حجت الاسلام دکتر جواد سليماني چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟
اجتناب امام از مذاکره همراه با تساهل(پاورقی)
Research@kayhan.ir
هدف سيدالشهداء (عليه السلام) اصلاح جامعه از طريق احياي اسلام ناب و زدودن فرهنگ و آداب و سنن جاهلي بود كه بار ديگر در تار و پود اجتماع اسلامي تنيده بود. اين مطلبي بود كه ابي عبدالله (عليه السلام) به طور صريح در وصيت نامهايكه به برادرش محمد بن حنفيه در حين خروج از مدينه نوشت بدين شرح بدان اشاره كرد:
«اِنِّي لَمْ اَخْرُجْ أَشِرا وَلا بَطَرا وَلا مُفْسِدا وَلا ظالِما بَلْ خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصْلاحِ فِي اُمَّةِ جَدّي اُريدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهي عَنِ الْمنكَرِ وَاَسِيرُ بِسِيْرَةِ جَدِّي مُحَمَّدٍ(ص)؛50
من از روي هوي و هوس و بدمستي قيام نكردم و هدفم فساد و ستمگري نيست بلكه براي اصلاح در امّت جدم به پا خواستم، ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و دارم به همان سيره جدم عمل ميكنم.»
امام حسین (ع) دو سال قبل از مرگ معاويه در سفر حجّي كه به اتفاق عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر داشت، در مني ميان هفتصد نفر از مهاجرين و سيصد نفر از انصار سخنراني فرمود و در پايان سخنان خویش از نظام حاكم و رفتار و كردار مردم به شدت شِكوه كرد و فرمود:
«اَللَّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ أنَّهُ لَمْ تَكُنْ ما كانَ مِنّا تَنافُسا فِي سُلْطانٍ، وَلا اِلْتِمَاسا مِنْ فُضُولِ الحُطامِ وَلكِنْ لِنُرِي الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ، وَنُظْهِرَ الأِصْلاحَ فِي بِلادِكَ وَيَأمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَيُعْمَلَ بِفَرائِضِكَ وَسُنَّتِكَ وَاَحْكامِكَ؛ 51
الها تو خود ميداني من اين سخنان را به خاطر سبقت جويي در فرمانروايي و افزون خواهي در متاع ناچيز دنيا نميگويم بلكه براي احياي نشانههاي دينت و ايجاد اصلاح در شهرهايت ميگويم، (تو ميداني كه من ميخواهم) بندگان ستمديدهات در امان باشند و به دستورات و سنن و احكامت عمل شود.»
يعني تمام نگراني و هَمّ و غَمّ من اين است كه جامعه را در پرتو احياي دين اصلاح كنم.
اين چنين هدفي هرگز با مصالحه و نرمش نشان دادن در برابر يزيد حاصل نميشود؛ اين امر تنها با تقابل و مقاومت و مبارزه شکننده و سخت بدست ميآيد و اگر امام قبل از امام حسين (عليه السلام) يا بعد از آن حضرت چنين اقدامي را نکردهاند به علت اين بود که شرايط آن فراهم نبود و مصلحت مهمتري وجود داشت که عدم توجّه و رعايت آن و دست زدن به قيام ضربه سختي به اسلام ميزد. ولي در شرايط عادي تنها راه مبارزه با مستکبران و سلطه گران تماميت خواه نزاع و درگيري و مبارزه است؛ چون ذات استکبار و استعمار و تفرعون با ذات اسلام و خدا پرستي در تعارض است از اين رو امام در منزل بيضه مقابل سپاه حرّ فرمود:
«اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَنْ رَأَي سُلْطَانا جائِرا مُسْتَحِّلاً لِحَرامِ اللَّهِ، نَاكِثا عَهْدَهُ مُخَالِفا لِسُنَّةِ رَسُولاللَّهِ(ص) يَعْمَلُ فِي عِبَادِاللّهِ بِالاِثْمِ وَالْعُدْوانِ، فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْه بِفِعْلٍ وَلا قَوْلٍ كَانَ حَقّا عَلَي اللَّهِ أنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ اَلا وَاِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطانُ وَتَرَكُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ، وَأَظْهَروا الْفَسَادَ وَعَطَّلُوا الحُدُودَ واسْتَأثَرُوا بِالفِيْئِ وَأَحَلُّوا حَرامَ اللَّهِ و حَرَّمُوا حَلالَ اللَّهِ...؛ 52
رسول خدا (ص) فرمود هر كس فرمانرواي ستمكاري را ببيند كه حرام الهي را حلال و عهد الهي را نقض ميكند و با سنت رسول خدا (ص)مخالفت ورزيده در ميان بندگان خدا با گناه ظلم رفتار ميكند، ولي در برابر او با كردار و گفتار برنخيزد حق خداست كه او را در آتش داخل كند. هان (اي مردم) آگاه باشيد كه اينها تن به اطاعت شيطان سپردند و از بندگي رحمان دست كشيدند مفاسد را ترويج و حدود الهي را تعطيل كردند، بيتالمال مسلمين را به خود اختصاص دادند حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كردند.»
