کد خبر: ۳۱۵۵۸۷
تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۸:۰۹
«امید و شکست» خاطرات سال‌ها فعالیت اطلاعاتی- امنیتی یعقوب نیمرودی برای اسرائیل- 2

تاجــری در تهــــران

پس از فراغت از ارتش، مراحل اولیه را در دنیای کسب‌و‌کار آغاز کردم. در آن روزهای اوایل دهه هفتاد، اسرائیل یک کشور سوسیالیستی بود که تحت نظارت مکانیسم مپای (حزب کار اسرائیل) قرار داشت و همان‌طور که آن زمان گفته می‌شد بدون هیچ جنبش صهیونیستی، کل ملت، یک ارتش بود. تقریباً در هر مغازه مواد غذایی بر روی دیوار، عکس یک ژنرال که عموماً موشه دایان یا اسحاق رابین بود مشاهده می‌شد. پیروزی چشمگیر و قابل توجه در جنگ شش‌ روزه باعث به‌وجود آمدن فضای غرور و سرمستی از قدرت شده بود. همچنین این ایام، روزهای حکومت همه‌جانبه بوروکراسی بود به‌ طوری که اسرائیل را به عنوان «دولت یادداشت‌ها» می‌نامیدند، یا همان «صعطلاخ» در زبان ییدیش که زبان رسمی اشکنازی‌ها بود. هر چیزی یادداشت لازم داشت و «رفت‌و‌آمد» برای هرکاری سختی ایجاد می‌کرد. برای یک خط تلفن باید سال‌ها منتظر می‌ماندند، و با ارتباطات ضعیف تأسیس شده یا موجود در اسرائیل (تلفن، تلگراف و نامه)، تجارت با شرکت‌های خارج از کشور آسان نبود. هرگونه فعالیتی زمانی بسیار و صبری آهنین را می‌طلبید. امروزه از فکس برای انتقال پیشنهادات قیمت و پیش‌نویس‌های قرار‌دادها استفاده می‌شود. پیام‌ها از طریق ایمیل و تلفن‌های همراه خیلی کوچک فرستاده می‌شوند، آن‌قدر کوچک که برای پیدا کردن منبع زنگ، خودت را درگیر گشتن جیب‌های لباست می‌بینی. پول درآوردن و ثروت‌اندوزی در آن روزهای اسرائیل تقریباً معنا و مفهوم منفی و ضد‌صهیونیستی به همراه داشت. ثروتمندان از کانون توجهات دور شده بودند و رسانه‌ها توجهات را به سمت پیمانکارانی جلب می‌کردند که به حساب وزارت دفاع با به خطر‌اندازی چندین‌باره زندگی‌شان در ساخت خط «بارلِو» ثروتمند شده بودند و آنها را به عنوان ثروتمندان جدید دزدان صندوق کشور معرفی می‌کردند. در چنین فضائی به عنوان تاجری شخصی و نیز نماینده برخی از صنایع دفاعی اسرائیل از جمله «سلگاد- سولتم» و «تدایران» (رجوع شود به سند شماره ۳) و همچنین شرکت‌هایی از جمله شرکت‌های «مهندسی آب‌شیرین‌کن» و غیره به ایران برگشتم. همراه با آغاز فعالیتم در دنیای تجارت در حوزه نمک‌زدایی آب نیز فعالیت می‌کردم. می‌دانستم که ایرانی‌ها درصدد خرید دستگاه‌های آب شیرین‌کن بیشتری هستند و می‌توانستم قراردادهای بیشتری را ببندم. درخواستم برای تأیید خروج از کشور اسرائیل را فرستادم و همزمان به نماینده ایران در تل‌آویو (که در تأسیس آن دست داشتم) تبدیل شده بودم که در سفارت کشور دیگری قرار داشت و ویزای ایران را دریافت نمودم. روزنامه‌نگاری به نام اوری دن اطلاعاتی را مبنی بر ورود من در دنیای تجارت در کنار میلیونر شائول آیزنبرگ که در آن روزها به «میلیونر یهودی ژاپنی» معروف بود در روزنامه معاریو منتشر ساخت. دستگاه‌های نمک‌زدا با فسفر که توسط «شرکت مهندسی نمک‌زدایی اسرائیل» با مسئولیت محدود تهیه می‌شدند برای ایرانی‌ها بسیار جالب توجه بودند، در حالی‌ که توسط مؤسسه اسرائیلی بی‌ارزش دانسته می‌شدند.
در کشورهای خلیج‌فارس، دستگاه‌های ساخت کشورهای ایالات‌متحده، انگلستان، آلمان و ژاپن نصب شده بودند اما ایرانی‌ها دستگاه‌های اسرائیلی را دوست داشتند. متوجه شدم که برای تأسیس دستگاه‌های نمک‌زدایی در ایران نیازمند سرمایه‌گذاری حدود یک میلیون دلاری هستم.
