کد خبر: ۳۱۴۴۴۶
تاریخ انتشار : ۲۳ تير ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۷
گزارش کیهان از دهمین سالگرد خسارت محض برجام

با شعار مذاکره برای لغو تحریم جنگ هم به تحریم اضافه شد!

سرویس سیاسی-
با وعده لغو همه تحریم‌ها، برجامی‌ها توافقی را امضا کردند که نه‌تنها تحریم‌ها را برنداشت، بلکه بستر تحریم‌های فلج‌کننده‌تر و تهدیدهای نظامی گسترده‌تر شد. حالا در دهمین سالگرد امضای برجام، کشوری که قرار بود از بند فشارهای اقتصادی رها شده، از طریق برجام به توسعه برسد و از سایه جنگ نجات یابد، جنگ را هم در کنار تحریم تجربه کرده است؛ و این همه، نه در دولت‌هایی که به‌زعم غرب‌گرایان داخلی «تندرو» معرفی می‌شدند، بلکه در زمان حاکمیت تفکر برجامی اتفاق افتاده است. توافقی که به‌ جای گشایش، زنجیر شد؛ و به ‌جای ندای صلح، شیپور جنگ بود.
دهمین سالگرد توافقی که با وعده لغو یک‌باره تحریم‌ها آغاز شد، اما با تحریم‌های بیشتر، جنگ، بی‌ثباتی و خسران ختم شد. توافقی که در ۲۳ تیر ۱۳۹۴ به امضای دولت وقت رسید، نه‌تنها معیشت مردم را بهبود نبخشید، بلکه چنان زخم‌هایی بر پیکره‌ کشور وارد کرد که تا امروز نیز التیام نیافته است. این گزارش مروری است بر میراثی که «برجام» نام داشت اما «خسارت محض» معنا و نتیجه‌اش بود.
نه تحریم کم شد، نه جنگ دور
 برجام به چه کار آمد؟
روز گذشته، ۲۳ تیر ۱۴۰۴، دهمین سالگرد امضای توافقی بود که مسئولان وقت با شعار «تعامل برای رفع تحریم» بر آن اصرار ورزیدند. اما حالا و پس از گذشت یک دهه، ایران نه‌تنها با تحریم‌هایی سنگین‌تر از گذشته دست و پنجه نرم می‌کند، بلکه برای نخستین‌بار پس از پایان جنگ تحمیلی، طعم جنگی مستقیم را نیز چشیده است؛ جنگی که در سایه‌ دیپلماسی غرب‌گرایانه تحمیل شد، نه بازدارندگی.
برجام قرار بود سایه تحریم را بردارد، اما سایه‌ جنگ را به آن افزود. آن‌هم نه در دوران دولت‌هایی همچون دولت نهم، دهم و سیزدهم که مدعیان اصلاحات، آنها را «تندرو» می‌نامیدند، بلکه در دولت چهاردهم؛ همان دولتی که با تفکر برجامی به میدان آمد و شعار «رفع تهدید جنگ از کشور با زبان مذاکره» سر داد!
پایان برجام، آغاز فشار: از تحریم تا ماشه
در ماه‌های منتهی به مهر ۱۴۰۴ که موعد رسمی پایان مهلت برجام اعلام شده، هیچ اثری از کوچک‌ترین دستاورد برای ایران دیده نمی‌شود. حتی «سایه توافق» هم از سر ایران رخت بربسته، اما آخرین ترکش‌های آن هنوز فعال است. یکی از این ترکش‌ها، مکانیسم «ماشه» است که زمانی به‌ عنوان اهرم بازگشت‌پذیر تحریم‌ها معرفی شد و حالا به ابزاری تمام‌عیار برای افزایش فشارهای رسانه‌ای و سیاسی علیه ایران تبدیل شده است. مکانیزمی که در دولت حسن روحانی و با امضای محمدجواد ظریف پذیرفته شد و اکنون به تهدید بالفعل علیه کشور تبدیل شده است؛ آن هم درحالی که برجام از هفت سال پیش عملاً و رسماً مرده بود.
برجام؛ توافقی بدون هدف 
یا توافقی برای خلع سلاح؟
دهمین سالگرد برجام، فرصتی است برای پرسیدن یک سؤال ساده اما اساسی: هدف از برجام چه بود؟ آیا قرار بود تحریم‌ها برداشته شود؟ یا جنگ به کشور تحمیل نشود؟ یا غنی‌سازی تعلیق شود؟ یا ایران کنترل شود؟
در حالی که امضاکنندگان برجام در داخل کشور، از پاسخ شفاف به این سؤال طفره رفته‌اند، طرف غربی بارها و بارها اعلام کرده است که هدف‌شان از این توافق، «مهار برنامه هسته‌ای ایران» و «خلع سلاح راهبردی جمهوری اسلامی» بوده است.