بنابراين، در شرايطي که امکان مبارزه وجود دارد توافقنامه نويسي و مذاکره و غيره سودي نخواهد داشت و رسيد جبهه حقّ را به اهداف متعالي اش به تأخير مياندازد و حتّي در برخي موارد بسيار سخت ميکند و حيثيت بدست آمده از خون شهداي راه فضيلت را به هدر ميدهد.
خطر ذليل شدن مسلمانان
بيم ذلت مسلمانان عامل ديگري بود که امام (عليه السلام) را از مذاکره با همراه با تساهل بازمي داشت زيرا كنترل و فشار يزيد بيش از معاويه بود او حتي به سكوت امام حسين (عليه السلام) نسبت به بيعت راضي نميشد چنان که حضرت را بين بيعت و كشته شدن مخير كرده بود، به وليدبن عتبه (واليمدينه) نوشت: حسين بن علي (عليه السلام) را احضار كن و از او بيعت بگير اگر امتناع كرد گردنش را قطع كن.53 اين نشان ميداد از منظر يزيد بيش از دو راه پيش روی امام نبود يا بيعت و يا قتل و در چنين شرايطي هرگونه مذاکره و مصالحه معنا نداشت زيرا نتيجه اش بيعت بود و بيعت در آن زمان دستاوردي جز ذلت بهدنبال نداشت، و اين برخلاف عمل معاويه بود که براي تثبيت موقعيت خود به عنوان خليفه نامه سفيدي براي امام فرستاد و از او خواست شرايط صلح مورد نظرش را براي او بنويسد. ولي يزيد گمان ميکرد موقعيت امويان تثبيت شدهاست و هيچ نيازي به نرمش نشان دادن با حسين بن علي (عليه السلام) ندارد؛ از اين رو مغرورانه برغم وصيت پدرش مبني بر رعايت حرمت حسينبنعلي (عليهالسلام) به هتک حرمت امام دست زد و سعي کرد با أخذ بيعت از آن حضرت به عنوان بزرگترين شخصيّت ديني زمانه همه مؤمنان را ذلّت بکشاند ولي امام فرمود:
« أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَام؛54 بهوش باشيد! اين انسان فرومايه، فرزند فرومايه، مرا بين دوراهى شمشير و ذلّتپذيرى قرار داده است؛ هيهات كه ما زير بار ذلّت رويم؛ زيرا خداوند و پيامبرش و مؤمنان از ذلّتپذيرى ما، ناخرسندند و دامنهاى پاك مادران و دلاور مردان غيرتمند و انسانهاى والاتبار روا نمىدانند كه ما اطاعت فرومايگان پست را بر شهادت در صحنه كارزار ترجيح دهيم.»
و بدين وسيله از بيعت صرف نظر کرد و راه شهادت را بر ذلت بيعت ترجيح داد و هرگز دست دوستي و آشتي بسويش دراز نکرد.
