کد خبر: ۳۱۴۷۲۷
تاریخ انتشار : ۲۸ تير ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۳

آیا معاویه‌ها‌، یزیدها و ترامپ‌ها پیروزند؟

(خاطره‌ای جالب و آموزنده که می‌تواند پاسخی برای این سؤال باشد‌)

معروف است كه در زمان قاجاريه مرد نسبتاً فاضلى كه بسيار خوش‏نويس بوده‏ ظاهراً از شيراز براى زيارت به مشهد رفته بود.
در بازگشت، پولش تمام مى‌‏شود يا دزد مى‌‏زند و در تهران در حالى كه غريب بوده بى ‏پول مى‌ماند. فكر مى‌‏كند كه از هنرش كه خطاطى است استفاده كند و ضمناً زياد هم معطل نشود. بر مى‌‏دارد همين عهدنامه امير‌المؤمنين‌(ع) به مالك اشتر را با يك خط بسيار زيبا مى‌‏نويسد.  خط‌كشى مى ‏كند، جدول‏بندى مى ‏كند، اين عهدنامه را در يك دفترى مى‌‏نويسد و آن را به صدر‌اعظم وقت اهدا مى‌‏كند.
يك روز مى‌‏رود نزد صدر‌اعظم در حالى كه ارباب‌رجوع هم زياد بوده‌‏اند. نوشته را به او مى‌‏دهد و مى‌‏گويد هديه ناقابلى است.  پس از مدتى بلند مى‌‏شود كه برود. صدر‌اعظم مى‌‏گويد آقا شما بفرماييد. با خود مى‌‏گويد لا‌بد مى‌‏خواهد مرحمتى بدهد، مى‌‏خواهد خلوت بشود. چند نفرى از ارباب‌رجوع مى‌‏مانند. 
باز مى‌‏بيند خيلى طول كشيد، بلند مى‌‏شود كه برود. دوباره صدر‌اعظم مى‌‏گويد آقا شما بفرماييد. تا اينكه همه مردم مى‌‏روند، فقط پيشخدمت‌ها مى‌‏مانند.
صدر‌اعظم مى‌‏گويد فرمايشى داريد؟
اين شخص مى‌‏گويد: نه، من عرضى نداشتم، همين را تقديم كرده بودم.
پيشخدمت‌ها را هم مى‌‏گويد همه‌‏تان برويد بيرون، كسى حق ندارد بيايد داخل اتاق. اين بيچاره وحشتش مى‌‏گيرد كه اين ديگر چگونه است؟! 
صدر‌اعظم مى‌‏گويد: بيا جلو! مى‌‏رود جلو. آهسته در گوشش مى‌‏گويد: چرا اين را نوشتى و براى من آوردى؟
 مى‌‏گويد: شما صدر‌اعظم يك مملكت هستيد، اين هم دستورالعمل مولا امير‌المؤمنين‌(ع) است براى كسانى مثل شما. فرمان اوست راجع به اينكه با مردم چطور بايد رفتار كرد.  من فكر مى‌‏كنم شما هم شيعه امير‌المؤمنين هستيد و چنين چيزى را دوست داريد.  فكر كردم برايتان هديه‌‏اى بياورم، هيچ چيز مناسب‌تر از اين پيدا نكردم. گفت: بيا جلو. رفت جلو. گفت: يك كلمه من مى‌‏خواهم به تو بگويم و آن اين است كه خود على كه اين‌ها را نوشت و به اين‌ها بيش از هركس ديگر پايبند بود و عمل مىكرد، در سياست از اين‌ها چقدر بهره‌‏بردارى كرد كه حالا من بيايم به اين‌ها عمل كنم؟  خود على از همين راهى كه دستور داد عمل كرد و ديديم كه تمام مُلكش از بين رفت و معاويه بر او مسلط شد. على خودش به اين دستورالعمل عمل كرد و شكست خورد، پس اين چيست كه براى من نوشته‌‏اى؟!
گفت:  اجازه مى‌‏دهيد جواب بدهم؟
 گفت: بله
گفت: چرا اين حرف را در ميان جمعيت به من نگفتى؟
 گفت: اگر در ميان جمعيت مى‌‏گفتم پدرم را در مى‌‏آوردند. 
گفت: بسيار خوب، جمعيت كه رفت چرا پيشخدمت‌ها را گفتى همه‌‏تان برويد بيرون؟ 
گفت: اگر يكى از آنها مى‌‏فهميد كه من چنين جسارتى به على مى‌‏كنم پدرم را در مى‌‏آورد. گفت: پيروزى على‌(ع) همين است. 
چرا معاويه بعد از هزار و سيصد سال، احدى كوچك‌ترين احترامى برايش قائل نيست و جز لعنت و نفرين چيز ديگرى براى او نيست؟
 على‌(ع) هم بشرى بود مثل من و تو. اين احترام را از كجا پيدا كرد كه تو اگر به همين نوكرها و پيشخدمت‌ها بگويى آدم‌هاى بي‌گناهى را گردن بزنيد گردن مى‌‏زنند ولى اسم على را جرأت نمىكنى با بى‌‏احترامى [جلوى آنها ببرى‏]؟
 آيا جز اين است كه على‌(ع) را اين‌ها به همين صفات شناخته‌‏اند كه على مجسمه راستى و درستى، مجسمه وفاى به عهد و تجسم همين دستورالعملى است كه خودش داده است؟  على‌(ع) به موجب اينكه به همين سياست عمل كرد، هم خودش را در دنيا بيمه كرد و هم اين‌ها را.  اگر در دنيا فردى پيدا مى ‏شود كه به اين اصول انسانيت عمل مى‌‏كند به موجب همين است كه على‌(ع) اين‌ها را نوشت و خودش عمل كرد. اگر او اين‌ها را نمى‌‏نوشت و خودش عمل نمىكرد، سنگ روى سنگ بند نمى‌‏شد. تو خيال كرده‌‏اى كه اين اجتماع را با همان سياست خودت حفظ كرده‌‏اى؟! اگر مردم دزدى نمى‌‏كنند، به خاطر تو دزدى نمى‌‏كنند؟! صدى نود مردمى كه دزدى نمى‏كنند به خاطر على‌(ع) و دستورهاى على و امثال على است. صدى نود مردمى كه فحشا نمىكنند، به ناموس تو خيانت نمىكنند، به خاطر همان على‌(ع) و دستورهاى على است.  تو خيال كرده‌‏اى على‌(ع) شكست خورد؟! اين است كه قرآن مى‌‏فرمايد: وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَروا سَبَقوا انَّهُمْ لا يُعْجِزونَ‏ (انفال:۵۹)؛ کافران هرگز نپندارند که پیش افتادند، (نه) هرگز (خدا و رسول خدا را) زبون نتوانند کرد.
مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (آشنايى با قرآن(1- 5)) 
ج‏26، صص: ۳۱۴-۳۱۲- با ویرایش