کد خبر: ۳۱۵۱۳۹
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۱۱
سالگرد مرگ رضا میرپنج

شاهی که با خفت و خواری مرد!

دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان
اگر همۀ واقعیات و حقایق و اسناد مبنی بر عروسکی بودن رژیم پهلوی را در نظر نیاوریم و همچنان بر تئوری منسوخ شده «ایران نوین و مستقلِ رضاخان» اصرار بورزیم، واقعیات بسیار دیگری در زمان‌ او اتفاق افتاد که به نظر می‌آید هر وطن دوست ایرانی (اگر هیچ اعتقاد دینی و مذهبی هم نداشته باشد) با شنیدن یا مطالعه اخبار و اسناد آن، باز هم خونش به جوش می‌آید‌ و برای ثروت و آب و خاکی که در طول سالیان سال توسط رضاخان و دار‌ و دسته‌اش به هدر رفت و یا در اختیار بیگانگان قرار گرفت، متأثر خواهد شد. 
کتاب‌های بسیاری دربارۀ خیانت‌ها و جنایات‌ رضاخان باید نوشت:‌ از قلع و قمع وطن‌دوستان و آزادی‌خواهان و قومیت‌ها و عشایر مختلف گرفته، تا کمر بستن به اسلام‌زدایی و دین‌ستیزی تا اقدام برای مسخ هویت ملی و دینی با تغییر شکل دادن لباس‌ها و هجمه به حجاب بانوان، تا تحدید و تهدید روحانیت و حوزه‌های علمیه، تا ممنوعیت شعائر مذهبی و آیین‌های سنتی، تا کشتار مردم در مسجد گوهر‌شاد و دیگر اماکن مذهبی، تا بازکردن دست تشکیلات صهیونیسم و فراماسونری و بهائیت در ارکان مختلف مملکتی، تا غارت آثار باستانی و میراث فرهنگی و... 
رضا ميرپنج یا رضا شصت تیری افسر ديويزيون قزاق كه در سوم اسفند 1299‌‌‌ كودتا كرد و سردار سپه شد و در 1304 به سلطنت نشست، نه ملكي داشت نه كارخانه‌اي و نه وجوه نقدي در بانك‌هاي خارجي. ولي هنگامی که روز 25 شهريور 1320 از کشور تبعید و آواره گشت، مشخص شد وي با تملك حاصلخيزترين نقاط كشور در مازندران، گيلان، گرگان و ساير نقاط، بزرگ‌ترين مالك كشور ايران بود و با در دست داشتن ذخائر نقدي در بانك‌هاي انگلستان، آمريكا و آلمان يكي از ثروتمندترين مردان جهان به شمار مي‌آمد. چگونه اين ثروت كلان در چنين مدت محدودي فراهم شده بود؟ 
راهزنی که شاه شد!
يك نماينده مجلس انگلستان پس از مسافرت به ايران و مطالعه احوال ايرانيان دردوران رضاخان نوشت: 
«رضاشاه، دزدان و راهزنان را از سر راه‌هاي ايران برداشت و به افراد ملت خود فهماند كه از این پس، در سرتاسر ايران فقط يك راهزن بايد وجود داشته باشد.»
او شش الي هفت هزار روستا را در ايران به زور تملک کرد. اين املاک از فريمان در استان خراسان شروع مي‌شد و تا لاهيجان در استان گيلان امتداد داشت و عملاً بيشتر اراضي لرستان، شمال خوزستان و بيشترکرمانشاهان، بخش مهمي از کرمان و تمامي مناطق جنوبي تهران، به ويژه ورامين، جزو املاک شاه بود. تمامي هتل‌هاي شمال ايران به رضا‌ میرپنج تعلق داشت. مناطق پهناوري در تهران و شميران از مالکين بي دفاع آن‌ها به زور گرفته شد و در مالکيت شخصي شاه قرار گرفت. به اين ترتيب، رضا‌خان نه تنها بزرگ‌ترين زمين‌دار قاره آسيا بلکه بزرگ‌ترين زمين‌دار در سراسر جهان شده بود.
براساس آمار موجود‌، مجموع زمين‌هايي که از سوی رضاخان غصب شد، با اقدامات ثبتي به نام او ثبت و براي آن‌ها سند مالكيت رسمي صادر شد در دوره‌ي 17 ساله‌ سلطنت او، بالغ بر 44000 سند مالكيت بود و در حدود یک میلیارد و ششصد میلیون مترمربع از زمین‌های ایران را شامل می‌شد که با تهدید و ارعاب و سند‌سازی افرادی همچون علی‌اکبر داور به مالکیت رضاخان درآمد. پس از رضاخان، مقداری از این زمین‌ها که بالغ بر 2400 پارچه آبادی می‌شد‌، جزو ارثیه پسرش‌، محمد‌رضا قرار گرفت!
