کد خبر: ۳۱۴۳۴۷
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۴۰۴ - ۲۱:۵۱
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- ۵

شروع تدریس و اجازه اجتهاد

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

 

تدریس
آیت‌الله حق‏شناس در حوزۀ علمیّۀ قم به تدریس اشارات پرداخت. این، در حالی بود که آیت‌الله بروجردی، با آن‌که خود به علوم عقلی علاقه‏مند و در فلسفه، صاحب‏نظر بود و بر تعلیم و آموزش آن تأکید داشت، در عین حال به‏ جد، از عمومی‌کردن و بازاری‌شدن آن، پرهیز می‏داد و معتقد بود که برخی از استعدادها و اذهان ساده، آمادگی مباحث پیچیدۀ فلسفی را ندارند و همین، موجب سوء‌برداشت و بدفهمی می‏گردد. از این‌رو، بدون آن که استاد حق‏شناس را از تدریس اشارات منع نماید، فقط به ایشان توصیه کرد: «برای آن که افراد متفرّقه که استعداد آنها ارزیابی نشده، در درس حاضر نشوند، محلّ درس را ثابت قرار ندهید و هر‌چند وقت یک‏‌بار، آن را تغییر دهید».
آقای حق‏شناس نیز در عمل به توصیۀ استاد، گاه در فیضیّه و گاه در مسجد عشقعلی و دیگر مساجد، تدریس می‏کرد و فقط افراد ثابت درس، از محلّ آن آگاه می‏شدند و در نهایت نیز با تذکّر برخی استادان خود به آمادگی علمی نداشتن برخی شرکت‌کنندگان در درس، آن را تعطیل نمود.1
ایشان پس از مراجعت به تهران، به تدریس خارج فقه مشغول می‏شود و در کنار آن، حاشیۀ ملّا عبد‌الله، بدایة الحکمة و معالم نیز تدریس می‏نمود. رسائل و مکاسب نیز از دیگر درس‏های ایشان بود که بسیاری از شاگردان، از آن بهره‏مند شده‏اند. افزون بر تدریس علوم رسمی حوزه، از آن‌‏جا که ایشان اهتمام بسیاری به مباحث اخلاقی داشت، سالیان متمادی، شب‏های شنبه و دوشنبه بعد از نماز مغرب و عشا برای عموم مردم و صبح روزهای چهارشنبه نیز برای طلبه‏ها درس اخلاق می‏گفت. ایشان در این دروس، به بیان احکام شرعی، تفسیر و اخلاق می‏پرداخت.2
اجازۀ اجتهاد
اجتهاد آیت‌الله حق‏شناس را چندین تن از بزرگان اساتید حوزه، از جمله آیات عظام: خویی، بروجردی، عبد‌النبی عراقی و سیّد احمد زنجانی، تصدیق و تأیید کرده بودند.3 ایشان در‌بارۀ گرفتن اجازۀ اجتهاد خود از آیت‌الله خویی در سنّ کمتر از سی‏ سالگی می‏فرماید: «مرحوم آقای [سیّد محسن] حکیم، آن مرد مؤدّب تاریخ، برایم پیغام فرستاد که: بیایید نجف شما را زیارت کنیم. در آن سفر با حضرت آیت‌الله العظمی آقای خویی ملاقاتی داشتم که فرمود: «ما از شاگردهای خودمان امتحان می‏گیریم. شما هم امتحان بدهید». ایشان از ما امتحان اجتهاد گرفت و سپس مرقوم فرمودند: اجتهاد ایشان، غیر‌قابل انکار است».4
حجّهًْ‌الاسلام جاودان نیز این جریان را این‌گونه بازگو نموده است: آیت‌الله حق‏شناس، در جوانی، سفری چندماهه به عتبات عالیات داشته است. در این سفر، مرحوم آیت‌الله خویی به دیدن ایشان می‏آید. محلّ ملاقات، منزل اخوان مرعشی بوده که از دوستان ایشان و همچنین از فضلای نامدار نجف بودند. از قبل، قرار بحثی نهاده شده بود. دو شب و هر شب، حدود سه ربع ساعت، بحث بر سرِ طهارت یا نجاست اهل کتاب به میان آمد. یکی از دوستان ایشان که در این سفر همراه بود، نقل می‏کرد: همین که آیت‌الله خویی بر زمین نشستند و به تعارفات مرسوم پرداختند، هنوز سخن ایشان تمام نشده بود که آیت‌الله حق‏شناس، بحث را شروع کرد و چنان به ‏جِد بحث می‏کرد که آیت‌الله خویی، سراپا گوش شده بود. بحث که تمام شد، تازه مجلس دوستانه شد و تعارفات به راه افتاد. بعداً آیت‌الله خویی فرموده بود: در اجتهاد ایشان، تردیدی نیست.