با شائول آیزنبرگ که در طول مأموریتم به عنوان وابسته نظامی در ایران او را شناخته بودم، دیدار کردم. او در جست‌وجوی انجام تجارت با ایرانی‌ها بود و راه‌مان یکی بود. پس توافق کردیم که شائول یک میلیون دلار به ارزش پنجاه درصد سهام را در شرکت سرمایه‌گذاری کند. در چشم‌اندازم شرکت عظیمی را می‌دیدم که دستگاه‌هایش را در امتداد نوار ساحلی بندر‌عباس نصب می‌کند. این شعار شرکتی بود که ما تأسیس کردیم: «پرواز به‌سوی شکوفایی ایران ویران». برنامه‌ریزی ما تولید آب مورد نیاز شهرها و روستاهای این ناحیه و نیز تأمین نیازمندی‌های نیروی هوائی و نیروی دریایی ایرانی‌های در مناطق خشک بود. اولین سفر تجاری من دو هفته طول کشید. اول به تهران رفتم. در منطقه‌ای در نزدیکی بوشهر دو دستگاه تصفیه آب در حال تأسیس بودند. اوایل ماه مه ۱۹۷۰ که دوباره برای افتتاح دستگاه‌های تصفیه آب به بوشهر رفتم، هر یک از این دستگاه‌ها روزانه ۳۰۰ متر مکعب آب تولید می‌کرد. شخصیت‌های بزرگ از سراسر کشور آنها برای دیدن معجزه اسرائیلی روانه بوشهر شدند و درخواست خرید ده‌ها دستگاه دیگر تصفیه آب کردند. اواسط ماه مه با رضایت از موفقیت دستگاه‌ها به اسرائیل برگشتم و مشتاقانه وارد آماده‌سازی مراسم جشن تکلیف پسر نوجوانم عوفر، که قرار بود در پایان همین ماه برگزار شود، شدم. عوفر «هفطارا»1 را از پدربزرگش دانیل میزراخی یاد گرفت. ما باید به سمت دیوار ندبه می‌رفتیم و عوفر را برای انجام مراسم تورات به کنیسه عولی حبرون که پس از شورش‌های سال 1926(۲)در اورشلیم ساخته شده بود می‌بردیم. در این مراسم حدود ۱۰۰ نفر از اعضای خانواده حضور داشتند، به‌ویژه مادرم جرجیا که از دیدن نوه متولد شده و تقریباً بزرگ شده خود در ایران هیجان زده بود. در پایان همان ماه گزارشی در روزنامه ‌هاآرتص به چاپ رسید که در آن درباره آزادی‌ها از ارتش گزارش می‌داد (رجوع به سند شماره یک). در این روزنامه درباره کمک‌های اسرائیل به ایران و موفقیت‌های دستگاه‌های تصفیه آب در بوشهر گزارشی تهیه شده بود (رجوع شود به سند شماره ۲).
شائول آیزنبرگ مبلغ پولی را که مطابق قرارداد موظف به پرداختش بود نپرداخت و قرارداد توسط او باطل شد. دوباره خودم را تنها یافتم. ایده تأسیس کارخانه برای تولید دستگاه‌های تصفیه آب در ایران، رو به نابودی بود (رجوع به سند شماره ۴). دوستانم را برای کمک بسیج کردم. یهودا البوهر که برای این کار خدمت چند ساله خود در شاباک3 را رها کرد، دوستان دوران دبیرستان «تخکمونی» در اورشلیم را به پای این پرچم فراخواند. افرایم لیفشیتص که من را به عنوان جوانی در «بازار مرکزی» اورشلیم به کار گرفته بود هم اعلام آمادگی کرد و دوستی قدیمی با او را به یاد آوردم. دفتر کوچکی در تهران در نزدیکی سفارت اجاره کردیم و شروع به گرداندن کسب‌و‌کار نمودیم. جذب مجدد من در تهران آسان بود. گویی که این مکان را اصلاً ترک نکرده بودم. خیلی زود روابطم با سرشاخه‌های نظامی و نیز نزدیکان شاه را از سر گرفتم که در رأس آنها مهندس محمد‌علی قطبی دایی ملکه فرح بود. قطبی را دوستم «مئیر عزری»4 اوایل دهه شصت به من معرفی کرده بود. همسر اول قطبی لوئیز بختیار از خانواده معروف بختیار بود. شاه، همسر و فرزندانش بیشتر اوقات نزد قطبی بودند و او نزد آنها به«دایی» معروف بود. شریک قطبی در تجارت ژنرال محمد خاتمی بود، فرمانده نیروی هوائی ایران و همسر شاهزاده فاطمه، خواهر شاه از مادری دیگر. با ژنرال خاتمی روابط دوستانه و کاری عمیقی داشتم که به دهه شصت و زمانی که به عنوان وابسته نظامی در تهران سمت داشتم برمی‌گشت. قطبی در ادارات دولتی رفت‌وآمد داشت و در اوقات پریشانی و زمان‌های سخت محرم اسرار بود. جفت خاتمی- قطبی، من و کسب‌وکارم در ایران را همراهی کردند و مشارکت قابل توجهی در موفقیت‌ام در آنجا داشتند. (محمدعلی قطبی در ژانویه ۱۹۹۸ فوت کرد و در موناکو دفن شد)
پانوشت‌ها:
1- بخشی از تورات که حاوی داستان پیامبران است و در کنیسه بعد از فصل هفتم و در عید خوانده می‌شود.[م: «هفطارا» بخش‌هایی از کتاب انبیا در عهد عتیق است که در پایان تورات‌خوانی «شبات»(شنبه) و عید یهود خوانده می‌شود.]
2- م: منظور نویسنده قیام سراسری مردم فلسطین ضد استعمارگران انگلیسی و صهیونیست‌های مورد حمایت آنان پس از شهادت شیخ عز‌الدین قسام رهبر انقلابیون فلسطینی است. استعمارگران انگلیسی این قیام بزرگ مردمی را به‌شدت سرکوب کردند و همین امر به افزایش تحرکات صهیونیست‌ها در فلسطین منجر شد.
3- م: سازمان اطلاعات و امنیت داخلی رژیم صهیونیستی.
4- مئیر عزری؛ (۱۹۲۴ – ۲۰۱۵) سفیر و اولین نماینده تام‌الاختیار نمایندگی سیاسی اسرائیل در تهران بود. وی نقش مهمی در ارتقای روابط ایران و اسرائیل در در بین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۵ میلادی داشت. مئیر عزری همچنین از فعالان آژانس یهود در ایران بود و نقش مهمی در تسهیل مهاجرت یهودیان ایران به اسرائیل ایفا کرد.