کد خبر: ۳۱۴۷۲۶
تاریخ انتشار : ۲۸ تير ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۳

اشرافیت و فرهنگ اشرافي از نگاه قـرآن

شهروز صدرایی

هر‌چند كه اشرافيت به معناي طبقه اجتماعي مطرح مي باشد باید از آن در جامعه‌شناسي سخن گفت، ولي در كاربردهاي قرآني و اسلامي، اشرافيت افزون بر اينكه بيانگر يك طبقه اجتماعي است، بيشتر به عنوان يك بينش و نگرش و منش مطرح می‌باشد. به اين معنا كه اشرافيت، در حقيقت بيانگر نوعي بينش و نگرش و شيوه زندگي مطرح است و مي‌توان آن را همانند امت و مذهب شناسايي و درباره ابعاد‌، آثار و مسائل آن‌، تحليل كرد. نويسنده در اين مطلب دیدگاه قرآن درباره اشرافيت به عنوان يك فرهنگ به همراه شاخصه‌های آن را توضیح داده است.
‌اشرافيت به عنوان فرهنگ
اشرافيت هر‌چند كه بيانگر يك طبقه اجتماعي است ولي اگر به دقت تحليل و تبيين شود روشن مي‌شود كه بيش از آنكه يك طبقه اجتماعي باشد يك فرهنگ است.
نگاهي كه قرآن به اشرافيت دارد، با توجه به فرهنگ آن است؛ از اين‌رو نقد قرآن متوجه فرهنگ اشرافيت است.
خداوند در آياتي چند به تحليل منش و كنش و واكنش‌هاي اشراف مي‌پردازد و اخلاق و خلق و خوي آنان را تبيين مي‌‌كند. هدف اين نوشتار نيز بازخواني تحليل و تبيين قرآن از فرهنگ اشرافيت و آثار آن بر جامعه و روند زندگي عمومي مردم مي‌باشد؛ زيرا اشراف به سبب جايگاه و نفوذ اجتماعي تأثيرات شگرف در زندگي عموم مردم به جا مي‌گذارند كه مي‌تواند موجبات گمراهي و يا تباهي جامعه شود.
چيستي اشرافيت
هر‌چند كه واژه اشراف جمع شريف است و در زبان عربي به معناي بزرگ قدر و اصيل و پاك نژاد آمده است (لغت‌نامه دهخدا) اما منظور از آن در اين نوشتار چنانكه مردم عادي از آن مي‌فهمند صاحبان قدرت و نفوذ مادي و ثروت هستند كه مديريت جامعه را در دست مي‌گيرند و در عصر حاضر از آنان به مافیا هم یاد می‌شود و در قرآن مي‌توان آن را با واژه‌هاي مترف و مَلَا يكسان و مترادف يافت. به اين معنا كه مراد از اشراف در اين عبارت بيشتر همان مفهوم قرآني مترف و مَلَا است كه در آيات قرآن بسيار بدان پرداخته شده است.
در قرآن گزارش شده است كه همواره گروه‌ها و طبقاتي اجتماعي در برابر پيامبران قرار مي‌گرفتند كه از آنان به نام مَلَا یا اشراف ياد مي‌شود. از جمله مي‌توان به اشراف يهودي و يا فرعوني اشاره كرد كه در آياتي چون 246 و 247 سوره بقره و 46 و 47 سوره زخرف و 28 سوره قصص بدان پرداخته و كنش‌ها و واكنش‌هاي آنان را در مسئله انتخاب دولت و حاكم الهی (طالوت) و يا مبارزه اين طبقه با دعوت حضرت موسي‌(ع) گزارش كرده است.
آياتي چون 11 تا 13 سوره انبيا و 23 سوره زخرف به اشراف امت‌ها و جوامع و اقوام مختلف اشاره مي‌كند كه در برابر دعوت‌هاي حق پيامبران مي‌ايستادند و اجازه نمی‌دادند تا حق گفته و يا عدالت اجرا شود.