همچنین حجّهًْ‌الاسلام سیّد عبّاس قائم‏مقامی، در این‌باره می‏گوید: در یکی از سفرهای آیت‌الله حق‏شناس به نجف اشرف، اخوان مرعشی (آیت‌الله سیّد مهدی و سیّد کاظم مرعشی) که برای مقام علمی و اخلاقی ایشان، احترام خاصّی قائل بودند، برخی از بزرگان نجف، از جمله آیت‌الله خویی و آیت‌الله سیّد عبد الهادی شیرازی را- که پدرِ همسر آقایان اخوان مرعشی بود-‌، نسبت به مقام ایشان آگاه ساختند و همین، توجّه و احترام بزرگان نجف را بر‌انگیخت؛ توجّه و احترامی که در ضمن مباحثات فقهی آقای حق‏شناس با آنان، تأکید و به صدور گواهی اجتهاد از سوی آنان منتهی گردید؛ اجتهادی که پیش‏تر از سوی بزرگان حوزۀ علمیّۀ قم، گواهی شده بود. تأیید اجتهاد از سوی آیت‌الله خویی و آیت‌الله سیّد عبد‌الهادی شیرازی، رهاورد همین سفر است.
وی این را هم اضافه می‏کند که «آیت‌الله سیّد احمد زنجانی، پدر آیت‌الله سیّد موسی شبیری زنجانی نیز از جمله کسانی بود که اجتهاد آیت‌الله حق‏شناس را تأیید کرده و اجازۀ کتبی صادر نموده بود. این اجازۀ اجتهاد شاید از جهتی در تاریخ حوزه‏های علمیّه بی‏نظیر باشد؛ چرا که از یک‌سو استاد از شاگرد خود، کمال تجلیل را به عمل آورده و از سوی دیگر، با شناخت از روحیّات لطیف و قلب پُرمهر او، یادآور شده است که ایشان، علی‌‏رغم اجتهاد، هیچ‏‌گاه نباید در مسند قضاوت قرار گیرد.
فقاهت
به گفته حجّهًْ‌الاسلام پورذهبی، آیت‌الله حق‏شناس معتقد بود که در زمان غیبت ولیّ‌عصر، باید دروس فقه و اصول به خوبی خوانده شود تا طلبه بتواند عَلَم امام زمانش را برافراشته نگه دارد. خود ایشان، بسیار عمیق درس خوانده و مفاهیم دروس را به شایستگی درک کرده بود. ایشان در یکی از سخنرانی‏ها می‏فرماید: «استاد معالم5 من- که خدا رحمتش کند- از اساتید بسیار قوی بود. ایشان می‏گفت: شما در همین معالم که می‏خوانید، باید اجتهاد کنید، و الّا پای درس من نیایید. ما هر‌چه می‏گفتیم که نمی‏توانیم، ایشان می‏فرمود: نه؛ باید اجتهاد کنید. از ما می‏پرسید و ما را به فکر کردن، وادار می‏کرد. می‏گفت: صاحب معالم، زبدۀ اصول است. شما هم باید بتوانید مجتهد بشوید».6
مرحوم سیّد رضا همایونی، در‌بارۀ تسلّط ایشان بر فقه می‏گوید: آیت‌الله حق‏شناس، در ملاقات‏هایی که گاه با مراجع تقلید و فقهای حوزه داشت، بر سر موضوعاتی با آنها مباحثه می‏کرد. یادم هست به یکی از آقایانی که در یکی از فروعات فقهی، نظری متفاوت داشت، فرمود: «شما مگر فلان روایت را ندیده‏اید؟!». سپس شروع به خواندن روایت و نقل اسناد آن کرد. ایشان، آن روز به قدری متقن بحث کرد که آن فقیه، همان‌جا نظرش عوض شد.