در سوی دیگر، دولتی که در ابتدا وعده لغو تمام تحریم‌ها را می‌داد، با شکست پروژه اقتصادی، ناگهان تغییر موضع داد و هدف از برجام را «دفع خطر بروز جنگ» اعلام کرد. حال سؤال مهم‌تر این است: وقتی هم تحریم ماند و هم جنگ آمد، پس دستاورد برجام چه بود؟ پاسخ این سؤال را باید در دل واقعیت‌های امروز جست‌وجو کرد، نه در بیانیه‌های تبلیغاتی آن روزها.
دیکتاتوری لبخند؛ چگونه هر نقدی خفه شد؟
یکی از وجوه مهم برجام، نه فقط محتوای آن، بلکه نحوه‌ مواجهه جریان غرب‌گرای داخلی با منتقدان بود. در سال‌های ابتدائی، هرگونه نقد علمی و دلسوزانه به این توافق با شدیدترین برچسب‌ها پاسخ داده می‌شد: «بی‌سواد»، «تندرو»، «دلواپس» و حتی «ضد صلح» فضائی از دیکتاتوری رسانه‌ای بر کشور حاکم شده بود. گماشته‌های رسانه‌ای دولت وقت در طیف مدعی اصلاحات، عملاً اجازه تنفس به منتقدان نمی‌دادند و حتی اساتید دانشگاهی را که فقط خواستار شفافیت در بندهای توافق بودند، با هجمه‌های بی‌امان مورد حمله قرار می‌دادند.
حق با منتقدان بود
حال و در آستانه ده سالگی برجام، روشن شده که تحلیل‌های منتقدان تا چه حد دقیق و آینده‌نگرانه بوده است. دکتر فواد ایزدی، از نخستین کسانی بود که نسبت به ناآگاهی تیم مذاکره‌کننده دولت یازدهم از ساختار حقوقی آمریکا هشدار داد و در جلسه اساتید دانشگاه با وزیر خارجه وقت(محمدجواد ظریف) با اشاره به مجادله توئیت تام کاتن سناتور آمریکایی درباره خروج راحت آمریکا از برجام خواستار توضیح ظریف در این خصوص شد.
گرچه ظریف در آن جلسه، مدعی غیر ممکن بودن خروج آمریکا از برجام شده بود ولی خروج بی‌کیفر آمریکا از برجام و دیگر نشانه‌های تاریخی، ناآگاهی و نابلدی وی نسبت به ساختار حقوقی و سیاسی آمریکا و عدم احاطه وی بر علم روابط بین‌الملل را آشکار ساخت.
از سوی دیگر، شهید دکتر فریدون عباسی، دانشمند هسته‌ای که دو بار هدف ترور صهیونیست‌ها قرار گرفت، آشکارا نسبت به تبعات فنی و راهبردی این توافق هشدار داد. سخنان وی درباره افت توان بومی هسته‌ای ایران، عقب‌نشینی از فناوری‌های پیشرفته و محدودسازی ظرفیت دانشمندان کشور در صنعت هسته‌ای، امروز دیگر یک هشدار نیست؛ بلکه واقعیتی تلخ و جاری است.
عجیب‌تر اینکه این شهید که تنها جانباز هسته‌ای کشور تا پیش از جنگ اخیر به شمار می‌آمد و در تمام این سال‌ها کینه صهیونیست‌ها از او باقی مانده بود و نهایتا برای بار دوم هدف ترور قرار گرفته و به شهادت رسید، از سوی طیف برجامی مکررا مورد حملات رسانه‌ای قرار می‌گرفت.
مقایسه‌ای عینی؛ کیهان یا برجامی‌ها
کدام‌یک درست گفتند؟
دقت پیش‌بینی‌های کیهان در طول این سال‌ها را باید کنار وعده‌های خیالی و آرمانی برجامی‌ها قرار داد. وعده‌ها و خیالاتی که هنوز هم بانیان برجام از آن دست برنداشته و با فرار رو به جلو خود را در قبال خسارت‌های برجام تبرئه می‌کنند.
اکنون در زمانی که حسن روحانی کماکان قائل به تقصیر خود در این ضربه به منافع ملی نیست و درحالی که جواد ظریف حتی در سال اخیر نیز همچون دولت یازدهم و دوازدهم، کارویژه دولت چهاردهم را جلوگیری از جنگ معرفی می‌کرد، امروز با واقعیتی مواجهیم که در سایه تفکر برجامی نفوذ کرده در دولت فعلی، جنگ به کشور تحمیل شد.