ويژگي‌های اشرافيت
چنانكه گفته شد اشرافيت هر‌چند كه يك طبقه از طبقات اجتماعي است ولي آنچه از نظر قرآن مهم و اساسي است اشرافيت به عنوان يك فرهنگ است؛ زيرا آنچه موجب مي‌شود تا اين گروه اجتماعي در برابر حق و دعوت حق‌طلبان بايستند و از اجراي عدالت جلوگيري كنند، همان فرهنگي است كه بر اين طبقه اجتماعي حاكم است.
در حال حاضر در جوامع معاصر و پيشرفته همين فرهنگ است كه در عمل در برابر دولت‌ها و ملت‌ها ايستاده و اجازه نمی‌دهد تا عدالت اجرا شود و يا حتي صداي عدالت‌خواهان به گوش برسد؛ زيرا بهره‌مندي آنان از ابزارها و امكانات گوناگون و فراوان مي‌تواند مسير حركت عمومي ملت را تغيير دهد و با افكار‌سازي و غرقه‌سازي و بهره‌گیری از ابزارهایی چون رسانه، مردم را به سمت‌وسويي كه مي‌خواهند بكشانند. اين‌گونه است كه گفتمان غالب اجتماعي همواره در مسير اهداف و خواسته‌هاي اشراف بوده و حتي توده مستضعف را به دنبال خويش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشانند.
از اين‌ روست كه قرآن نوك حملات خويش را متوجه فرهنگ اشرافي مي‌كند و با تحليل و تبيين مواضع و خصلت‌ها و خواسته‌هاي اشراف، مردم را نسبت به آنان حساس مي‌کند؛ زيرا تنها با اين شيوه است كه مي‌توان در برابر فرهنگ اشرافي ایستادگی كرد و با بيداري و روشنگري و تبيين حقوق و ايجاد مطالبات در مردم است كه مي‌توان آنان را به قيام در برابر بي‌عدالتی بر‌انگيخت و مردم را وادار كرد تا براي دستيابي به عدالت و سهم خويش از جهان هستي با قدرت در برابر اشرافيت زياده‌خواه بايستند.
اگر به دور و بر خويش از صاحبان قدرت توجه كنيد مي‌بينيد كه آنان مردمان خودكامه و مستبدي هستند به‌گونه‌اي كه ديگري را تحمل نمی‌كنند. خودكامگي آنان موجب مي‌شود تا كساني را كه در برابرشان فریاد مخالفتي سر می‌دهند شكنجه كرده و به اذيت ‌و ‌آزار آنان بپردازند. (يونس آيه 83)
از نظر اشراف‌، تنها كساني حق اظهار نظر دارند كه در مرتبه و طبقه آنها باشد. از اين‌رو، تفكر و اظهار نظر ديگر طبقات را به معنای ضديت با فرهنگ و هنجارهاي پذيرفته‌شده‌اي مي‌دانند كه خود، آن را ساخته و بر جامعه تحميل كرده‌اند. اين‌گونه است كه گفتمان‌هاي ديگر را رقيب جدي مي‌شمارند و اجازه بروز و ظهور بدان‌ها نمی‌دهند. البته خوي تكبر و خودبزرگ‌بيني‌، اين‌گونه به آنان القا کرده كه تنها آنها حق هستند و نظر و افكار و رفتارهايشان مساوي با حق مي‌باشد. روحيه خودبزرگ‌بيني كه گاه با نژاد‌پرستي پيوند مي‌خورد موجب مي‌شود تا خود را نژاد برتر بر‌شمارند و ديگران را از نژاد‌هاي ناپاك و غير‌اصيل بدانند. در نتيجه در رفتار اجتماعي نسبت به ديگر طبقات و اقشار جامعه رويه استكبار را در پيش مي‌گيرند.