یکی از جریان‏هایی که چند تن از شاگردان و نزدیکان ایشان نقل کرده‏اند، تذکّر اشتباه یکی از اساتید ممتحن است که افزون بر آن که موجب شد ایشان از شرکت در امتحانات شفاهی آن درس معاف شود، نشان‌‏دهندۀ قدرت و شجاعت علمی آن بزرگوار است. از قول ایشان نقل شده است: «یک‏‌بار وقتی برای امتحان دروس حوزوی نزد یکی از اساتید قم رفته بودم، مسئله‏ای را به غلط، طرح کرد. وی متن یکی از کتاب‏ها را به اشتباه معنا کرد؛ امّا من با قدرت گفتم: شما اشتباه می‏کنید و معنای آن، این‏گونه است. گفت: اگر به من اثبات نکنی که اشتباه کرده‏ام، باید برای همیشه از حوزه بروی! قبول کردم و وقتی توضیح دادم و معلوم شد که او اشتباه کرده است، در پرونده‏ام نوشت: مادام که میرزا عبد‌الکریم در حوزۀ علمیّه است، نیازی به امتحان دادن ندارد».7
اعتماد آیت‌الله شاه‏آبادی به ایشان برای نجات گروهی از طلّاب از دست منحرفان نیز نمونه‏ای دیگر از تسلّط ایشان بر علوم دینی و شجاعت علمی این عالم ربّانی است. ایشان در این باره میفرماید: «در زمان حضرت آیت‌الله شاه‏آبادی-به ایشان خبر دادند که عدّۀ زیادی از رفقا بر عکس نتیجه‏گیری کرده‏اند و رفته‏اند در خانقاه صفی‏علی‌شاه.... مرحوم شاه‏آبادی فرمودند: چه کسی داوطلب است که این رفقا را از آن خانقاه، نجات بدهد و به مسجد باز گردانَد؟ من بنا بود یک برنامۀ دیگری پیاده کنم؛ امّا وقتی شنیدم بعضی از رفقا این طور شده‏اند، خیلی ناراحت شدم و گفتم: آقا! بنده، داوطلب می‏شوم که مدّتی بروم در حلقۀ دراویش و رفقای خودم را نجات دهم. اوّل کاری که کردم، تفسیر ملّا‌سلطان‌‏علی گنابادی8 را از اوّل تا آخر، مطالعه کردم. دیوان مظفّر‌علی‌‏شاه و حتّی تفسیر صفی‏علی‌شاه را هم مطالعه کردم. خلاصه ما رفتیم آن‏‌جا به امید پروردگار، مدّتی شب و روز در حلقۀ دراویش بودیم. آنها رسمشان این بود که هر کس که بیاید در حلقۀ دراویش، باید از او تعهّد بگیرند، به این ترتیب که یک کاسه نبات و یک انگشتر دوازده ‏امامی بیاورد و او را سرِ قبر صفی‏علی‌شاه ببرند و قسم بدهند که دیگر باید به این آب و خاک، خیانت نکند؛ یعنی در حلقۀ دراویش برای همیشه منسلک باشد. آن وقت، همان وفاعلی، خودش بلند می‏شد و در میان دراویش تازه- یعنی همین آقایان رفقای مرحوم شاه‏آبادی و یک عدّه کلاهی‏ها- شکرپنیر توزیع می‏کرد و می‏گفت: کسی مرد تمام است کز تمامی کنـد با خواجگی کار غلامی.9
البتّه کسی که رئیس است، باید بنشیند و دیگران خدمت کنند؛ ولی او خودش بلند شد. آن وقت، دیوان صالح‏علی‏‌شاه را باز می‏کرد و از آن دیوان برای اینها یک ذکری، یک حرف‏های چرند و پرندی تعلیم می‏داد و روایت هم می‏خواند که: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُه؛10 هلاک شد آن کسی که یک استاد دانشمند ندارد که او را راه‏نمایی و ارائۀ طریق کند». بالأخره به این‌‏جا رسید که آقایان وقتی که می‏گویند: (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ)،11 باید یک «یا‌علی» مثل نور در نظرشان تجسّم پیدا بکند. چون قرار بود فردا مرا هم ببرند سرِ قبر صفی‌علی‏شاه و قسم بدهند، گفتم: من البتّه خرجم با آقایان سواست. من که می‏خواهم برنامۀ شما را یاد بگیرم و پیاده کنم. باید برنامۀ شما مُستدل باشد. مذهب ما (قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکم إِن كُنتُم صَادِقِينَ)12 است؛ چشم‏بندی که نیست! من باید این مرام شما را مستدل، اکتساب کنم. آخر، این «یا‌علی، یا‌‌نور» را کجا نوشته است؟ گفت: در تفسیر ملّا‌سلطان‏علی گنابادی؛13 همان تفسیری که بنده مطالعه کرده بودم. گفتم: آن روایت، کدام است؟ گفت: بله در عیون اخبار‌الرضا14 است: «وَ اِنوِ عِندَ افتِتاحِ الصَّلاةِ ذِکرَ الله وَ ذِکرَ رَسولِ الله وَ اجعَل واحِداً مِنَ الأَئِمَّةِ نُصبَ عَینَیک؛ هنگام شروع نماز، یاد خدا و رسول خدا را قصد کن و یکی از ائمّه را جلوی چشمت قرار‌ ده»؛ یعنی حالا که امام نیست، ما قطب هستیم و نایب او هستیم و در جای او قرار داریم. هر کاری که او می‏کند، ما هم می‏کنیم. گفتم: مطلب، این نیست، آقا! در همان تفسیر ملّا‌سلطان‏علی گنابادی دارد که «اِجعَل عَمَلَ الأَئِمَّةِ نُصبَ عَینَیک» یعنی: وقتی نماز می‏خوانی، ببین امیر‌المؤمنین چگونه نماز می‏خواند که اصلاً ذرّه‏ای به شئونات دنیا توجّه نداشت، تو هم باید مثل او نماز بخوانی. بالأخره با اینها بحث کردیم و رفقای خودمان را از این وادی هلاکت، بیرون کشیدیم».۱۵
زبان‌دانی
آیت‌الله حق‏شناس، در کنار تحصیل در دبیرستان، به تقویت و یادگیری دو زبان انگلیسی و فرانسه، اهتمام ورزید. ایشان در بارۀ یادگیری زبان فرانسه می‏فرماید: «در تهران که بودم، براى یادگیرى زبان فرانسه، معلّمی ایتالیایى داشتم که فرانسه خوب بلد بود. بعد هم به یک نفر فرانسوى برخوردم که گفت: «من زبان شما را تکمیل مى‏کنم» و زبان بنده به طورى کامل شد که قرآن را به فرانسه، تدریس مى‏کردم».16
آقای دکتر محمّدرضا نوروزی می‏گوید: تسلّط ایشان بر زبان فرانسه، هنگام صحبت کردن، بیش از حدّ یک آموزش ساده بود. گاهی حتّی با ما که صحبت می‏کرد، نیمی از حرف‏هایش را با زبان فرانسه بیان می‏کرد.17
در‌بارۀ یادگیری زبان انگلیسی نیز آقای علی قره‏گوزلو می‏گوید: آیت‌الله حق‏شناس با این که در ایّام جوانی با زبان انگلیسی آشنا شده بود، زمانی به من فرمود: «داداش علی! می‏خواهم انگلیسی یاد بگیرم». پرسیدم: منظورتان این است که استادی بیاوریم؟ فرمود: «نه! می‏خواهم خودم یاد بگیرم». سپس از من خواست تا پرس ‏و جو کنم ببینم چه کتاب‏هایی برای خودآموز زبان انگلیسی وجود دارد. جزوه‏های خودآموزی به نام «انگلیسی قدم به قدم» یافتم که هفته به هفته منتشر می‏شد. هر هفته این جزوه‏ها را تهیّه می‏کردم و ایشان می‏خواند تا این که انگلیسی را خیلی سلیس یاد گرفت. پس از این، به برخی شاگردان سفارش می‏کرد که آنها هم حدّ اقل یک زبان خارجی را یاد بگیرند.
تسلّط ایشان به دو زبان انگلیسی و فرانسوی تا حدّی بوده که به گفتۀ حجّهًْ‌الاسلام قائم‏مقامی، علاوه ‌بر تکلّم با آنها گاه، آگاهی‏های دقیق و قابل توجّهی را از ریشۀ برخی واژگان و مقایسۀ آنها در این دو زبان، ارائه می‏داده است. وی می‏گوید: مواردی از این ریشه‏یابی‏ها و مقایسه‏های واژگانی نسبت به برخی مصطلحات فلسفی را در درس فلسفۀ منظومه‏ی سبزواری از ایشان به یاد دارم.
