات امروز پر کند و تلاش می‌کنم با انداختن نخود جدیدی در آش ادبیات مقاومت به غنای آن کمک کنم. ایده من در ادبیات پایداری تکیه بر جنبه‌های اجتماعی و مردمی ‌دفاع‌مقدس است. جنبه‌های اعتقادی، هویتی و ملی ‌را در لایه‌های بعد مدنظر قرار می‌دهم. به همین خاطر سراغ افراد معروف و شناخته‌شده نمی‌روم. جنگ ما پر از آدم‌ها و مردم معمولی بوده است و همین‌ها جنگ را پیش بردند. 
سؤال بزرگ من این است: زن ایرانی در بحران‌ها چگونه مسائلش را حل‌وفصل کرده و با تبعات این بحران‌ها چه می‌کند؟ شاید جنگ در ظاهر تمام شده اما برای خانواده‌ای که شهید، جانباز و آزاده دارد هنوز این ماجرا ادامه دارد. این‌ها راویانی هستند که در هیچ شب خاطره‌ای دعوت نمی‌شوند. 
* در واقع شما یک تئوری تعریف‌شده و مشخص برای سوژه‌یابی دارید؟
بله. تولیدات هنر و ادبیات زنانه و مادرانه پایداری به دو قطب کلی تقسیم می‌شوند.
یک سرش زنانی هستند که در پشت جبهه شیشه مربا پر می‌کنند، لباس می‌دوزند، قند می‌شکنند و نان می‌پزند و سر دیگرش زنانی هستند که تفنگ به دست می‌گیرند و خواسته یا ناخواسته کماندوهای خط مقدم می‌شوند. در این سال‌ها به این دو دسته قابل احترام بیشتر پرداخته شده است. اما طیف وسیعی از زنان در حدفاصل دو سر این بردار قرار دارند که نامی ‌از آن‌ها به میان نیامده. زنانی که در نگاه اول فکر نمی‌کنید حرفی برای گفتن داشته باشند اما همان توده‌هایی هستند که تاریخ باید از زبان آن‌ها نوشته شود. من به‌ دنبال این سوژه‌ها هستم و چشم‌اندازم اینجاست. این یک همکاری مشترک بین تاریخ و ادبیات است.
* اولین کتاب‌تان چه سالی و با چه عنوانی منتشر شد؟
اولین کتابم سال 90 با عنوان «گیرنده؛ پدرم» به چاپ رسید. سفارشی بود از طرف «فرهنگسرای حجاب» شهر مشهد. کتاب مجموعه 10 نامه داستانی از زبان دختران نوجوان خطاب به پدران‌شان بود. در هر نامه یکی از مسائل دوران نوجوانی دختران امروزی که پدرها باید بدانند مطرح شده بود. مطالب با مشورت کارشناسان حوزه تربیت گلچین شده بود. ناشر این کتاب انتشارات «بوی شهر بهشت» وابسته به شهرداری مشهد بود. به نظرم حوزه ادبیات نوجوان به‌ویژه در بخش اجتماعی خیلی جای کار دارد. بعد از این کتاب بود که از وادی مقاله و یادداشت‌نویسی که بیشتر با آن مانوس بودم به ‌سمت داستان‌ و روایت‌نویسی گرایش پیدا کردم.
* و کتاب بعدی؟ 
دومین کتابم «دیالمه» است که با همکاری آقای محمدمهدی خالقی نوشته‌ام. تنها کتاب جامع روایت‌گونه و مستندنگارانه از زندگی شهید عبدالحمید دیالمه نماینده مردم مشهد و جوان‌ترین نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی‌ و از شهدای فاجعه 7 تیر 1360 که با توجه به پژوهش خوب آقای خالقی خدا را شکر کتاب خوبی شده است. این کتاب که شاید سیاسی‌ترین اثرم باشد را «نشر معارف» منتشر کرده است. جالب اینکه آخرین اثر منتشر شده از من نیز به زندگی خانوادگی جانبازی از واقعه 7 تیر اختصاص دارد.
* رمانی از شما با عنوان «شهربانو» بیشتر گل کرده و توانسته مخاطبان بسیاری را با خود همراه کند. خودتان علت این استقبال را چه می‌دانید؟
شاید «شهربانو» به‌خاطر واقع‌نمایی، پرداختن به جزئیات و سوژه نو بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. «شهربانو» کتاب سومم است که می‌توانم از آن به ‌عنوان دروازه ورودم به دنیای ادبیات داستانی یاد کنم. با «شهربانو» بود که نویسندگی را به عنوان یک شغل پاره‌وقت بعد از مادری جدی گرفتم. «شهربانو» داستانی است در مورد زندگی یک جانباز شهید از زبان مادرش، شهیدی که 12 سال زندگی نباتی داشته. زندگی خانوادگی جانبازان از زاویه دید مادرانه کمتر روایت شده است. «شهربانو» علاوه‌بر استقبال مخاطب کتاب‌خوان در فضای حرفه‌ای ادبیات نیز مورد توجه برخی از اساتید ادبیات معاصر قرار گرفت. ‌از جمله زنده‌یاد سعید تشکری، استاد علی‌محمد مؤدب و علیرضا مهرداد یادداشت‌هایی درباره این کتاب نوشتند و مرا مورد تفقد قرار دادند. «شهربانو» ماحصل سال‌ها مطالعه و نگارش و نشست و برخاست با خانواده شهدا بود.