در حقيقت روحيه تكبر و خود‌بزرگ‌بيني در اشراف موجب مي‌شود تا رويه استكباري داشته باشند و نسبت به گفتمان‌ها و ديدگاه‌هاي ديگر افراد‌، نگاهي نامهربان و خشن داشته و حق‌ناپذيري و ضديت با آن را در پيش‌ گيرند. (اعراف آيات 75 تا 88 و مؤمنون آيات 23 و 33 و 45 و 46 و سبا آيات 34 و 35)
اين‌گونه است كه بارها ديده مي‌شود براي خُرد‌كردن گفتمان و فرهنگ رقيب، از راه اتهام زني و تمسخر و طنز و جوك وارد مي‌شوند تا شخصيت اجتماعي آن‌سوي ديگر را خُرد كرده و مقدمات عقب‌نشيني آنان را فراهم آورند. (بقره آيه 212) اتهام‌زني و تمسخر‌كردن شكل و قيافه و يا دروغگو جلوه‌دادن و به‌ظاهر و شكل پوشش افراد گير‌دادن از روش‌هايي است كه فرهنگ اشرافي به خود اجازه مي‌دهد تا اين‌گونه حق را از گردونه رقابت بيرون برد. خداوند در آيات فوق گزارش مي‌كند كه چگونه اشراف و سران شرك كه سر‌مست از باده قدرت و ثروت هستند مي‌كوشند تا با تمسخر مؤمنان آنان را در موضع ضعف و سستي قرار دهند. در آيات ديگر گزارش مي‌كند كه گاه اشراف با پست شمردن مؤمنان مي‌كوشند تا آنان را خوار و ذليل جلوه دهند؛ زيرا معيار سنجش آنان قدرت و ثروت است و آنان شرافت را در اين دو عنصر مي‌جويند.
به سخن ديگر، ملاك ارزشگذاري از نظر اشراف‌، ثروت و قدرت است و آنان كسي را انسان مي‌شمارند كه از اين دو بهره‌مند باشند.  هنگامي كه آنان در‌باره ملاك‌های انتخاب پيامبر يا رهبرجامعه سخن مي‌گويند بر‌اساس همان فرهنگ باطل اشرافي خويش ملاك ارزشمندي براي پست‌هاي معنوي چون رسالت و يا رهبري جامعه را اشرافيت مي‌شمارند؛ زيرا گمان مي‌كنند كه ثروت و قدرت است كه آنها را به خدا نزديك‌تر كرده و عنوان فرزندان خدا را به آنان مي‌بخشد. (زخرف آيات 29 و 31 )
از اين‌رو هر‌كسي را كه بيرون از دايره طبقه اشرافيت باشد به عنوان شخصي كه باید له شود در نظر مي‌گيرند و به خود اجازه مي‌دهند تا با تحقير و تمسخر و استهزا از دايره رقابت بيرون رانند. در عصر خودمان اگر به رفتار برخي از اشرافيت پديد آمده پس از انقلاب نسبت به نامزدهاي انتخاباتي توجه شود به خوبي مي‌توان دريافت كه روحيه اشرافيت و فرهنگ اشرافي كه در جامعه بني‌اسرائيل پديد آمده بود در این جماعت نیز به خوبي نمود يافته است.
اشرافيت يهودي بر اين باور بودند كه طالوت هر‌چند از هر نظر داراي صفات يك فرمانده نظامي و رهبر اجتماعي و سياسي است ولي به سبب اينكه از طبقه اشراف نيست قابليت رهبر نظام سياسي و شاه‌بودن را ندارد. اين‌گونه است كه بشدت در مقابل پيامبر خويش مي‌ايستند و انتخاب وي را نمی‌پذيرند و حتي پس از انتخاب از سوي پيامبر و خدا به سبب اينكه مطابق ميل و فرهنگ اشرافي آنان عمل نمی‌كند، در مدت حكومت وي كارشكني مي‌كنند و در جنگ با جالوت وي را همراهي نمی‌كنند. (بقره آيات 246 و 247 ) اشرافيت به سبب بسته بودن در دايره هنجارها و افكار خاص خود، با هر‌گونه تغييري كه به صلاح و مصحلت عموم مردم و جامعه باشد مخالفت مي‌ورزد. اشراف در حقيقت انسان‌هاي مرتجع و واپس‌گرا بوده و نسبت به اصلاحات فكري و فرهنگي و هنجاري و قانوني كه به نفع مردم و جامعه باشد مخالفت مي‌ورزند. (مؤمنون آيات 64 و 66) هر‌چند كه مدعي اصلاحات و تغيير هستند اما تنها تغيير و اصلاحي را بر‌مي‌تابند كه منافع آنان را تأمين و شرايط را براي افزايش قدرت و ثروتشان فراهم‌تر سازد.
