kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۷۶۶۶
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۵
نیمه پنهان کشمیر- ۳۵

ماجرای یک بازدید و بازرسی امنیتی



نویسنده: بشارت پیر
مترجم: بهزاد طاهرپور
من به تدریج به خانه جدید والدینم عادت می‌کردم. کتاب‌ها‌، میز تحریر و رایانه‌ام را جابه‌جا می‌کردم. میز تحریر را طوری قرار دادم که کنار پنجره و مشرف بر حیات و درختان چنار و توت سفید باشد.
گنجشک‌ها‌، طوطی‌ها و عقاب‌ها در آسمان آبی میان درختان چنار به پرواز در می‌آمدند.
 پائیز شده بود فصل برگ‌های طلایی چنار که آرام آرام روی علف‌های خشک‌، پیاده‌روها و زیر پای عابران می‌ریخت.
 من خوشحال بودم که در این‌جا هستم و اوقاتم را با دوستانم در کافی شاپ نزدیک لال چوک می‌گذرانم در این حال به‌ نظر می‌رسید سرینگر دیگر برای جزئیات داستان‌هایم جذابیت‌های لازم را ندارد.
سرینگر بیشتر در مورد دوران کودکی دهه80 و دوران وحشتناک دهه90 میلادی و همچنین گذشته بی‌پایان مشترکمان حرفی برای گفتن داشت نه گذشته‌های خیلی دور تاریخی.
جذبه این خاطرات بود که مرا دوباره به کشمیر کشانده بود‌، همچنین جذبه حوادث اخیر بود که می‌خواستم در موردش بنویسم. اما کشمیرکهن‌تر ازخاطرات ماست‌، حتی کهن‌تر از خاطراتی که ما به ارث برده‌ایم. 
به عنوان یک بچه مدرسه‌ای دهه 80 میلادی من از «پری محل» (محل پریان) که در قرن هفتم توسط شاهزاده مغول «دارا شیکوه» (1659-1615) فرزند ارشد شاه جهان ساخته شده بود بازدید کردم. این بنا در بالای رشته‌کوه‌های زبروان مشرف بر شهر سرینگر قرار دارد. 
دارا شیکوه فضل و دانش را به کشورداری ترجیح می‌داد و به همین خاطر عالمان زیادی را به دربار خود دعوت می‌کرد تا متون فلسفی هندو‌، مذهب و ادبیات را به فارسی و عربی ترجمه کنند.
پدر من بارها و بارها این داستان‌ها را برایم تعریف کرد و از من می‌خواست که از قصر پریان که محل سنت‌های مذهبی مختلفی بود بازدید کنم اما در زمان نوجوانی من دوست داشتم که همراه همکلاسی‌هایم در مقابل این بنای تاریخی عکس یادگاری بگیرم یا در برج و باروی آن قایم باشک بازی کنم یا شب‌ها به چشمک زدن چراغ‌های آن به تماشا بنشینم. غروب یک روز در ماه سپتامبر پس از نشان دادن مجوز بازدید و بازرسی امنیتی من به پری محل بازگشتم. دیوارهای بلند این بنا از سنگ‌های سخت ساخته شده و با طاق‌های که تا تراس باغ ادامه پیدا می‌کند تزئین شده است.
پدر من بارها و بارها این داستان‌ها را برایم تعریف کرد و از من می‌خواست که از قصر پریان که محل سنت‌های مذهبی مختلفی بود بازدید کنم اما در زمان نوجوانی من دوست داشتم که همراه همکلاسی‌هایم در مقابل این بنای تاریخی عکس یادگاری بگیرم یا در برج و باروی آن قایم باشک بازی کنم یا شب‌ها به چشمک زدن چراغ‌های آن به تماشا بنشینم. غروب یک روز در ماه سپتامبر پس از نشان دادن مجوز بازدید و بازرسی امنیتی من به پری محل بازگشتم. دیوارهای بلند این بنا از سنگ‌های سخت ساخته شده و با طاق‌های که تا تراس باغ ادامه پیدا می‌کند تزئین شده است.
در پایین بنا فضای بسیار سبز و مجللی پوشیده از جنگل و یک زمین گلف که تا دریاچه دال امتداد دارد وجود دارد که سیاستمداران‌، دولتمردان‌، افسران و مقامات عالی‌رتبه اداری و نظامی که از سوی صدها گارد نظامی و امنیتی محافظت می‌شوند در آن به بازی و خوشگذارانی می‌پردازند.
گردشگران از خورشیدی که به‌طرف کوه‌ها لم داده بود عکس می‌گرفتند.
 نزدیک ورودی دو محوطه بزرگ سربسته با سنگ‌های گرانیت با قوس‌های چشم‌نواز به آسایشگاه و غذاخوری تبدیل شده بودند. 
یک سرباز مشغول پخت غذا روی آتش بود و تعداد دیگر مشغول ورق بازی بودند.
 پشت سر آنها تفنگ‌های خودکار روی تخت‌خواب‌های تاشو انداخته شده بود‌، کمی جلوتر در قصر روی تراس بالاتر یک نگهبان کشیک با تفنگش در سنگر دیده‌بانی ایستاده بود.پری محل اکنون به زیباترین اردوگاه نظامی در جهان تبدیل شده است! من اکنون ذهنم را درگیر یافتن سایر بناهای قدیمی در کشمیر کرده بودم. 