این درحالی است که در دوران دولت‌هایی همچون دولت نهم، دهم و سیزدهم که از نگاه طیف غربگرای داخلی و مدعی اصلاحات، «تند‌رو»، «ضد مذاکره» و «تنش‌زا» معرفی می‌شدند، کوچک‌ترین نشانی از جنگ دیده نشد. بنابراین، باید صریح گفت: آنچه امنیت را تضمین می‌کرد، لبخند نبود؛ اقتدار بود. اقتداری که با برجام از خدشه‌دار شد.
در آستانه دهمین سالگرد توافقی که امروز حتی طرفداران سابقش نیز درباره آن سکوت کرده‌اند، ناظران منصف و مستقل باید یک مقایسه صادقانه و مستند میان پیش‌بینی‌ها و مواضع کیهان و ادعاهای بانیان برجام انجام دهند. مقایسه‌ای که بیش از آنکه نیازمند قضاوت شخصی باشد، تنها نیازمند رجوع به اسناد مکتوب و واقعیت‌های عینی امروز کشور است.
کیهان، از نخستین روزهای آغاز مذاکرات، نه از سر منافع جناحی که طیف برجامی ید طولایی در آن دارند، بلکه از منظر منافع ملی و شناخت دقیق از ساختار قدرت در غرب، نسبت به نتایج خطرناک این توافق هشدار داد. 
کیهان هشدار داد که برجام نه‌تنها تحریم را لغو نخواهد کرد، بلکه دشمن را در اِعمال فشارهای شدیدتر گستاخ‌تر خواهد کرد. هشدار داد که عقب‌نشینی در برابر آمریکا، نه امنیت می‌آورد و نه معیشت، بلکه تنها دشمن را به تکرار فشار و تجاوز تشویق می‌کند.
در نقطه مقابل، ده سال پس از امضای برجام و در سایه ادامه تفکر برجامی، دشمن صهیونیست با همراهی جنایتکاران آمریکایی‌، جنگ را پس از ۳۷ سال مستقیماً به کشور تحمیل کرد.
مگر نه آنکه باید ملاک قضاوت، نتایج میدانی باشد؟ امروز این واقعیت غیرقابل انکار است که: تحریم‌ها باقی ماندند، بلکه شدیدتر شدند. توافقی که قرار بود جنگ را دور کند، در عمل زمینه‌ساز آن شد. ظریف و روحانی، بارها و بارها پیش‌بینی‌های خود را نقض‌شده دیدند. و کیهان، با وجود همه حملات و توهین‌ها، درست گفت و درست نوشت.
این حقیقت که «کیهان» برخلاف بسیاری از نهادهای رسانه‌ای، با صداقت و مسئولیت‌پذیری، ده سال پیش نسبت به این نتایج هشدار داده بود، باید امروز مورد قضاوت قرار گیرد. همان‌گونه که باید ساده‌اندیشی و خوش‌باوری جریان غرب‌گرا، و خسارت‌های ملی آن نیز، صریح و بی‌پرده در تاریخ ثبت شود.
آیا هنوز هم باید نسبت به آن تفکری که «دشمن را دوست» دید و «عبرت‌ها را تجربه» کرد، مدارا به خرج داد؟ یا وقت آن نرسیده که مسئولیت‌های تلخ این ساده‌اندیشی‌های راهبردی به صراحت 
پذیرفته شود؟
مسئولیت مشخص شود؛ تاریخ منتظر پاسخ است
حال که یک دهه از آغاز این «خسارت محض» گذشته است، زمان آن رسیده که مسببان اصلی توافق، به روشنی درباره نیت، هدف و فرآیند شکل‌گیری آن پاسخ دهند. اگر واقعاً هدفشان برداشتن تحریم‌ها بود، چرا چنین نشد؟ اگر جلوگیری از جنگ بود، چرا جنگ در دهمین سال این توافق و در سایه تفکر برجامی به وقوع پیوست؟ اگر توسعه اقتصادی بود، چرا وضعیت معیشت با روندی معکوس رو‌به‌رو شد؟ تاریخ، منتظر پاسخ است؛ پاسخ صریح، مستند 
و بی‌پیرایه.
اما آیا حتی یک‌بار، در طول این ده سال، از زبان بانیان برجام جمله‌ای از جنس مسئولیت‌پذیری شنیده شده است؟ نه‌تنها هیچ‌گاه عذرخواهی یا حتی پذیرش اشتباه صورت نگرفت، بلکه با اعتمادبه‌نفس کامل، باز هم نسخه همان تفکرِ شکست‌خورده برای آینده پیچیده شد. در فضای رسانه‌ای و سیاسی کشور، هنوز هم کسانی که طراح و مجری این خسارت بودند، به‌ جای پاسخگویی، طلبکارانه سخن می‌گویند و در فراری رو به جلو، بی‌پیرایه درباره وقایعی که در پیشگاه ملت ایران است دروغ گفته و با بی‌اعتنایی کامل به واقعیت‌های میدانی، همچنان در لباس تحلیلگر، مشاور و سخنران ظاهر می‌شوند!
