اخبار ویژه
فرار به جلو متهم گرانسازی و متهمکردن نمایندگان مجلس
رسانههای زنجیرهای وابسته به جبهه اصلاحات، اظهارات وزیر استیضاح شده اقتصاد را در گفتوگو با برنامه حضور(!) بازنشر کردند که در توجیه برکنار شدنش ادعا کرده بود: همه نمایندگان خواستههای غیرمعقولی همچون مدیرعاملی و عضویت در هیئت مدیره شرکتهای بزرگ زیرمجموعه وزارت اقتصاد را داشتند.
همتی ضمن تهمت زدن به نمایندگان مجلس ادعا کرده بود: همه نمایندگان خواستههای غیر معقولی همچون مدیرعاملی و عضویت در هیئت مدیره شرکتهای بزرگ زیر مجموعه وزارت اقتصاد را داشتند. نمیخواستم با مجلس کلکل کنم؛ فایده نداشت. آنها تصمیم خود را گرفته بودند... تقریباً هزار همت رانت ایجاد شده ناشی از ارز نیمایی بوده است. از ۱۰۰۰ همت رانت موجود میان فاصله ارز نیمایی و بازار آزاد، اگر یک در میلیون هم برای انداختن همتی خرج کنند به راحتی او را از وزارت زمین میزنند!
او در عین حال در پی اعتراض برخی نمایندگان ادعای دیگری را مطرح کرد و گفت: محتوای مصاحبه به خوبی نشان میدهد که لفظ «همه» قطعاً به کل نمایندگان محترم مجلس برنمیگردد. سخنم درباره «برخی» بود(!!)
همتی البته توضیح نداده که تعبیر همه نمایندگان شامل برخی نمایندگان میشود! اما باید یادآور شد که همان مجلسی که به همتی رأی اعتماد داد، او را به خاطر ناکارآمدیاش و حمایت از سیاستهای تورمزا استیضاح کرد؛ بنابراین چگونه است که وقتی رأی اعتماد میدهد، مجلسی عقلانی و معتدل و قائل به وفاق خطاب میشود اما هنگام حسابرسی و توضیح خواستن متهم میشود!
یادآور میشود برخی رسانههای حامی همتی در آستانه استیضاح ادعا میکردند استیضاح کار نمایندگان تندرو و منتسب به جبهه پایداری است. اما در روز استیضاح طیف مختلفی از نمایندگان در دفاع از استیضاح وی حرف زدند و از مجموع ۲۷۳ رأی نماینده حاضر، فقط ۸۹ نماینده با ادامه وزارت همتی موافقت کردند و ۱۸۴ نماینده از طیفهای مختلف، به پایان وزارت ناموفق وی رأی دادند. به عبارت دیگر، ۱۰۳ رأی وی در مقایسه با شش ماه قبل ریزش کرده بود. همتی، ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ امسال با رأی ۱۹۲ نفر از نمایندگان مجلس وزیر اقتصاد شد؛ اما عملکرد ناموفق او موجب شد که این اکثریت بالای حمایتی، ریزش کند و مجلس با استیضاح امروز، رأی اعتماد خود را پس بگیرد.
اکثریت نمایندگان با وجود کارنامه ناموفق همتی در بانک مرکزی دولت روحانی، با آقای پزشکیان همدلی کرده و فرصت مجدد به همتی داده بودند؛ هرچند که این اغماض برای وفاق، موجب هزینههای هنگفت اقتصادی برای کشور شد. متأسفانه وزیر برکنار شده، اصرار عجیبی در دفاع از گرانسازی اقلام مختلف (خودرو، ارز و...) داشت. این اصرار موجب شد که حتی صدای اعتراض برخی کارشناسان حامی آقای پزشکیان در انتخابات هم بلند شود و رویکرد مذکور را شوک درمانی و تکرار سیاست شکست خورده تعدیل ارزیابی کنند. در حالی که روند گرانی اقلام مختلف تداوم داشت، وزیر اقتصاد علیه «سرکوب قیمتی»(!) سخن میگفت؛ گویا که قدرت خرید مردم در اولویت نیست.
