kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۴۱۳۷
تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۴
نگاهی به مستند «پرونده حل نشده: چه کسی جان بنت رمزی را کشت؟»

ملکه زیبایی کودکان طعمه شهرت شد

 
 
 
فاطمه قاسم‌آبادی
از زمانی که فرهنگ و سبکِ زندگی سرمایه‌داری، در زندگی قشر متوسط جوامع جاری شد، همه چیز در راستای موفقیت و کسب درآمد، معنا پیدا کرد. 
در ابعاد کوچک‌تر و یک پله پایین‌تر هم انسان‌ها به تکاپو افتادند تا اول از همه به هر طریقی که می‌توانند، مورد توجه باشند و دیده شوند و در مراحل بعد اگر توانستند، از این دیده شدن پول در بیاورند.
در حال حاضر فضای مجازی، برای عده زیادی از انسان‌ها، این امکان را به وجود آورده است که با راه‌های مختلف مشهور شوند یا در یک کلام، دیده شوند. این مسئله پای خانواده‌ها را هم به این فضا کشانده است به این صورت که مادران اگر کودک زیبا یا خوش زبانی دارند، از او فیلم و عکس می‌گیرند و با به اشتراک گذاشتن این فیلم و عکس‌ها در فضای مجازی، که اغلب در پلتفرم‌های خارجی است، ابتدا مشهور می‌شوند و بعد از طریق همین شهرت، کسب درآمد می‌کنند.
این شهرت‌های مجازی و به چشم آمدن‌های افراطی، اگر آن بُعدَش را در نظر نگیریم که غیر انسانی است و به نوعی به رخ کشیدن جذابیت‌ها و داشته‌های زندگی شخصی است، از طرف دیگر باعث مشکلات بی‌شماری می‌شود. یکی از این مشکلات بی‌شمارِ، دیده شدن توسط انسان‌های مشکل دار و حتی گاه منحرف است که می‌تواند به دردسر‌های هولناک و حتی جنایت ختم شود.
 مستند «پرونده حل نشده: چه کسی جان بِنِت رمزی را کشت؟» به کارگردانی «جو برلینگر»، محصول سال 2024 شبکه نتفلیکس آمریکا است. این مستند، پرونده حل نشده قتل دختر شایسته خردسالی را در خانه پدری‌اش، بعد از 28 سال دنبال می‌کند.
ماجرای پرونده بی‌جواب
جان بنت رمزی، دختر 6 ساله زیبایی بود که به واسطه شرکت در مسابقه دختر شایسته کودکان و بردن این عنوان، در سال 1995 به شدت در آمریکا مشهور شد.پدر جان بنت، مدیرعامل یک شرکت گرافیکی بود و مادرش هم روزگاری مدل بود. این خانواده یک پسر بزرگ‌تر هم داشتند ولی جان بنت، باعث شهرت آن‌ها در سطح رسانه‌های آمریکا شد.
زندگی این خانواده متمول و به ظاهر خوشبخت، از جایی به‌هم می‌ریزد که در کریسمس6 سالگی جان بنت، یک روز صبح والدینش با پلیس تماس می‌گیرند و اعلام می‌کنند که بچه‌شان گم شده است... بعد از آمدن پلیس، یک یادداشت پیدا می‌شود که کاملا عجولانه در آن اعلام شده بود جان بنت دزدیده شده و باید مبلغ 118 هزار دلار به ربایندگان پرداخت شود....
چند ساعت بعد، جسم بی‌جان جان بنت، در زیرزمین خانه پیدا می‌شود که به وسیله نخی که به دسته قلموی نقاشی مادرش بسته بودند، خفه شده بود. خانواده رمزی بلافاصله به آشنایان‌شان خبر می‌دهند و آن‌ها هم با آمدن به خانه، صحنه جرم را به‌هم می‌ریزند!
بعد از این اتفاق در کالبد شکافی مشخص می‌شود که به دختر بچه بینوا قبل از مرگ با همان قلمویی که موجب مرگش شد، تجاوز شده و بعد از شکنجه او را کشته‌اند... خانواده رمزی با کمک وکیل‌های‌شان از هرگونه مصاحبه با پلیس در مورد این حادثه سر باز زدند ولی در عوض کمتر از یک ماه بعد از این حادثه، به دعوت یکی از شبکه‌های تلویزیون وارد یک برنامه مشهور شدند و اعلام کردند که بی‌گناه هستند و یک دیوانه به منزل آن‌ها آمده و کودک‌شان را کشته 
است.
پلیس بعد از این قضیه اعلام کرد که هیچ‌گونه شواهدی مبنی بر ورود با زور یا شکستن قفل در خانه رمزی‌ها وجود نداشته و قاتل احتمالا باید از آشنایان یا حتی خود خانواده آن‌ها باشد یا در مرحله بعد قاتل می‌تواند کسی باشد که مدت زمانی این خانواده را تحت نظر گرفته است....
نمایش همه چیز است
پرونده جان بنت رمزی، به خاطر ابهاماتی که داشت و همچنین به خاطر وجه دردناکش هنوز هم بعد از 28 سال فراموش نشده است. 
