شروع تدریس و اجازه اجتهاد
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
تدریس
آیتالله حقشناس در حوزۀ علمیّۀ قم به تدریس اشارات پرداخت. این، در حالی بود که آیتالله بروجردی، با آنکه خود به علوم عقلی علاقهمند و در فلسفه، صاحبنظر بود و بر تعلیم و آموزش آن تأکید داشت، در عین حال به جد، از عمومیکردن و بازاریشدن آن، پرهیز میداد و معتقد بود که برخی از استعدادها و اذهان ساده، آمادگی مباحث پیچیدۀ فلسفی را ندارند و همین، موجب سوءبرداشت و بدفهمی میگردد. از اینرو، بدون آن که استاد حقشناس را از تدریس اشارات منع نماید، فقط به ایشان توصیه کرد: «برای آن که افراد متفرّقه که استعداد آنها ارزیابی نشده، در درس حاضر نشوند، محلّ درس را ثابت قرار ندهید و هرچند وقت یکبار، آن را تغییر دهید».
آقای حقشناس نیز در عمل به توصیۀ استاد، گاه در فیضیّه و گاه در مسجد عشقعلی و دیگر مساجد، تدریس میکرد و فقط افراد ثابت درس، از محلّ آن آگاه میشدند و در نهایت نیز با تذکّر برخی استادان خود به آمادگی علمی نداشتن برخی شرکتکنندگان در درس، آن را تعطیل نمود.1
ایشان پس از مراجعت به تهران، به تدریس خارج فقه مشغول میشود و در کنار آن، حاشیۀ ملّا عبدالله، بدایة الحکمة و معالم نیز تدریس مینمود. رسائل و مکاسب نیز از دیگر درسهای ایشان بود که بسیاری از شاگردان، از آن بهرهمند شدهاند. افزون بر تدریس علوم رسمی حوزه، از آنجا که ایشان اهتمام بسیاری به مباحث اخلاقی داشت، سالیان متمادی، شبهای شنبه و دوشنبه بعد از نماز مغرب و عشا برای عموم مردم و صبح روزهای چهارشنبه نیز برای طلبهها درس اخلاق میگفت. ایشان در این دروس، به بیان احکام شرعی، تفسیر و اخلاق میپرداخت.2
اجازۀ اجتهاد
اجتهاد آیتالله حقشناس را چندین تن از بزرگان اساتید حوزه، از جمله آیات عظام: خویی، بروجردی، عبدالنبی عراقی و سیّد احمد زنجانی، تصدیق و تأیید کرده بودند.3 ایشان دربارۀ گرفتن اجازۀ اجتهاد خود از آیتالله خویی در سنّ کمتر از سی سالگی میفرماید: «مرحوم آقای [سیّد محسن] حکیم، آن مرد مؤدّب تاریخ، برایم پیغام فرستاد که: بیایید نجف شما را زیارت کنیم. در آن سفر با حضرت آیتالله العظمی آقای خویی ملاقاتی داشتم که فرمود: «ما از شاگردهای خودمان امتحان میگیریم. شما هم امتحان بدهید». ایشان از ما امتحان اجتهاد گرفت و سپس مرقوم فرمودند: اجتهاد ایشان، غیرقابل انکار است».4
حجّهًْالاسلام جاودان نیز این جریان را اینگونه بازگو نموده است: آیتالله حقشناس، در جوانی، سفری چندماهه به عتبات عالیات داشته است. در این سفر، مرحوم آیتالله خویی به دیدن ایشان میآید. محلّ ملاقات، منزل اخوان مرعشی بوده که از دوستان ایشان و همچنین از فضلای نامدار نجف بودند. از قبل، قرار بحثی نهاده شده بود. دو شب و هر شب، حدود سه ربع ساعت، بحث بر سرِ طهارت یا نجاست اهل کتاب به میان آمد. یکی از دوستان ایشان که در این سفر همراه بود، نقل میکرد: همین که آیتالله خویی بر زمین نشستند و به تعارفات مرسوم پرداختند، هنوز سخن ایشان تمام نشده بود که آیتالله حقشناس، بحث را شروع کرد و چنان به جِد بحث میکرد که آیتالله خویی، سراپا گوش شده بود. بحث که تمام شد، تازه مجلس دوستانه شد و تعارفات به راه افتاد. بعداً آیتالله خویی فرموده بود: در اجتهاد ایشان، تردیدی نیست.