درآمدهاي نفتی در حساب شخصي رضاخان
در سال 1931 چارلز. سي.‌هارت وزيرمختار آمريكا در تهران گزارش داد‌ كه رضاشاه شخصاً بيش از ‏يك ميليون پوند در لندن به حساب خود واريز كرده است. بر اساس تعدادي از اسناد بانكي كه پهلوي‌ها ‏به هنگام فرار دسته‌جمعي‌شان از ايران در سال 1978 از خود باقي گذاشتند معلوم مي‌شود كه اظهارات «هارت» درباره حساب‌هاي بانكي رضاخان در لندن از روي حدس و گمان نبوده است. آنچه ‌هارت ‏نمي‌دانست اين بود كه رضاشاه حساب‌هاي دلاري متعددي در لندن، ژنو و برلين داشت. 
طبق گزارش‌ وزارت خارجه آمريکا در سال 1941، رضا‌خان 200 ميليون دلار در حساب‌های بانکی آمریکا و اروپایش، پول نقد داشت. در حالی که در همان زمان کل گردش پول بانک صادرات و واردات آمريکا صد ميليون دلار بود!
بر باد دادن خاک ایران 
یکی از نقاط سیاه کارنامه رضاخان‌، واگذاری بخش‌هایی از خاک ایران به خارجی‌هاست. زماني كه اراده انگليس به اين تعلق گرفت قسمت‌هایی از خاك ايران به ترکیه و عراق و افغانستان واگذار شود، رضاخان بدون هيچ‌گونه مقاومتي فرمانبرداري کرد. اگر در دوران قاجار، بيگانگان با استفاده از بي‌لياقتي پادشاهان اين سلسله، با زور و لشكركشي ‌‌بخش‌هايي از خاك ايران را تجزيه كردند، در دوران پهلوي به صورت بي‌سابقه‌اي بدون هيچ‌گونه جنگ و صف‌آرايي بخش‌هايي از خاك ايران به غير واگذار ‌شد. 
دکتر محمد قلی مجد‌، پژوهشگر و استاد دانشگاه پنسیلوانیا بر‌اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا و پژوهش‌های گسترده‌اش، درباره افسانه بنیانگذار ایران نوین که به رضاخان اطلاق می‌شود، نوشته است:
«زماني که در سال 1941 رضا‌شاه ايران را ترک کرد، 90 درصد جمعيت ايران بي‌سواد بودند. مي‌دانيد که خود رضا‌شاه هم بي‌سواد بود. سفير آمريکا در تهران رضا‌شاه را در زمان سلطنتش چنين توصيف کرده است: «پسر بي سواد يک روستايي بي سواد»، مردي که «تنها مقدار ناچيزي با توحش فاصله دارد.» حالا اين آدم را به عنوان يک شاه فرهنگ پرور معرفي مي‌کنند! در سال 1941، يعني زماني که سلطنت رضا‌شاه به پايان رسيد، ايران يکي از عقب مانده‌ترين و يکي از فقيرترين کشورهاي جهان بود. به گزارش سال 1952 بانک جهاني دربارۀ ايران استناد مي‌کنم.‌ اين «ايران نو»، که رضا‌‌شاه کبير معمار آن بود، يک ديکتاتوري بي‌رحمانه و خشن نظامي بود که در آن قانون اساسي و مجلس به شوخي شباهت داشت. اين «ايران نو» يکي از فقيرترين و عقب مانده ترين کشورهاي جهان زمان خود بود که 90 درصد جمعيت آن بي‌سواد بودند از جمله خود رضا‌شاه. رضا‌شاه هر چند در زمينه بي‌سوادي به 90 درصد مردم تحت سلطه خود شباهت داشت، ولي در يک چيز با آن‌ها متفاوت بود. او يکي از ثروتمندترين مردان جهان زمان خود به شمار مي‌رفت.» 