پانوشت‌ها:
1- به نقل از حجّهًْ‌الاسلام سیّد عبّاس قائم‏مقامی. آیت‌الله حق‏شناس در یکی از سخنرانی‏های خود، به این مطلب، این‌گونه اشاره نموده است: «بنده که در قم تدریس فلسفه را شروع کردم، حضرت امام- فرمودند: «شنیده‏ام عدّه‏ای که برایشان زود بوده که در این درس مشغول بشوند، به درس آمده‏اند. این درس را تعطیل کن». بنده هم آن درس را تعطیل کردم. من دیدم نمی‏توانم جلوی این آقایان را بگیرم و به درس راهشان ندهم. آن‌وقت برای اینها مشکل پیدا می‏شود و توانایی و مایۀ علمی خاصّی هم ندارند که بتوانند با شبهات و مشکلات اعتقادی، مقابله کنند. لذا درس را تعطیل کردم... خدا آقای بروجردی را رحمت کند! به اساتید فلسفه می‏گفت: جایتان را عوض کنید! مثلاً امشب مسجد عشقعلی درس می‏دادند؛ امّا تا رندان می‏فهمیدند، استاد و شاگردان اصلی به یک مسجد دیگر می‏رفتند تا افراد غیر‌مستعد، وارد این مباحث نشوند. ممکن است کسی بگوید: اگر این درس و بحث‏ها، یک علمی بود که باید هر‌کس بیاموزد، دیگر این محدودیّت برای چیست؟ جواب، روشن است که این دقّت‏ها برای این است که هر‌کس نباید وارد علم فلسفه شود. آرا و عقاید مختلفه‏ای در فلسفه عرضه می‏شود که بعضی‏ها قادر به حلّ مشکلات آن نیستند و در آنها می‏مانند» (مواعظ: ج۱ ص۱۹۱).
2- به نقل از حجّهًْ‌الاسلام محمّدعلی جاودان.
3- به نقل از حجج‌اسلام: محمّدعلی جاودان، عبد‌الرضا پورذهبی و غلامحسن بخشی و آقای حسین واحدی.
4- برگرفته از قطعۀ فیلم پخش شده از ایشان در شبکۀ اوّل سیما.
5- کتاب معالم الدین و ملاذ المجتهدین، اثر شیخ حسن بن زین‌الدین، فرزند شهید ثانی که مقدّمۀ آن در دانش اصول فقه به معالم الاُصول، مشهور است و در روزگار گذشته، متن درسی حوزه‏های علمیّه بوده است. آیت‌الله حق‏شناس، این کتاب را نزد آیت‌الله شاه‏آبادی فرا می‏گیرد.
6- مواعظ: ج۲ ص۱۶۱ پانوشت ۳.
7- به نقل از حجج‌اسلام سیّد عبّاس قائم‌مقامی و عبد‌الرضا پورذهبی، آقایان فرشاد و حسین واحدی.
8- مقصود، تفسیر بیان السعادهًْ فی مقامات العبادة، نوشتۀ حاج ملّا‌سلطان‌محمّد گنابادى (۱۲۵۱- ۱۳۲۷ ق)، ملقّب به سلطان‌علی‏‌شاه و مشهور به سلطان‌على گنابادى، از قطب‏های متأخّر سلسلۀ نعمت‌اللهى است.
9- گلشن راز: ص۸۱.
10- بحار‌الأنوار: ج۷۸ ص۱۵۹ ح۱۰ (به نقل از محمّد بن حسن بن حمدون در کتاب التذکرهًْ).
11- حمد: آیۀ ۵.
12- (بگو: اگر راست می‏گویید، دلیل خود را [بر این موضوع] بیاورید!) (بقره: آیۀ ۱۱۱).
13- ر. ک: تفسیر بیان السعادهًْ فی مقامات العبادة: ج۱ ص۳۳ و ج۲ ص۱۶.
14- این روایت در عیون أخبار‌الرضا و هیچ کتاب حدیثی دیگری نیست. تنها منبع روایتِ یاد شده، کتاب فقه‌الرضا (ص ۱۰۵ باب ۷) است که در انتساب این کتاب به امام رضا تردید جدّی وجود دارد. علّامه مجلسی نیز دربارۀ این بخش از روایت، نوشته است: «“و اجعل واحدا” لم یذكر فی خبر آخر؛ عبارت “یکی [از آنها] را [جلوی چشمت] قرار ده”، در روایات دیگر وجود ندارد» (بحارالأنوار: ج۸۱ ص۲۱۶).
15- مواعظ: ج۱ ص۱۵۰-۱۵۲. در مصاحبۀ حجّهًْ‌الاسلام غلامحسن بخشی نیز این جریان با کمی تلخیص آمده است. آقای مرتضی اخوان نیز همین جریان را به تفصیل بیان نموده است، با این تفاوت که به اشتباه از استاد ایشان به جای «آقای شاه‏آبادی»، «آقای بروجردی» را نام می‏برد.
16- زندگی‏نامۀ موجود در نرم‏افزار «ز مُلک تا ملکوت».
17- به نقل از دکتر محمّدرضا نوروزی.