همچنین حجّهًْالاسلام سیّد عبّاس قائممقامی، در اینباره میگوید: در یکی از سفرهای آیتالله حقشناس به نجف اشرف، اخوان مرعشی (آیتالله سیّد مهدی و سیّد کاظم مرعشی) که برای مقام علمی و اخلاقی ایشان، احترام خاصّی قائل بودند، برخی از بزرگان نجف، از جمله آیتالله خویی و آیتالله سیّد عبد الهادی شیرازی را- که پدرِ همسر آقایان اخوان مرعشی بود-، نسبت به مقام ایشان آگاه ساختند و همین، توجّه و احترام بزرگان نجف را برانگیخت؛ توجّه و احترامی که در ضمن مباحثات فقهی آقای حقشناس با آنان، تأکید و به صدور گواهی اجتهاد از سوی آنان منتهی گردید؛ اجتهادی که پیشتر از سوی بزرگان حوزۀ علمیّۀ قم، گواهی شده بود. تأیید اجتهاد از سوی آیتالله خویی و آیتالله سیّد عبدالهادی شیرازی، رهاورد همین سفر است.
وی این را هم اضافه میکند که «آیتالله سیّد احمد زنجانی، پدر آیتالله سیّد موسی شبیری زنجانی نیز از جمله کسانی بود که اجتهاد آیتالله حقشناس را تأیید کرده و اجازۀ کتبی صادر نموده بود. این اجازۀ اجتهاد شاید از جهتی در تاریخ حوزههای علمیّه بینظیر باشد؛ چرا که از یکسو استاد از شاگرد خود، کمال تجلیل را به عمل آورده و از سوی دیگر، با شناخت از روحیّات لطیف و قلب پُرمهر او، یادآور شده است که ایشان، علیرغم اجتهاد، هیچگاه نباید در مسند قضاوت قرار گیرد.
فقاهت
به گفته حجّهًْالاسلام پورذهبی، آیتالله حقشناس معتقد بود که در زمان غیبت ولیّعصر، باید دروس فقه و اصول به خوبی خوانده شود تا طلبه بتواند عَلَم امام زمانش را برافراشته نگه دارد. خود ایشان، بسیار عمیق درس خوانده و مفاهیم دروس را به شایستگی درک کرده بود. ایشان در یکی از سخنرانیها میفرماید: «استاد معالم5 من- که خدا رحمتش کند- از اساتید بسیار قوی بود. ایشان میگفت: شما در همین معالم که میخوانید، باید اجتهاد کنید، و الّا پای درس من نیایید. ما هرچه میگفتیم که نمیتوانیم، ایشان میفرمود: نه؛ باید اجتهاد کنید. از ما میپرسید و ما را به فکر کردن، وادار میکرد. میگفت: صاحب معالم، زبدۀ اصول است. شما هم باید بتوانید مجتهد بشوید».6
مرحوم سیّد رضا همایونی، دربارۀ تسلّط ایشان بر فقه میگوید: آیتالله حقشناس، در ملاقاتهایی که گاه با مراجع تقلید و فقهای حوزه داشت، بر سر موضوعاتی با آنها مباحثه میکرد. یادم هست به یکی از آقایانی که در یکی از فروعات فقهی، نظری متفاوت داشت، فرمود: «شما مگر فلان روایت را ندیدهاید؟!». سپس شروع به خواندن روایت و نقل اسناد آن کرد. ایشان، آن روز به قدری متقن بحث کرد که آن فقیه، همانجا نظرش عوض شد.