یکی از خطرناک‌ترین وجوه این ماجرا، نه صرفاً برجام، بلکه نپذیرفتن خطای تاریخی آن است. هیچ ملتی از اشتباه مصون نیست. اما آنچه ملتی را از درون فرومی‌پاشد، نه خطای گذشته، بلکه اصرار بر تکرار آن در آینده است.
مسببان این توافق، باید به جای فرار به جلو، صادقانه و علنی به مردم پاسخ دهند: آیا متن توافق را کامل خوانده بودند یا خیر؟ آیا فهمی از ساختار حقوقی و تصمیم‌گیری آمریکا داشتند یا نه؟ آیا شناختی از ساختار حقوق بین‌الملل و تاثیر یا بی‌تاثیری آن در مواجهه با ساختار سیاسی نظام بین‌الملل دارند؟ آیا پیش‌بینی کرده بودند که اگر فردی همچون ترامپ به قدرت برسد چه ابزاری برای وادارسازی آمریکا به اجرای تعهداتش دارند؟ اگر نه، چرا برای دوران او چاره‌اندیشی نکردند؟ و در نهایت، آیا مردم ایران مستحق این حجم از دروغ‌پردازی و فریب بودند؟
نمی‌توان از ده سال فریب‌کاری رسانه‌ای عبور کرد و از کسانی که به مردم گفتند «صبح اجرای توافق، همه تحریم‌ها لغو خواهد شد» مطالبه‌ای نداشت. نمی‌توان فراموش کرد که چگونه منتقدان را به محاکمه و ساکت کردن تهدید کردند و در عوض، دستان خود را برای فریبکارترین رژیم‌های غربی دراز کردند.
مردم، امروز درگیر نتایج همان وعده‌های پوچ هستند. وعده‌هایی که برای تصویبشان، ده‌ها دروغ گفته شد. از حذف کامل تحریم‌ها در روز اجرای برجام، تا ورود صدها میلیارد دلار، تا سرمایه‌گذارانی که قرار بود از فرودگاه صف بکشند!
اکنون اما نه از آن پول خبری شد، نه از آن شرکت‌ها، نه از آن وعده‌ها. آنچه ماند، تحریم بیشتر، فشار‌های شدیدتر و جنگ مستقیم علیه کشور است.
موفقیت در عبور از برجام، نه تکرار آن
اکنون و در دولت چهاردهم، موفقیت در گرو عبور کامل از تفکر برجامی است. تفکری که کشور را به نقطه ضعف کشاند، ظرفیت‌ها را از بین برد، و دشمن را جسورتر کرد. ایران امروز نیازمند ایستادن بر شانه‌های قدرت ملی و خودباوری است، نه دل بستن به وعده‌های واشنگتن.
برجام، «توافقی برای تعلیق عزت ملی» بود. توافقی که نه‌تنها هیچ خیری به ایران نرساند، بلکه توان کشور را در برابر دشمنان، تحلیل برد. راه نجات، نه در مذاکره به سبک برجام، بلکه در ساختن اقتداری است که حتی دشمن هم جرأت نزدیک شدن به مرزهای ایران را نداشته باشد.
دهمین سالگرد برجام، نه فرصتی برای جشن و دفاع، که روز حساب و بازخواست است. باید مشخص شود که آنچه به نام «عقلانیت» و «تعامل» تحمیل شد، با چه هدفی طراحی و اجرا گردید و چرا هنوز کسی مسئولیت آن را به دوش نمی‌گیرد؟ تاریخ، این بار نه بر اساس روایت رسمی، که بر اساس واقعیت‌های میدان، قضاوت خواهد کرد. و این قضاوت، برای بانیان برجام، سنگین‌تر از آن است که با چند جمله پاک شود.
نه مردم ایران، و نه تاریخ این سرزمین، دیگر مجال تجربه ‌کردن چنین فریب‌هایی را نخواهند داد.
بانیان برجام باید به جای نقش‌آفرینی در آینده، پاسخ‌گوی گذشته‌ای باشند که آن را رقم زدند و هزینه‌هایش را ملت پرداخت.
ایران، امروز بیش از هر زمان به عبور از تفکر برجامی نیاز دارد؛ تفکری که باید نه در متن سیاست، که در زباله‌دان عبرت‌ها بایگانی شود.