رفتارهای معطوف به شوکدهی و افزایش تورم در کنار بیبرنامگی، به جایی رسید که غیر از نهادگرایانی مثل فرشاد مؤمنی، امثال محمدباقر نوبخت (رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت روحانی) نیز زبان به هشدار گشودند. آقای نوبخت، یکبار خطاب به آقای پزشکیان نوشت: «با وجود آگاهی حضرتعالی از سه سال فشار تورم بالای ٤٠ درصدی به مردم (ناشی از همبستگی نرخ تورم با نرخهای ارز آزاد و ترجیحی)، چرا اولویت مهار تورم در چنین شرایطی از دستور کار دولت شما خارج شده است؟» نوبخت بار دوم هشدار داد: «نظریههای اقتصادی لیبرال مبتنی بر بازار، رافع مشکلات اقتصادی مردم نیست. دولت باید برای رفاه نسبی مردم تا عادی شدن شرایط، وظایف اجتماعی خود را مسئولانه انجام دهد».
همچنین دکتر فرشاد مؤمنی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و از حامیان انتخاباتی آقای پزشکیان، بارها از سیاستهای تورمزای همتی انتقاد کرد و از جمله گفت:
- «توصیه اکید من به آقای رئیسجمهور درباره استیضاح اخیر این است که ایشان را به پرهیز از واکنشهای عصبی، ناسنجیده و انفعالی در برابر تصمیم مجلس فرا میخوانم. جابهجایی فرد، به شرطی بیثمر است که اصرار و پافشاری روی تداوم سیاستگذاری بر ریلهای مخرب گذشته صورت گیرد. خاضعانه توصیه میکنم این رأی عدم اعتماد را، رأی
عدم اعتماد به یک فرد معین در نظر نگیرند، بلکه به اندیشهها و سیاستهای نادرست و فاجعهساز تسری دهند.
- همتی میگوید مسئول کنترل تورم من نیستم، رئیس بانک مرکزی است، با این حرفش معلوم شد اصلا جایگاه خودش را نمیشناسد، سخنان امثال همتی اصلاً بوی سلامت، آگاهی و اراده بر اصلاح نمیدهد.
- آقای همتی تازه متولد شدهای؟! او همه چیز را به لجن کشیده، از طریق مناسبات رانتی دلار را گران کرده و میگوید هدفم مبارزه با تورم است. میگوید این کار را میکنیم تا تورم کاهش پیدا کند، باید از این حرف شرم کند. باید یک ادعانامه ملی علیه او تهیه شود.
یادآور میشود حذف سامانه ارزی با ادعای حذف رانت و تکنرخی کردن ارز، استارت گران شدن قیمت ارز در سال گذشته و حتی صعود آن تا صد هزار تومان بود.
فریدمن: جنگ غزه شیره جان جامعه اسرائیل را کشیده است
تحلیلگر ارشد آمریکایی پس از سفر به سرزمینهای اشغالی هشدار داد که با فرسایشی شدن جنگ، افکار عمومی در اسرائیل بهسرعت در حال چرخش علیه ادامه جنگ غزه است و صدای اعتراض بالا گرفته است. فروپاشی مشروعیت سیاسی در اسرائیل با بحرانهای اجتماعی مثل خودکشی و فروپاشی خانوادهها ترکیب شده و نتانیاهو مورد اعتراضات گسترده قرار دارد.
توماس فریدمن در روزنامه نیویورک تایمز نوشت: هفته گذشته را در اسرائیل سپری کردم. در نگاه نخست، شاید بهنظر برسد که تغییری رخ نداده و جنگ فرسایشی همچنان ادامه دارد. اما برای نخستین بار از ۷ اکتبر، طیفی رو به گسترش، از چپ تا میانه و حتی برخی راستها به این باور رسیدهاند که ادامه جنگ، فاجعهای اخلاقی، دیپلماتیک و راهبردی است.
ایهود اولمرت، نخستوزیر پیشین، در مقالهای تند در روزنامه هاآرتص، با صراحتی کمسابقه، از دولت نتانیاهو و ائتلاف حاکمش انتقاد کرد و نوشت: «دولت اسرائیل در حال پیشبردن جنگی بیهدف، بیبرنامه و عاری از هرگونه چشمانداز پیروزی است. آنچه در غزه رخ میدهد، جنگی ویرانگر است؛ کشتاری کور، بیحدومرز و جنایتآمیز علیه غیرنظامیان. بله، اسرائیل در حال ارتکاب جنایات جنگی است.»
آمیت هالوی، عضو حزب لیکود به رهبری نتانیاهو، با وجود حمایتش از جنگ، اجرای آن را فاجعهبار توصیف کرده است. او به روزنامه یدیعوت آحارونوت گفت: «این جنگ، یک فریب است؛ دروغی درباره دستاوردهایی که هرگز محقق نشدند. اسرائیل ۲۰ ماه است با طرحهایی شکستخورده، درگیر جنگی بیسرانجام شده و نتوانسته حماس را نابود کند.»