در حقيقت روحيه اشرافي‌گري آنان اگر تغيير و اصلاحي را بر‌مي‌تابد در راستاي امتياز‌طلبي و ويژه‌خواري است. (زخرف آيه 31) به نظر مي‌رسد كه بهره‌گيري از ابزارهاي پست و ضد‌اخلاقي چون اتهام دروغگويي كه به مصلحان و پيامبران مي‌زدند و نيز تحقير و سبك شمردن ديگراني كه از جنس مردم هستند (انعام آيه 53 و هود آيات 25 و 27 و شعراء آيات 107 و 111) و تمسخر مؤمنان و انسان‌هاي صالح و متديني كه به حق بسنده كرده و دست به بيت‌المال دراز نمی‌كنند (بقره آيه 212) تنها براي حفظ منافع خود در قدرت و ثروت است.
از اين‌رو هر‌گاه از اين راه‌ها و ابزارها به قدرت نرسند مؤمنان و صالحان را تهديد كرده و به شعله‌هاي آتشفشان ارجاع مي‌دهند كه خانمان ملت و دولت را خواهد سوخت. در حقيقت در هنگام شكست و نرسيدن به اهداف با ابزارهايی چون اتهام‌زني و دروغگو‌پراكني و جوك‌سازي و تحقير و استهزا، از تهديد سود مي‌جويند و قبيله و ياران خويش را به رخ مؤمنان مي‌كشند. (اعراف آيه 88)
حسادت از قدرت‌يابي رقيب و فرهنگ‌هاي سالم و اسلامي و دستيابي فردي از جنس مردم به قدرت و رهبري فكري و فرهنگي و اجتماعي و سياسي مردم (ص آيه 6 و 8) آنان را به عيب‌جويي از مردم و اهل حق سوق مي‌دهد و مي‌كوشند تا به هر شكلي شده عيبي از رقيب بجويند و يا بسازند (قلم آيات 11 تا 14 و همزه آيات 1 تا 3)
آنان در هنگام شكست‌، از حربه‌هايي چون توطئه و فريب‌كاري افكار عمومي و غرقه‌سازي با ابزارهاي نوين و پيشرفته مخابراتي و رسانه‌اي (مؤمنون آيات 23 و 33 و 34) به مقابله با اهل حق بر می‌خیزند (اعراف آيات 75 و 76 و 88) و به انكار انقلاب پيامبران و هدايت و رسالت آنان (همان‌) مي‌پردازند و با خوشگذراني و ميدان دادن به اهل لهو و لعب (سبا آيات 34 و35) مي‌كوشند تا اهداف اسلام و حركت‌هاي اصلاحي پيامبران و مردم را به ناكامي بكشانند.
بي‌شرمي فرهنگي اين طبقه را حتي فراتر از اين مقولات است؛ زيرا اين جماعت حتي به جامعه و ملت خويش هم رحم نمی‌كنند و با هماهنگي با دشمن‌، آنان را ترغيب به حمله كرده و يا هنگام حمله ناگهان پشت ملت را خالي مي‌كنند. روي‌گرداني از ميدان مبارزه با دشمن و همراهي روحي و رواني با آنان از ديگر آثار روحيه اشرافي‌گري است كه خداوند در آيه 246 سوره بقره بدان اشاره مي‌كند.
اگر نگاهي به دور و اطراف خود بيندازيم در‌مي‌یابيم كه در جامعه كنوني خودمان كساني هستند كه با فرهنگ اشرافي‌گري رشد كرده‌اند و همان مواضع و روحيه و رويه را پي مي‌گيرند و اجازه نمی‌دهند تا انقلاب اسلامي در مسير اصلاحي و تغيير درست خود حركت كند.