تحلیل کاردار سفارت فرانسه در تهران‌، در هفدهمين سال حكومت و سيزدهمين سال سلطنت رضاشاه نتیجه‌گیری قابل تأملی دارد. او در 23 ارديبهشت 1317 گزارشي به وزارت خارجه كشورش ارسال کرد و در آن ارزیابی خود را دربارۀ عملكرد رضاخان چنین شرح داد:
«‌(رضا شاه) ايران را به پنج بليه گرفتار ساخت: مالاريا، سيفليس، ترياك، حصبه و شبه حصبه و اسهال. من اين بيماري‌ها را بر اساس اهميت در اينجا طبقه‌بندي كرده‌ام... استعمال ترياك كه خود شاه نيز سرمشقي از اين بابت شد، طبقه كارگر و به ويژه زحمتكشان را فراگرفته و مشكل مهم در اين نيست كه هنرمندان و كارگران به استعمال آن مبتلا شده‌اند، بلكه اين آفت به كودكان و خردسالان نيز سرايت كرده كه نرخ فوق‌العاده مرگ‌هاي بچگي (70 تا 80 درصد بهنگام زايمان) ناشي از آن است.»
تسلیم و فرار و تبعید 
 حدود 20 سال بعد از سوم اسفند کودتای 1299 که ارتش‌های انگلیس، شوروی و آمریکا به ایران حمله کردند، از رضاخان خواستند ایران را ترک کند. بنا به نوشته برخی افسران و وزیران رضاخان، او بسیار متعجب بود که چگونه در طی 20 سال همه اوامر و دستورات آنها را انجام داده و به قول خودش به هر سازی زدند، رقصیده اما حالا می‌خواهند او را از کشورش خارج کنند! 
یکی از آن افسران، سپهبد امیر احمدی بود که در خاطراتش متذکر گشته، وی راه‌های مختلفی را که در برابر رضاخان قرار داشت، برشمرده و تمامی این راه‌ها را به شاه پیشنهاد داده است. از جمله اینکه در برابر متجاوزان مقاومت کند تا نامش در تاریخ این مرز و بوم به عنوان کسی که سر تسلیم در مقابل بزرگ‌ترین نیروی نظامی جهان فرود نیاورد، ثبت شود. امیر احمدی نوشته است:
«... در ماجراي شهريور 20 به رضاشاه گفته بودم كه اعليحضرت بايد يكي از دو راه را انتخاب فرمایند: يكي آنكه اگر تصميم به جنگ گرفته‌اند و مي‌خواهند در تاريخ زندگي سياسي اعليحضرت اين نقطه ضعف نباشد كه در برابر ديگران سر تسليم فرود آورده‌اند، ستاد ارتش را به همدان ببرند و با لشكرهاي كرمانشاه و كردستان، لرستان و خوزستان در برابر نيروي انگليس بجنگند و مرا هم به آذربايجان بفرستند كه با قواي موجود تا آخرين نفر در برابر قواي روس بجنگم. با اطمينان به اينكه غلبه با آنهاست و ما كشته مي‌شويم... اما در آينده وقتي كتاب خدمات درخشان بيست ساله اعليحضرت را ورق بزنند، در ورق آخر اين است كه سر تسليم در برابر بزرگ‌ترين نيروي نظامي جهان فرود نياورد و ايستادگي كرد و مردانه جان داد و نامي بزرگ در تاريخ به يادگار خواهيد گذاشت... اگر مصلحت نمي‌دانيد كه به چنين كاري دست بزنيد، شق دوم اين است كه راه به آنها بدهيد و (تسلیم شوید)...» 
و رضاخان راه دوم یعنی تسلیم را انتخاب کرد. انگلیسی‌ها به رضاخان گفته بودند که تا بندرعباس با اتومبیل می‌رود و از آنجا با یک کشتی، عازم هندوستان خواهد شد. پس از مدتی اقامت در هندوستان هم به هر جا که خودش مایل باشد، می‌تواند سفر کند. وقتی رضاخان به بندرعباس رسید. او را ظاهرا از بندرعباس با یک کشتی تجاری، عازم بمبئی نمودند ولی برخلاف انتظارش، کشتی به بمبئی نرفت و با حضور یک افسر انگلیسی به نام «کلارمونت اسکرین» در کشتی و با دستور صریح لندن، برخلاف قرار قبلی، مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت.  
سرانجام رضاشاه به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده و در محیطی بسیار آلوده و بد آب و هوا نگهداری شد که به نوشته همراهانش از سخت‌ترین دوران‌های زندگیش بود و 3 سال بعد در چهارم مرداد 1323 در همان جا بر اثر سکته مرد. جنازه او را به مصر بردند و در آنجا به صورت امانت گذاردند. سرانجام 6 سال بعد و در اردیبهشت سال 1329 جسد او را به ایران آورده و دفن کردند.