در جناح چپ نیز صدای اعتراض بلند شده است. یائیر گولان، رهبر ائتلاف لیبرال «دموکراتها» و از چهرههای نظامی در گفتوگو با رادیو اسرائیل هشدار داد: «اگر مانند یک کشور عاقل رفتار نکنیم، اسرائیل در مسیر تبدیل شدن به کشوری مطرود نظیر آفریقای جنوبی دوران آپارتاید قرار خواهد گرفت. یک کشور عاقل با غیرنظامیان نمیجنگد، نوزادان را برای تفریح نمیکشد و اخراج جمعیتها را هدف خود قرار نمیدهد.» این اظهارنظر جنجالی بهویژه بخش مربوط به «کشتن نوزادان برای سرگرمی»، واکنشهای تندی برانگیخت.
اگرچه شاید یائیر گولان میتوانست در انتخاب واژگان دقت بیشتری به خرج دهد تا بهانهای برای حمله درست نکند، اما واقعیت را نمیتوان انکار کرد: تقریباً هیچ خبرنگار خارجی مستقلی تاکنون اجازه نیافته بهصورت میدانی و بدون نظارت ارتش اسرائیل از غزه گزارش تهیه کند. اما این وضعیت تا ابد ادامه نخواهد داشت. روزی که جنگ پایان یابد و خبرنگاران و عکاسان آزادانه در غزه رفتوآمد کنند، ابعاد کامل مرگ، ویرانی و آنچه در این ماهها روی داده، نمایان خواهد شد و آن روز، برای اسرائیل و جامعه یهود، بهشدت سنگین، تلخ و بحرانی خواهد بود.
یائیر گولان تلخ اما واقعبینانه هشدار داد: «زمان توقف است. وقتی در گودال افتادهای، باید بیلزدن را متوقف کنی.» اما نتانیاهو بر کندن اصرار دارد. متحدان او تهدید کردهاند که در صورت توقف جنگ، دولت را ساقط خواهند کرد.
افزایش شمار قربانیان غیرنظامی در غزه، اگرچه عاملی مهم، اما اصلیترین دلیل تغییر تدریجی افکار عمومی اسرائیل علیه ادامه جنگ نیست. واقعیت تلختر این است که جنگ، شیره جان جامعه اسرائیل را کشیده و آن را به مرز فرسودگی رسانده است. آموس هارل، تحلیلگر ارشد هاآرتص مینویسد: «نشانههای بحران همهجا دیده میشود از افزایش خودکشیها گرفته تا فروپاشی خانوادهها و کسبوکارهایی که یکییکی از پا درمیآیند.» با این حال، دولت چشم بر این نشانههای هشدارآمیز میبندد و همچنان با وعدههایی پوچ از «پیروزی»، به انکارمی پردازد.
هربار که تلاش میکردم برای اسرائیلیها توضیح دهم که نتانیاهو در آستانه ارتکاب یک خطای تاریخی است؛ پاسخها یکدست بود: «فکر میکنی ترامپ میتواند ما را نجات بدهد؟» و همین، بهتنهائی گویای پایان یک دموکراسی است. تماشای شباهتهای هولناک میان شیوههایی که ترامپ و نتانیاهو برای تضعیف نهادهای دموکراتیک بهکار میبرند، چیزی جز هشدار نیست. تنها پرسشی که باقی مانده، این است: کدامیک زودتر، ماشه یک بحران تمامعیار قانون اساسی را خواهد کشید؟
اعتراض ادامهدار به سبک مغزی یک روشنفکر غربزده
اظهارات خرافه، خود تحقیرانه و مبتذل یک روشنفکر غربگرا همچنان با اعتراض محافل مختلف سیاسی و رسانهای مواجه است.
روزنامه سازندگی در گزارشی با عنوان «جنجال کورتکس مغزی؛ چرا سخنان محسن رنانی اشتباه بود؟»، نوشت: منتقدان بیشتر اظهارات او را غیرعلمی و نژادپرستانه دانستهاند. موسی غنینژاد بدون نام بردن مستقیم از محسن رنانی، او را «اهل تفنن متوهم» با سادهلوحی نزدیک به «سفاهت» خواند. این نوشته در پاسخ به اظهارات اخیر رنانی درباره «تکینگی و کورتکس مغز» بود که بازتاب منفی گستردهای داشت.غنینژاد، رنانی را متهم کرد که از نام و تصویر او در «کشکول کاسبی» خود سوءاستفاده کرده است و خواستار توقف این کار شد.