یکی از جریانهایی که چند تن از شاگردان و نزدیکان ایشان نقل کردهاند، تذکّر اشتباه یکی از اساتید ممتحن است که افزون بر آن که موجب شد ایشان از شرکت در امتحانات شفاهی آن درس معاف شود، نشاندهندۀ قدرت و شجاعت علمی آن بزرگوار است. از قول ایشان نقل شده است: «یکبار وقتی برای امتحان دروس حوزوی نزد یکی از اساتید قم رفته بودم، مسئلهای را به غلط، طرح کرد. وی متن یکی از کتابها را به اشتباه معنا کرد؛ امّا من با قدرت گفتم: شما اشتباه میکنید و معنای آن، اینگونه است. گفت: اگر به من اثبات نکنی که اشتباه کردهام، باید برای همیشه از حوزه بروی! قبول کردم و وقتی توضیح دادم و معلوم شد که او اشتباه کرده است، در پروندهام نوشت: مادام که میرزا عبدالکریم در حوزۀ علمیّه است، نیازی به امتحان دادن ندارد».7
اعتماد آیتالله شاهآبادی به ایشان برای نجات گروهی از طلّاب از دست منحرفان نیز نمونهای دیگر از تسلّط ایشان بر علوم دینی و شجاعت علمی این عالم ربّانی است. ایشان در این باره میفرماید: «در زمان حضرت آیتالله شاهآبادی-به ایشان خبر دادند که عدّۀ زیادی از رفقا بر عکس نتیجهگیری کردهاند و رفتهاند در خانقاه صفیعلیشاه.... مرحوم شاهآبادی فرمودند: چه کسی داوطلب است که این رفقا را از آن خانقاه، نجات بدهد و به مسجد باز گردانَد؟ من بنا بود یک برنامۀ دیگری پیاده کنم؛ امّا وقتی شنیدم بعضی از رفقا این طور شدهاند، خیلی ناراحت شدم و گفتم: آقا! بنده، داوطلب میشوم که مدّتی بروم در حلقۀ دراویش و رفقای خودم را نجات دهم. اوّل کاری که کردم، تفسیر ملّاسلطانعلی گنابادی8 را از اوّل تا آخر، مطالعه کردم. دیوان مظفّرعلیشاه و حتّی تفسیر صفیعلیشاه را هم مطالعه کردم. خلاصه ما رفتیم آنجا به امید پروردگار، مدّتی شب و روز در حلقۀ دراویش بودیم. آنها رسمشان این بود که هر کس که بیاید در حلقۀ دراویش، باید از او تعهّد بگیرند، به این ترتیب که یک کاسه نبات و یک انگشتر دوازده امامی بیاورد و او را سرِ قبر صفیعلیشاه ببرند و قسم بدهند که دیگر باید به این آب و خاک، خیانت نکند؛ یعنی در حلقۀ دراویش برای همیشه منسلک باشد. آن وقت، همان وفاعلی، خودش بلند میشد و در میان دراویش تازه- یعنی همین آقایان رفقای مرحوم شاهآبادی و یک عدّه کلاهیها- شکرپنیر توزیع میکرد و میگفت: کسی مرد تمام است کز تمامی کنـد با خواجگی کار غلامی.9
البتّه کسی که رئیس است، باید بنشیند و دیگران خدمت کنند؛ ولی او خودش بلند شد. آن وقت، دیوان صالحعلیشاه را باز میکرد و از آن دیوان برای اینها یک ذکری، یک حرفهای چرند و پرندی تعلیم میداد و روایت هم میخواند که: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُه؛10 هلاک شد آن کسی که یک استاد دانشمند ندارد که او را راهنمایی و ارائۀ طریق کند». بالأخره به اینجا رسید که آقایان وقتی که میگویند: (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ)،11 باید یک «یاعلی» مثل نور در نظرشان تجسّم پیدا بکند. چون قرار بود فردا مرا هم ببرند سرِ قبر صفیعلیشاه و قسم بدهند، گفتم: من البتّه خرجم با آقایان سواست. من که میخواهم برنامۀ شما را یاد بگیرم و پیاده کنم. باید برنامۀ شما مُستدل باشد. مذهب ما (قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکم إِن كُنتُم صَادِقِينَ)12 است؛ چشمبندی که نیست! من باید این مرام شما را مستدل، اکتساب کنم. آخر، این «یاعلی، یانور» را کجا نوشته است؟ گفت: در تفسیر ملّاسلطانعلی گنابادی؛13 همان تفسیری که بنده مطالعه کرده بودم. گفتم: آن روایت، کدام است؟ گفت: بله در عیون اخبارالرضا14 است: «وَ اِنوِ عِندَ افتِتاحِ الصَّلاةِ ذِکرَ الله وَ ذِکرَ رَسولِ الله وَ اجعَل واحِداً مِنَ الأَئِمَّةِ نُصبَ عَینَیک؛ هنگام شروع نماز، یاد خدا و رسول خدا را قصد کن و یکی از ائمّه را جلوی چشمت قرار ده»؛ یعنی حالا که امام نیست، ما قطب هستیم و نایب او هستیم و در جای او قرار داریم. هر کاری که او میکند، ما هم میکنیم. گفتم: مطلب، این نیست، آقا! در همان تفسیر ملّاسلطانعلی گنابادی دارد که «اِجعَل عَمَلَ الأَئِمَّةِ نُصبَ عَینَیک» یعنی: وقتی نماز میخوانی، ببین امیرالمؤمنین چگونه نماز میخواند که اصلاً ذرّهای به شئونات دنیا توجّه نداشت، تو هم باید مثل او نماز بخوانی. بالأخره با اینها بحث کردیم و رفقای خودمان را از این وادی هلاکت، بیرون کشیدیم».۱۵
زباندانی
آیتالله حقشناس، در کنار تحصیل در دبیرستان، به تقویت و یادگیری دو زبان انگلیسی و فرانسه، اهتمام ورزید. ایشان در بارۀ یادگیری زبان فرانسه میفرماید: «در تهران که بودم، براى یادگیرى زبان فرانسه، معلّمی ایتالیایى داشتم که فرانسه خوب بلد بود. بعد هم به یک نفر فرانسوى برخوردم که گفت: «من زبان شما را تکمیل مىکنم» و زبان بنده به طورى کامل شد که قرآن را به فرانسه، تدریس مىکردم».16
آقای دکتر محمّدرضا نوروزی میگوید: تسلّط ایشان بر زبان فرانسه، هنگام صحبت کردن، بیش از حدّ یک آموزش ساده بود. گاهی حتّی با ما که صحبت میکرد، نیمی از حرفهایش را با زبان فرانسه بیان میکرد.17
دربارۀ یادگیری زبان انگلیسی نیز آقای علی قرهگوزلو میگوید: آیتالله حقشناس با این که در ایّام جوانی با زبان انگلیسی آشنا شده بود، زمانی به من فرمود: «داداش علی! میخواهم انگلیسی یاد بگیرم». پرسیدم: منظورتان این است که استادی بیاوریم؟ فرمود: «نه! میخواهم خودم یاد بگیرم». سپس از من خواست تا پرس و جو کنم ببینم چه کتابهایی برای خودآموز زبان انگلیسی وجود دارد. جزوههای خودآموزی به نام «انگلیسی قدم به قدم» یافتم که هفته به هفته منتشر میشد. هر هفته این جزوهها را تهیّه میکردم و ایشان میخواند تا این که انگلیسی را خیلی سلیس یاد گرفت. پس از این، به برخی شاگردان سفارش میکرد که آنها هم حدّ اقل یک زبان خارجی را یاد بگیرند.
تسلّط ایشان به دو زبان انگلیسی و فرانسوی تا حدّی بوده که به گفتۀ حجّهًْالاسلام قائممقامی، علاوه بر تکلّم با آنها گاه، آگاهیهای دقیق و قابل توجّهی را از ریشۀ برخی واژگان و مقایسۀ آنها در این دو زبان، ارائه میداده است. وی میگوید: مواردی از این ریشهیابیها و مقایسههای واژگانی نسبت به برخی مصطلحات فلسفی را در درس فلسفۀ منظومهی سبزواری از ایشان به یاد دارم.