در اولین بررسی‌، کتابخانه کالج اسلامیه قدیمی‌ترین کالج کشمیرکه در جریان درگیری‌های مسلحانه به آتش کشیده شده بود به ذهنم رسید.
دراین آتش سوزی همچنین نسخ خطی ذی‌قیمتی از جمله قرآن دست نویس توسط عثمان خلیفه سوم نیز از بین رفت.
زیارتگاه 600 ساله نورالدین ریشی یکی از صوفیان به نام کشمیر در نتیجه درگیری دیگری بین نیروهای ارتش هند و مبارزان کشمیری از بین رفت.
آشوکا بزرگ که امپراطوری‌اش بیشتر جنوب آسیا را در اختیار داشت سرینگری (شهر ثروت) را حدود 250 سال قبل از میلاد در اطراف آنچه که امروز شهر سرینگر خوانده می‌شود بنا نهاد.
پس از جنگ خونین کالینگا‌، آشوکا خشونت را مذمت کرد و یک بودایی شد. او بقیه عمرش را در راه اعتلای آموزه‌های مذهبی سپری کرد. با تشویق‌های آشوکا بود که میسیونرهای مذهبی بودائیزم را به چین و ژاپن بردند.
در سال 1905 گروهی از باستان‌شناسان به ریاست دایا رام ساهنی که در آن وقت مسئول باستان شناسی کشمیر بود بقایای بت‌های بودایی و تصاویری از خدایان هندو در اطراف کوه‌های پاندرسان کشف کرد. بیشتر اشیای مکشوفه در موزه سری پراتاپ سینگ تنها موزه سرینگر نگهداری می‌شوند. 
سیم‌های خاردار حلقوی در جلوی در کوچک ساختمان موزه قرار داده شده بود و سربازان در یک سنگر موضع گرفته بودند. هنگام ورود من دست‌اندرکاران موزه سرگرم گفت‌وگو بودند آنها به من که تنها بازدید‌کننده از موزه بودم زل زده بودند گویی به اتاق خلوت آنها قدم 
گذاشته ام.
 پس از آنکه یخ‌ها آب شد من با محمد اقبال باستان‌شناس محلی که علی‌رغم ادامه درگیری و مناقشه کتابچه‌های تبلیغاتی در مورد کشمیر باستان چاپ می‌کند آشناشدم. قسمت اصلی موزه که محوطه نسبتا بزرگی بود مملو از مجسمه‌هایی از پاندسثان بود.
 اقبال نزدیک یک جعبه شیشه‌ای حاوی دو مجسمه ایستاده توقف کرد.یکی از آنها بت گرانیتی مایل به سبزی بود که بودا را در حال نکوهش به دنیا نشان می‌داد. چهره‌اش 
در هم شکسته اما مشغول مکاشفه بود.
اقبال گفت: به چشم‌های نیمه بسته و مغولی همچنین به ابروهای بلند بودا نگاه کن. این سبک گاندران به‌شدت تحت تاثیر سبک یونانی‌ها قرار گرفته است.
او سپس توجه مرا به یک مجسمه گرانیتی سیاه که تولد بودا را به عنوان شاهزاده سیدارتا به ملکه مایا ترسیم کرده بود جلب کرد.
 مایا در حالی‌که تاج جواهر نشانی را بر سر، دو گردنبند بر سینه و یک بازوبند در دست داشت زیر درختی نشسته بود و در حالی‌که شاخه‌ای را در یک دست داشت از سوی خواهرش که شبیه او بود حمایت می‌شد. 
اقبال توضیح داد: این فقط یک مجسمه نیست در واقع یک داستان است.
ملکه مایا که از بودا حامله شده بود در سر راهش به منزل پدری برای کار در جنگل به لومبینی می‌رود. در لحظه مرگ او به شاخه درختی چنگ می‌زند و از سوی خواهرش حمایت می‌شود.مشخصات بارز چهره مایا و خواهرش مثل بودا مغولی می‌باشد. آذین‌بندی نتیجه تاثیر مجسمه‌های مارویا و گوپتا هند می‌باشد. 
اقبال در ادامه گفت: مشخصه‌های صورت هم از سوی مکتب گانداران تعیین می‌شد. ترکیب این دو سبک در واقع مکتب کشمیر را شکل داده است.
در ادامه بازدید از موزه‌ها ما با یک مجسمه گرانیتی بزرگ خدای هندو یعنی شیوا مواجه شدیم که در حفاری‌های پاندرسان به‌دست آمد. یافته‌ها مربوط به قرن سوم یعنی بعد از آنکه کشمیر به هندوئیزم رجعت کرد می‌باشد. 
اگرچه مذهب تغییر کرده بود ولی نفوذ بودایی خیلی روشن و واضح است‌، شیوا در این‌جا همانند بودا است. 
بجز چشم سومی که در پیشانی‌اش قرار دارد. مجسمه‌های بودا‌، هوادارانش‌، سایر خدایان و الهه‌های هندو در موزه به صف شده بودند.
 اقبال بر این نظر بود در صورت از سرگیری حفاریهای جدید در گاندرسان یافته‌های جدید دور از انتظار نیست اما قرار نبود چنین اتفاقی بیفتد.