در تاریخ شفاهی و خاطره‌نگاری خانواده‌های شهدا با خودسانسوری خیلی از حرف‌ها را نمی‌زنند و در دل خود نگه می‌دارند، از ترس اینکه ممکن است ایجاد شبهه بکند یا دیگران باور نکنند یا به کسی بربخورد. تنها راهی که می‌توان به‌ طور کامل به همه زوایای زندگی این خانواده‌ها پرداخت، استفاده از قالب رمان و داستان است. در قصه «شهربانو» هیچ‌چیز غیرواقعی نداریم اما در عالم واقع هم این قصه برای فرد خاصی اتفاق نیفتاده است. واقع‌نمایی «شهربانو» به ‌خاطر ذکر جزئیاتی است که در آثار تاریخ شفاهی نادیده گرفته یا سانسور می‌شود. 
* سه اثر دیگرتان، «دریادل»، «خاتون و قوماندان» و «حوض شربت» در چه حال و هوائی است؟
سه اثر دیگرم نوعی مستندنگاری داستانی است. «دریادل» نام محله‌ای قدیمی ‌و باصفا در مشهد است. نام این کتاب که روایت زندگی فاطمه دهقانی؛ همسر شهید ابوالفضل رفیعی است، ایهام دارد. می‌خواستم علاوه‌ بر اشاره به دریادلی فاطمه خانم (راوی کتاب)، اسم این محله قدیمی را نیز که بیشتر ماجراها در آن می‌گذرد، بلند کنم. ابوالفضل رفیعی که شهیدی خیبری است، 
34 سال مفقودالاثر بوده تا اینکه حین گفت‌وگوهای ما برای نگارش این کتاب به لطف خدا پیکرش شناسایی شد و این ماجرا هم در کتاب آمده است. 
«دریادل» داستانی بدون دخل‌و‌تصرف در روایت‌هاست و تلاش شده به سبک گزارش‌گونه تاریخ شفاهی ارائه نشود. سعی کردم واقعیت‌های زندگی همسران شهدا را نشان دهم تا فضای کاذبی که فکر می‌کنند زندگی خانواده شهدا گل‌وبلبل است شکسته شود.
«خاتون و قوماندان» روایت زندگی خانم اُم‌البنین حسینی با شهید علیرضا توسلی، معروف به «ابوحامد» فرمانده لشکر فاطمیون است. این کتاب هم قلمی‌ داستانی دارد و سعی کردم با ادبیاتی نزدیک به گویش دری و لهجه افغانستانی‌های مقیم ایران نوشته شود تا بر شیرینی آن افزوده شود. برای این اثر به جز ارتباط شش‌ساله با خانم حسینی (که هنوز هم ادامه دارد) چندین اثر داستانی و مستند از نویسندگان افغان و حتی یک کتاب آشپزی افغانستانی‌ها را هم مطالعه کردم. «خاتون و قوماندان» کتاب سال خراسان‌رضوی در سال 99 و مستندنگاری برگزیده جشنواره «ایثار و شهادت» بنیاد شهید در سال 1400 شد. 
کتاب دیگرم «حوض شربت» نام دارد که روایتی است زنانه از سال‌های تبعید امام خمینی، روایتی از 12 سال همسایگی خانم «بتول باوقار» همسر شیخ «اسماعیل فردوسی‌پور» در شارع الرسول نجف با خانه و خانواده امام خمینی. در «حوض شربت» می‌بینیم که چطور یک دختر جوان از زندگی آرام و آسایش خود دست می‌کشد و سفری طاقت‌فرسا را آغاز می‌کند که لبریز از ماجراست. 
به نجف می‌رسد و با خانواده امام همسایه می‌شود. زندگی سختی را در تبعید می‌گذراند. داستان تا برگشتن به ایران و پیروزی انقلاب اسلامی ‌و مجروحیت همسر ایشان در انفجار دفتر «حزب جمهوری اسلامی» ادامه پیدا می‌کند. شاید این کتاب اولین روایت زنانه و خانوادگی از دوران تبعید امام باشد که در عین مستند ‌بودن، جذابیت‌های داستانی نیز دارد، چون از زبان یک خانم خانه‌دار است نه یک زن چریک.