پانوشتها:
1- به نقل از حجّهًْالاسلام سیّد عبّاس قائممقامی. آیتالله حقشناس در یکی از سخنرانیهای خود، به این مطلب، اینگونه اشاره نموده است: «بنده که در قم تدریس فلسفه را شروع کردم، حضرت امام- فرمودند: «شنیدهام عدّهای که برایشان زود بوده که در این درس مشغول بشوند، به درس آمدهاند. این درس را تعطیل کن». بنده هم آن درس را تعطیل کردم. من دیدم نمیتوانم جلوی این آقایان را بگیرم و به درس راهشان ندهم. آنوقت برای اینها مشکل پیدا میشود و توانایی و مایۀ علمی خاصّی هم ندارند که بتوانند با شبهات و مشکلات اعتقادی، مقابله کنند. لذا درس را تعطیل کردم... خدا آقای بروجردی را رحمت کند! به اساتید فلسفه میگفت: جایتان را عوض کنید! مثلاً امشب مسجد عشقعلی درس میدادند؛ امّا تا رندان میفهمیدند، استاد و شاگردان اصلی به یک مسجد دیگر میرفتند تا افراد غیرمستعد، وارد این مباحث نشوند. ممکن است کسی بگوید: اگر این درس و بحثها، یک علمی بود که باید هرکس بیاموزد، دیگر این محدودیّت برای چیست؟ جواب، روشن است که این دقّتها برای این است که هرکس نباید وارد علم فلسفه شود. آرا و عقاید مختلفهای در فلسفه عرضه میشود که بعضیها قادر به حلّ مشکلات آن نیستند و در آنها میمانند» (مواعظ: ج۱ ص۱۹۱).
2- به نقل از حجّهًْالاسلام محمّدعلی جاودان.
3- به نقل از حججاسلام: محمّدعلی جاودان، عبدالرضا پورذهبی و غلامحسن بخشی و آقای حسین واحدی.
4- برگرفته از قطعۀ فیلم پخش شده از ایشان در شبکۀ اوّل سیما.
5- کتاب معالم الدین و ملاذ المجتهدین، اثر شیخ حسن بن زینالدین، فرزند شهید ثانی که مقدّمۀ آن در دانش اصول فقه به معالم الاُصول، مشهور است و در روزگار گذشته، متن درسی حوزههای علمیّه بوده است. آیتالله حقشناس، این کتاب را نزد آیتالله شاهآبادی فرا میگیرد.
6- مواعظ: ج۲ ص۱۶۱ پانوشت ۳.
7- به نقل از حججاسلام سیّد عبّاس قائممقامی و عبدالرضا پورذهبی، آقایان فرشاد و حسین واحدی.
8- مقصود، تفسیر بیان السعادهًْ فی مقامات العبادة، نوشتۀ حاج ملّاسلطانمحمّد گنابادى (۱۲۵۱- ۱۳۲۷ ق)، ملقّب به سلطانعلیشاه و مشهور به سلطانعلى گنابادى، از قطبهای متأخّر سلسلۀ نعمتاللهى است.
9- گلشن راز: ص۸۱.
10- بحارالأنوار: ج۷۸ ص۱۵۹ ح۱۰ (به نقل از محمّد بن حسن بن حمدون در کتاب التذکرهًْ).
11- حمد: آیۀ ۵.
12- (بگو: اگر راست میگویید، دلیل خود را [بر این موضوع] بیاورید!) (بقره: آیۀ ۱۱۱).
13- ر. ک: تفسیر بیان السعادهًْ فی مقامات العبادة: ج۱ ص۳۳ و ج۲ ص۱۶.
14- این روایت در عیون أخبارالرضا و هیچ کتاب حدیثی دیگری نیست. تنها منبع روایتِ یاد شده، کتاب فقهالرضا (ص ۱۰۵ باب ۷) است که در انتساب این کتاب به امام رضا تردید جدّی وجود دارد. علّامه مجلسی نیز دربارۀ این بخش از روایت، نوشته است: «“و اجعل واحدا” لم یذكر فی خبر آخر؛ عبارت “یکی [از آنها] را [جلوی چشمت] قرار ده”، در روایات دیگر وجود ندارد» (بحارالأنوار: ج۸۱ ص۲۱۶).
15- مواعظ: ج۱ ص۱۵۰-۱۵۲. در مصاحبۀ حجّهًْالاسلام غلامحسن بخشی نیز این جریان با کمی تلخیص آمده است. آقای مرتضی اخوان نیز همین جریان را به تفصیل بیان نموده است، با این تفاوت که به اشتباه از استاد ایشان به جای «آقای شاهآبادی»، «آقای بروجردی» را نام میبرد.
16- زندگینامۀ موجود در نرمافزار «ز مُلک تا ملکوت».
17- به نقل از دکتر محمّدرضا نوروزی.