آیا معاویهها، یزیدها و ترامپها پیروزند؟
(خاطرهای جالب و آموزنده که میتواند پاسخی برای این سؤال باشد)
معروف است كه در زمان قاجاريه مرد نسبتاً فاضلى كه بسيار خوشنويس بوده ظاهراً از شيراز براى زيارت به مشهد رفته بود.
در بازگشت، پولش تمام مىشود يا دزد مىزند و در تهران در حالى كه غريب بوده بى پول مىماند. فكر مىكند كه از هنرش كه خطاطى است استفاده كند و ضمناً زياد هم معطل نشود. بر مىدارد همين عهدنامه اميرالمؤمنين(ع) به مالك اشتر را با يك خط بسيار زيبا مىنويسد. خطكشى مى كند، جدولبندى مى كند، اين عهدنامه را در يك دفترى مىنويسد و آن را به صدراعظم وقت اهدا مىكند.
يك روز مىرود نزد صدراعظم در حالى كه اربابرجوع هم زياد بودهاند. نوشته را به او مىدهد و مىگويد هديه ناقابلى است. پس از مدتى بلند مىشود كه برود. صدراعظم مىگويد آقا شما بفرماييد. با خود مىگويد لابد مىخواهد مرحمتى بدهد، مىخواهد خلوت بشود. چند نفرى از اربابرجوع مىمانند.
باز مىبيند خيلى طول كشيد، بلند مىشود كه برود. دوباره صدراعظم مىگويد آقا شما بفرماييد. تا اينكه همه مردم مىروند، فقط پيشخدمتها مىمانند.
صدراعظم مىگويد فرمايشى داريد؟
اين شخص مىگويد: نه، من عرضى نداشتم، همين را تقديم كرده بودم.
پيشخدمتها را هم مىگويد همهتان برويد بيرون، كسى حق ندارد بيايد داخل اتاق. اين بيچاره وحشتش مىگيرد كه اين ديگر چگونه است؟!
صدراعظم مىگويد: بيا جلو! مىرود جلو. آهسته در گوشش مىگويد: چرا اين را نوشتى و براى من آوردى؟
مىگويد: شما صدراعظم يك مملكت هستيد، اين هم دستورالعمل مولا اميرالمؤمنين(ع) است براى كسانى مثل شما. فرمان اوست راجع به اينكه با مردم چطور بايد رفتار كرد. من فكر مىكنم شما هم شيعه اميرالمؤمنين هستيد و چنين چيزى را دوست داريد. فكر كردم برايتان هديهاى بياورم، هيچ چيز مناسبتر از اين پيدا نكردم. گفت: بيا جلو. رفت جلو. گفت: يك كلمه من مىخواهم به تو بگويم و آن اين است كه خود على كه اينها را نوشت و به اينها بيش از هركس ديگر پايبند بود و عمل مىكرد، در سياست از اينها چقدر بهرهبردارى كرد كه حالا من بيايم به اينها عمل كنم؟ خود على از همين راهى كه دستور داد عمل كرد و ديديم كه تمام مُلكش از بين رفت و معاويه بر او مسلط شد. على خودش به اين دستورالعمل عمل كرد و شكست خورد، پس اين چيست كه براى من نوشتهاى؟!
گفت: اجازه مىدهيد جواب بدهم؟
گفت: بله
گفت: چرا اين حرف را در ميان جمعيت به من نگفتى؟
گفت: اگر در ميان جمعيت مىگفتم پدرم را در مىآوردند.
گفت: بسيار خوب، جمعيت كه رفت چرا پيشخدمتها را گفتى همهتان برويد بيرون؟
گفت: اگر يكى از آنها مىفهميد كه من چنين جسارتى به على مىكنم پدرم را در مىآورد. گفت: پيروزى على(ع) همين است.
چرا معاويه بعد از هزار و سيصد سال، احدى كوچكترين احترامى برايش قائل نيست و جز لعنت و نفرين چيز ديگرى براى او نيست؟
على(ع) هم بشرى بود مثل من و تو. اين احترام را از كجا پيدا كرد كه تو اگر به همين نوكرها و پيشخدمتها بگويى آدمهاى بيگناهى را گردن بزنيد گردن مىزنند ولى اسم على را جرأت نمىكنى با بىاحترامى [جلوى آنها ببرى]؟
آيا جز اين است كه على(ع) را اينها به همين صفات شناختهاند كه على مجسمه راستى و درستى، مجسمه وفاى به عهد و تجسم همين دستورالعملى است كه خودش داده است؟ على(ع) به موجب اينكه به همين سياست عمل كرد، هم خودش را در دنيا بيمه كرد و هم اينها را. اگر در دنيا فردى پيدا مى شود كه به اين اصول انسانيت عمل مىكند به موجب همين است كه على(ع) اينها را نوشت و خودش عمل كرد. اگر او اينها را نمىنوشت و خودش عمل نمىكرد، سنگ روى سنگ بند نمىشد. تو خيال كردهاى كه اين اجتماع را با همان سياست خودت حفظ كردهاى؟! اگر مردم دزدى نمىكنند، به خاطر تو دزدى نمىكنند؟! صدى نود مردمى كه دزدى نمىكنند به خاطر على(ع) و دستورهاى على و امثال على است. صدى نود مردمى كه فحشا نمىكنند، به ناموس تو خيانت نمىكنند، به خاطر همان على(ع) و دستورهاى على است. تو خيال كردهاى على(ع) شكست خورد؟! اين است كه قرآن مىفرمايد: وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَروا سَبَقوا انَّهُمْ لا يُعْجِزونَ (انفال:۵۹)؛ کافران هرگز نپندارند که پیش افتادند، (نه) هرگز (خدا و رسول خدا را) زبون نتوانند کرد.
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (آشنايى با قرآن(1- 5))
ج26، صص: ۳۱۴-۳۱۲- با ویرایش