کد خبر: ۳۰۹۸۷۱
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۹:۴۵

خوشبو شدن با استغفار

 

وقتی انسان گناه می‌کند همانند آب گندیده و لجن‌، بوی متعفی از وی بر می‌خیزد که دیگران را می‌آزارد. اما بسیاری از مردم این بو را نمی‌فهمند زیرا چشم و گوش و دیگر حواس باطنی‌شان بسته است و یا مانند کسانی هستند که در بازار دباغان آن‌قدر به بوی تند و آزاردهنده پوست دباغی عادت کرده‌اند که دیگر بوی بد را متوجه نمی‌شوند. در میان مردم متوسط جامعه هستند کسانی که اگر مستقیم متوجه بوی گند گناه نمی‌شوند، ولی احساس غریبی به آنان دست می‌دهد و دوست ندارند به کسانی که گناه کبیره‌ای انجام داده‌اند نزدیک شوند و با آنها گرم بگیرند؛ زیرا بوی گناه، قلب نیمه پاک آنان را می‌آزارد‌، هر چند همین مردم نسبت به گناهان صغیره دیگران واکنشی نشان نمی‌دهند؛ زیرا دلشان آن‌قدر صاف و پاک نیست تا این بوها را ببویند و نسبت به آن واکنش نشان دهند.
با این همه باید توجه داشت عده‌ای از مردم در همین جامعه زندگی می‌کنند که فطرت خودشان را پاک و سالم نگه داشته‌اند و وقتی با گناهکار مواجه می‌شوند بوی بد گناه، آنان را می‌آزارد. اینان وقتی سر سفره‌ای با پول ربوی و نزول‌خواری می‌نشینند، شامه آنان کاری می‌کند که از غذا بدشان می‌آید و احساس می‌کنند سیر هستند و علاقه‌ای به این غذا ندارند. بنابراین یا نمی‌خورند و اگر در درجه پایین‌تر باشند‌، پس از خوردن حالت تهوع به آنها دست می‌دهد و معده‌شان آن غذا را پس می‌زند. به هر حال هر گناهی بویی دارد و میزان گندیدگی آن بو بستگی به میزان و درجه گناه دارد؛ همان طوری که فهم و درک این بو نیز بسته به افراد فرق می‌کند.اما در قیامت این بو را همه استشمام می‌کنند همان طوری که حواس دیگر نیز آثار گناه را در شخص و تغییر چهره و مانند آن می‌بیند. رباخواری که خوک شده و تهمت‌زنی که زبانش دراز شده و مانند آنها.
برای اینکه در دنیا و آخرت از آثار و تبعات گناه در امان بمانیم و دست‌کم بوی ما دیگران را در دنیا اذیت و آزار نرساند و رسوا نشویم بهتر است که بسیار استغفار کنیم؛ زیرا گفتن « استغفر الله ربی و اتوب اليه» موجب می‌شود تا خوشبو شویم و خودمان را به عطر استغفار خوشبو ‌نماییم. 
امیرمؤمنان علی‌(ع) از پیامبر(ص) نقل می‌کند که فرمود: تعطروا بالاستغفار لا تفضحنكم روائح الذنوب؛ خودتان را با استغفار و توبه معطر کنید، تا بوی بد گناه، شما را رسوا نکند.(بحارالانوار، ج 7 ص 278؛ الكافي: ج 2 ص 504)
* محمد خوشرو