آن روز که اسیران اهلبیت(ع) به شام وارد شدند(مقاله وارده)
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی
شام یا شامات منطقه وسیعی در جنوب غربی آسیا بود که پس از جنگ جهانی اول به کشورهای سوریه، لبنان، فلسطین و اردن تقسیم شد.
امروزه شام به کشور سوریه و پایتخت آن دمشق اطلاق میشود. این سرزمین پیش از آنکه به دست مسلمانان فتح شود، تحت سلطه روم شرقی قرار داشت. اما با وقوع جنگ یَرموک (این جنگ در سال ۱۳ یا ۱۵ هجری درگرفت) مسلمانان بر رومیان پیروز شدند و این منطقه را به قلمرو سرزمینهای اسلامی افزودند.
شام از همان ابتدا تحت سلطه خاندان امیه قرار گرفت. نخست یزید فرزند ابوسفیان از سوی دستگاه خلافت، امارت آن را به عهده گرفت و پس از مرگ وی بر اثر طاعون، برادر او معاویه فرماندار شام شد و مدتی بعد از سوی خلیفه وقت، قسمتهای دیگری از شام مانند فلسطین و اردن به حوزه فرمانروایی وی افزوده شد.
معاویه بیش از ۲۲ سال امارت شام را بر عهده داشت اما پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) و جریان صلح امام حسن مجتبی(ع)، خود را خلیفه مسلمین خواند و حاکم بلامنازع سرزمینهای اسلامی شد و به مدت بیست سال دیگر حکمرانی کرد. وی شام را مرکز خلافت خود قرار داد و سلسله شوم بنی امیه را بنیان نهاد.
مردم شام که صحبت پیامبر را درک نکرده و از روش حضرتش بیاطلاع بودند، از همان ابتدا چشم به اسلام اموی گشودند و عقاید منحرف و اباطیلی را که معاویه به آنان میآموخت به عنوان اسلام پذیرفتند. معاویه خود را خال(دایی) المؤمنين و کاتب وحی و از نزدیکترین افراد به پیامبر معرفی میکرد. وی در طول مدت حاکمیت خود بذر محبت بنی امیه را در دلهای شامیان کاشت و آنان را برای اطاعت بیچون و چرای خود تربیت نمود و از سویی با بدعت ننگین سبّ و لعن امیرمؤمنان عليه السلام در قنوت و تعقیبات نماز و خطبههای جمعه در سراسر جهان اسلام، به تربیت نسلی همت گماشت که از کودکی با کینه و تنفر از خاندان وحی رشد یابند.
مسعودی در کتاب خود مروجالذهب مینویسد اطاعت مردم شام از معاویه و نفوذ امرش به جایی رسیده بود که در مسیرِ رفتن به جنگ صفین، در یک روز چهارشنبه با مردم نماز جمعه خواند هیچ کس بر این امر اعتراضی نکرد و ایرادی نگرفت!
معاویه حمایت و دوستی مردم شام را موقعیت ویژهای برای خود میدانست و رعایت حال آنان را به پسر خود یزید گوشزد میکرد و به وی تأكيد میکرد که: شامیان را همچون دو چشم خویش بدان و از خاصان خود قرار بده. یا میگفت: به مردم شام توجه ویژه داشته باش که آنان نزدیکان تو هستند و چون خواستی با دشمن بجنگی از شامیان مدد جوی.
سرسپردگی شامیان از معاویه و اطاعت محض آنان، شام را به سرزمینی خاص تبدیل کرده بود. سرزمینی که کینه و عداوت اهل بیت و محبت و فرمانبری از بنیامیه همزمان از آن میجوشید. امیرمؤمنان در خطبه ۹۷ نهجالبلاغه به این موضوع اشاره فرموده است. آنجا که با نکوهش لشکریان خود چنین میفرماید: «امامتان اطاعت خدا را میبرد اما شما از او سرپیچی میکنید و زمامدار شام پیوسته در معصیت خداست و یارانش مطیع اویند. به خدا قسم دوست داشتم معاویه همانند نقد کردن دینار به درهم، شما را با یاران خود مبادله میکرد و هر ده نفر شما را از من میگرفت و یکی از آنها را به من میداد.
ورود اسیران اهل بیت علیهمالسلام در چنین سرزمینی تجدید حزن و ماتم است. در روایت سهل بن سعد ساعدی آمده است: چون به شام رسیدم شهری با نهرهای جاری و درختان فراوان دیدم که با پردههای رنگارنگ آذین بسته شده بود. مردم شاد و خرم بودند و زنها برای آنها دف و طبل میزدند. از آنان پرسیدم آیا شما مردم شام، جشن و عیدی داری که ما از آن بیخبریم؟ گفتند گویا تو در این شهر غریبی. گفتم بله من سهل بن سعد هستم که به دیدار پیامبر خدا(ص) مشرَّف شدهام.
گفتند ای سهل آیا در شگفت نیستی که از آسمان خون نمیبارد و زمین اهل خود را فرو نمیبرد؟ این سر مطهر حسین(ع) است که اینک از سرزمین عراق وارد شام میشود. گفتم واعجبا! سر حسین را میآورند و مردم شادی میکنند؟! به سمت دروازه ساعات رفتم. پرچمها یکی پس از دیگری نمایان شد به ناگاه سواری آمد با نیزهای در دست. بر فراز نیزه سری قرار داشت که شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) بود و به دنبال آن بانوانی سوار بر شتران بیجهاز وارد شدند.