جز غنینژاد، خیلی از افراد دیگر نیز به سخنان رنانی واکنش نشان دادهاند؛ منتقدان بیشتر اظهارات او را غیرعلمی، نژادپرستانه و تقلیلگرایانه دانستهاند و معتقدند که چنین ادعاهایی از یک اقتصاددان انتظار نمیرود. «احمد بستانی» از دانشگاه خوارزمی به نقد صریح او پرداخته و نوشته است: «برای من شگفتیآور بود هنوز کسانی هستند که بر مبنای تئوریهای قرن نوزدهمی، مسئله توسعه را تبیین میکنند. سخنان رنانی شباهتی غریب دارد با آن چیزی که به نژادپرستی زیستی یا راسیسم بیولوژیک مشهور است.»
محسن رنانی در نشست رونمایی از کتابی که بزرگداشت «مسعود نیلی» بود، اظهاراتی درباره کورتکس مغز ایرانیان کرد که بازتاب گسترده و منفی داشت؛ او مدعی شد که کورتکس مغزی ایرانیها، نازکتر از کورتکس مغزی اروپاییهاست و این موضوع باعث کاهش عقلانیت و مانع توسعهیافتگی ایران شده است.
در همین حال روزنامه وطن امروز در یادداشتی با عنوان «آناتومی یک مغز کوچک» نوشت: محسن رنانی نمونهای از روشنفکرانی است که از درک نظام مسائل جامعه ایرانی فاصله گرفته و در بنبستی از تحلیلهای تکخطی، قیاسهای معالفارق و گاه، گزارههای موهوم و خطرناک گرفتار آمده است. ادعای او درباره کوچکی کورتکس مغزی ایرانیان که فاقد هرگونه سند و مدرک معتبر در حوزه علوم اعصابشناختی است، بیش از آنکه یک تحلیل اقتصادی یا جامعهشناختی باشد، بازتولید خطرناک گفتارهای نژادپرستانه و جبرگرایانه بیولوژیک قرن نوزدهمی است که برای توجیه سلطه استعماری به کار میرفت. چنین گزارهای از اساس، نشاندهنده عمق بیگانگی گوینده با تاریخ، فرهنگ و خودآگاهی یک ملت است.
مهارت بالایی میخواهد که کسی بتواند تاریخ پرفراز و نشیب علم، فلسفه، هنر، معماری و ادبیات ملتی را که شخصیتهایی چون ابنسینا، فارابی، رازی، بیرونی، خیام، مولوی و صدها متفکر و هنرمند دیگر از گذشته تا امروز در دامان خود پرورانده است، نادیده بگیرد. بنیادیترین اشتباه رنانی، نه در پاسخهایی که میدهد، بلکه در «پرسشی» است که مطرح میکند. او و همصنفانش، «توسعه» را به عنوان یک مفهوم مطلق، خطی و جهانشمول (عمدتاً با الگوی تاریخی اروپای غربی و آمریکا) در نظر میگیرند و سپس میپرسند: «چرا ما توسعه نیافتهایم؟» یا «موانع توسعه در ایران کدامند؟». این پرسش، حامل یک پیشفرض ایدئولوژیک است: اینکه تنها یک مسیر درست و از پیش تعیینشده وجود دارد و جوامعی مانند ایران، از این مسیر «عقب ماندهاند» یا «منحرف شدهاند». اما متفکر اصیل که خود را از سلطه این الگوی هژمونیک رها کرده باشد، پرسش را بهگونهای دیگر طرح میکند: «اساساً توسعه برای ما ایرانیان، با توجه به تاریخ، فرهنگ و نظام ارزشهایمان، چه معنایی میتواند داشته باشد؟» یا «نظام مسائل خاص و انضمامی ما که باید برای حل آن بکوشیم، کدام است و راهحلهای بومی و اصیل برای آن چیست؟».
از دیگر نمودهای این گسست عمیق، رویکرد غیرتاریخی، گزینشی و حافظه زدوده به مسائل ایران است... چنین متفکری میتواند
براحتی ۲ جنگ جهانی ویرانگر، بردهداری، استعمار، بحرانهای مالی ۲۰۰۸، ظهور فاشیسم و نژادپرستی ساختاری را در تاریخ غرب نادیده بگیرد یا کمرنگ کند و همچنان از توسعهیافتگی مغزی اروپا به عنوان یک الگوی بیچون و چرا سخن بگوید.