محمد بن حنفيه برادر امام حسين (عليه السلام) از وي خواست به يمن و يا جاي پرتي مثل كوهها برود تا محفوظ بماند، شايد او ميپنداشت اگر أبيعبدالله(عليه السلام)، از حکومت فاصله بگيرد و حضور اجتماعياش کم رنگ شود يزيد دست از امام برخواهد داشت و حال آنکه امويان وجود و حضور امام در جهان اسلام را به عنوان شخصيّت مؤمن آيين جد بزرگوارش موجب تقويت دين و باورهاي ديني ميپنداشتند از اين رو اگر امام در هر نقطهاي از جهان اسلام ميرفت آن حضرت را يافته و به شهادت ميرساندند از اين رو حضرت در پاسخ برادرش محمد فرمود:
«يَا أَخِي وَاللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الدُّنْيَا مَلْجَأٌ وَلاَ مَأْوي لَمَا بَايَعْتُ يَزِيْدَ بْنَ مُعَاوِيَّةَ اَبَدا؛
برادرم، والله اگر در دنيا هيچ پناهگاه و آرامگاهي وجود نداشته باشد بازهم با يزيد بيعت نخواهم كرد.»
ظاهراً تا آن زمان اين نکته براي محمد روشن نبود از اين رو با شنيدن اين جمله، سخن ابي عبدالله (عليه السلام) را قطع كرد و شروع به گريه نمود چون اميدي به پيروزي نداشت و فهميد برادرش دارد به قتلگاه ميرود، ابي عبدالله (عليه السلام) هم با اشكهاي خويش پندار محمد را تأييد كرد و هر دو براي آخر كار ساعتي گريستند.55
آري دو چيز مستکبران و سلطه گران جهان را راضي ميکند يکي کشتن مؤمنان بصير و ديگري خوار و ذليل کردنشان زيرا گمان مي کنند با کشتنشان از خطر آنان در أمان مي مانند و با ذليل کردنشان توجّه جامعه را از آنان برميگردانند، چه اينکه جامعه هرگز بدنبال افراد خوار و ذليل پيروي نميکند. و امام حسين (عليه السلام) هوشمندانه هرگز دست دوستي و مصالحه ذلت بار به سويشان دراز نکرد و با شهادت عزت مندانه اش بقاء دين و دينداري را ضمانت کرد. و سعي کرد با در گفتار و شعارهايش نيز بر اهداف متعالي و عزت مداري پاي فشاري کند؛ به طوري که حتي در آخرين لحظات روز عاشورا شعار زنده كردن دين پيامبر (عليه السلام) را بر لب داشت، در حين حمله به ميسره (طرف چپ) لشگر چنين شعار ميداد:
أَنَا الحُسَيْنُ بْنُ عَلِي
آلَيْتُ اَنْ لاأَنْثَنِي
اَحْمِي عِيالاتِ أَبِي
أَمْضِي عَلَي دِيْنِ النَّبِي56
من حسين پسر عليام سوگند خوردم كه نرمش نشان ندهم و قد خم نكنم، از خاندان پدرم حمايت كنم و دين رسول خدا را ادامه دهم.
50- خوارزمى، مقتل الحسين، ج 1، ص 188 و ابن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 21، با كمى تغيير و مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 329.
51- ابن شعبه، تحف العقول، ص 239 و موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 276
52- طبرى، همان كتاب، ج 3، ص 307 ؛ ابى مخنف، وقعة الطَّف، ص 172.
53- يعقوبى، ج 2، ص 241 و رك: طبرى، همان كتاب، ج 2، ص 269 و انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 155، با كمى تغيير.
54 - المسعودي، إثبات الوصية، ص 166؛ اللهوف، ابن طاوس، ص 97
55- ابن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 21 و خوارزمى، مقتل الحسين، ج 1، ص 188.
56- ابن شهرآشوب، مناقب آل أبى طالب، ج 4، ص 110 و مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 49.