در کتاب تذکرهًْ الشهدا روایتی از امام سجاد خطاب به نُعمان بن مُنذر مداینی آمده است که آن حضرت چنین فرمودند: ای نعمان! غم و اندوهی سختتر از شام بر ما وارد نشده است و ستمگران در شام هفت مصیبت بر ما وارد کردند:
اول آنکه ما را احاطه کردند و پیوسته با شمشیرهای برهنه و نیزههای استوار به ما حملهور میشدند و با کعب نیزه (پهنای نوک آهنین نیزه) ما میزدند. ما را در میان ازدحام مردم شام نگاه داشتند تا نوازندگان تنبور و مزمار حاضر شدند. آنگاه همگی نواختند و شادی کردند. همچنین سرهای شهیدان را در میان بانوان و کودکان آوردند. آنها با سرها بازی میکردند و چه بسا سرهای مطهر بر زمین و در میان دست و پای اسبها میافتاد.
شامیان از پشتبامها بر سر ما آب و آتش میریختند. آنان از ابتدای روز تا غروب در کوچه و بازار همراه نوازندگان ما را میگردانیدند و فریاد میزدند ای مردم! بکشید این خارجیها را (العیاذبالله) که هیچ احترامی در اسلام ندارند. نیز ما را از شترها پیاده کردند و به ریسمانی بستند و به منطقه یهود و نصارا بردند و به آنان گفتند اینها خاندانی هستند که پدران شما را کشته و خانههاتان را ویران کردهاند، امروز شما از ایشان انتقام بگیرید. آنان نیز ما را با سنگ و چوب هدف گرفتند. سربازان ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند به عنوان برده بفروشند اما خداوند این کار را میسر نفرمود. آنگاه ما را در مکانی منزل دادند که سقفی نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما آرام نداشتیم و از گرسنگی و تشنگی و خوف کشته شدن پیوسته در اضطراب بودیم.
طبری در کتاب کامل بهائی ورود اهل بیت(ع) به شام را چنین وصف میکند: قریب پانصد هزار مرد و زن با دف و طبل و دهل بیرون آمدند و چند هزار مرد و زن رقص کنان با دف و چنگ و رباب، به استقبال اسرا آمدند. همگی دست و پا خضاب کرده، سرمه در چشم کشیده و لباس نو پوشیده در شهر گرد آمده بودند. از ازدحام جمعیت گویی قیامت به پا شده است.
در این شرایط اهل بیت(ع) وارد شام شدند. شهری که با محبت اولاد ابوسفیان و بغض خاندان رسالت رشد کرده و نشأت یافته بود. یزید با آوردن اسیران به شام میخواست پیروزی خود را جشن بگیرد و نیز انتقام خونین خود را به مخالفان حکومتش گوشزد کرده و با این نمایش فضیحتبار پایههای قدرت خویش را مستحکمتر نماید. اما نمیدانست این عمل او را مفتضح و رسوا میکند و صفحات تاریخ را مملو از بدنامی وی مینماید.
خطبههای حضرت زینب(س) در مجلس یزید و امام سجاد(ع) در مسجد دمشق تداوم قیام مقدس سیدالشهدا علیهالسلام و سرشار از حقایق اسلام ناب محمدی(ص) و افشاگری علیه کفر و طغیان خاندان امیه بود.
خطبه حضرت زینب که در اوج زیبایی و فصاحت ایراد گردید آنچنان کوبنده و تأثیرگذار بود که به اعجاز شبیه است. زنی اسیر که عمیقترین داغها را دیده، اینچنین شجاعانه و با چشمانی اشکبار در برابر طاغوت فرعون صفتی چون یزید ایستاد، او را تحقیر کرد و با خروش علوی خود، دستخوش طوفان ملامتش کرد. یزید ابتدا طی اشعاری، واقعه هولناک کربلا را انتقام جنگ بدر قلمداد کرد و به انکار رسالت و روز رستاخیز پرداخت. اما حضرت زینب با خطبه خویش شخصیت منافقانه او را آشکار ساخت و او را شکست خورده این ماجرا دانست و جامعه را برای بازنگری در حکومت یزید در اندیشه فروبرد. بانوی کربلا در این خطبه سراسر حماسه و شور، هیچ ابهامی باقی نگذاشت و آنچه که معاویه طی چهار دهه اندوخته بود، همه را باطل و ویران کرد.
همچنین امام سجاد در مسجد اموی دمشق از منظر دیگری حقایق را بیان فرمود. این خطبه بر منبری ادا شد که سالها خطیبان بر روی آن امیرمؤمنان را سبّ و لعن کرده بودند. اما در فرازی طولانی از این خطبه بلیغ و به غایت زیبا، وصف فضائل و کرامات آن امام متقین چون گوهری تابناک میدرخشد و نیز انتساب اسیران به رسول خدا و حضرت صدیقه طاهره بیان گردیده است. امام سجاد به شامیان فهماند که سالهاست از دستگاه خلافت جز دروغ و نفاق ندیده و نشنیدهاند. آن حضرت در برابر یزید که سرمست قدرت و پیروزی بود، اسلام واقعی را معرفی کرد و مردم غفلت زده شام را از پیله جهل و خرافات بنی امیه خارج ساخت.
سخنان حضرت زین العابدین در مسجد ازدحام و همهمهای ایجاد کرد که باعث شد یزید بدون نماز گزاردن مسجد را ترک کند. وی پس از آن، ماندن اسرا در شام را به صلاح ندانست و تدارک بازگردانیدن آنها به مدینه را دید.
مردم شام که هنگام ورود اهل بیت با دهل و رقص و آواز از آنان استقبال کرده بودند، هنگام وداع، با شال عزا و ماتم و اظهار ندامت و تنفر از رفتار ننگین یزید و همراه اشک و آه و نالههای جانسوز آنان را بدرقه نمودند.