این قتل بی‌رحمانه، زوایای تاریک بسیاری دارد. از جمله اینکه چرا یادداشت درخواست پول از روی دفتر خود خانه کنده شده است و قاتل به چه علتی باید در آن وضعیت که قاعدتا باید سریع‌تر بخواهد فرار کند، وقت گذاشته و چنین متنی را نوشته است؟ یا سؤال دیگر اینکه چرا قاتل باید رقم 118 هزار دلار را درخواست کند در حالی که رقم رندی نیست و تنها خانواده رمزی می‌دانستند، آن رقم مبلغ پاداش پدر خانواده است.... 
از این ابهامات که بگذریم، جلوی دوربین رفتن خانواده رمزی مدت کوتاهی بعد از این فاجعه، آن هم مانند یک زوج‌هالیوودی با آرایش و تیپ جذاب که گویی می‌خواهند به مهمانی بروند، نظر مردم را بیشتر از قبل به این پرونده جلب کرد. حتی عده‌ای از مردم عنوان کردند که «این زن یک حقه باز است و این طبیعی است، چرا که او یک عمر روی صحنه رفته است» 
شهوت دیده شدن به هر قیمتی، در تفکر 
سرمایه‌سالار، چنان ذهن مردم عادی را مسموم می‌کند که هر اتفاقی می‌تواند بهانه‌ای باشد برای جلب توجه و نگاه بقیه مردم.
در مورد خانواده رمزی هم این اتفاق افتاد و آن‌ها هم در تمام مدت سعی کردند با استفاده از این ماجرا، هر چه بیشتر جلوی دوربین‌ها بیایند و دیده شوند. 
از طرف دیگر، پلیس هم که نتوانست قاتل را پیدا کند، ترجیح داد از این رفتار سمی خانواده مقتول استفاده کند و قتل را بدون مدرک معتبر، گردن آن‌ها بیاندازد.
در ادامه مخاطبین در این مستند می‌بینند، مدتی بعد متجاوز دیگری در همان نواحی، یک شب سعی کرده وارد خانه کودک معروف دیگری بشود که این‌بار مادر کودک چون بیدار بوده، با اسپری فلفل توانسته مرد متجاوز را بیرون کند. این اتفاق باعث شد گمانه‌زنی‌هایی در مورد اینکه شاید قضیه بی‌ربط به پرونده جان بنت نباشد زده شود ولی باز هم مدارک کافی نبودند، به خاطر همین، این مسئله در حد فرضیه باقی ماند و پرونده جان بنت تا امروز بی‌جواب مانده است....
جامعه والدین را محکوم می‌کند
بعد از این اتفاق، جامعه آمریکا که به خاطر این قتل فجیع عصبانی بود، خواستار اخبار بیشتر می‌شود و رسانه‌ها هم به میان این پرونده همچنان باز آمدند و در برنامه‌های تلویزیونی متفاوت، این پرونده را بررسی کردند و حتی در یک برنامه که دادگاهِ فرضی این ماجرا را تشکیل داده بود، کسانی که مثلا جزو هیئت منصفه بودند، عنوان کردند پدر و مادر جان بنت، چه مدرکی علیه‌شان پیدا شود و چه نه، مقصر اصلی هستند چرا که کودک 5 ساله خود را مانند یک زن آرایش کردند، کفش‌های پاشنه بلند پایش کردند و با لباس‌های بزرگسالان، او را به رقص در برنامه‌های تلویزیونی وادار کردند و جلوی دوربین عکاسان قرارش دادند و این کارها خود به خود باعث شدند، نگاه‌های منحرف که در جامعه پر بود، روی این کودک بخت برگشته، متمرکز شود....
بعد از این نظرات، مادر جان بنت عنوان کرد که دلیل این کارهایش بیماری‌اش بود و به خاطر اینکه فکر می‌کرد شاید سرطانش دوباره برگردد و او بزرگ شدن دخترش را نبیند، چنین کاری کرده است! او همچنین عنوان کرد کسانی که به آرایش و رقص یک دختر بچه شیرین، چنین نگاهی دارند، واقعا مریض هستند و این دیدگاه واقعی و قابل قبول نیست!
واقعیت این است که بعد از شروع انقلاب جنسی دهه 60 در آمریکا و عوض شدن نوع نگاه مردم و تبلیغ بی‌بند و باری‌ها، از اواسط دهه 70 میلادی تا انتهای دهه 90‌، قاتلین سریالی و متجاوزان زیادی در جامعه آمریکا به وجود آمدند که بیشترشان عقده دیده شدن داشتند و اغلب تحت تاثیر یک سری آزادی‌ها به جایی رسیده بودند که روابط عادی آن‌ها را راضی نمی‌کرد. با توجه به چنین پیشینه‌ای صحبت‌های مادر جان بنت، اگر بتوانیم چنین اسمی رویش بگذاریم، در نهایت حماقت و ساده‌لوحی بیان می‌شود و مخاطبین ایرانی را به یاد افاضات تعدادی از سلبریتی‌ها در مورد تعریف آزادی می‌اندازد.
از طرف دیگر بعد از این حادثه ناگوار، تحقیقات پلیس برای ساکت کردن اعتراضات مردم، دایره جست‌وجویش را بزرگ‌تر کرد و توانست عکاس مسابقات دختران شایسته کوچک را با انبوهی از عکس‌های غیر اخلاقی از کودکان گیر بیندازد.
هر چند پلیس مدرکی در مورد گناهکار بودن این عکاس به خاطر پرونده جان بنت پیدا نکرد ولی نکته عجیب ماجرا این‌جا است که بقیه مادران شرکت‌کننده در مراسم کودک شایسته، همگی عنوان کردند نسبت به این عکاس و نوع نگاهش و برخی رفتارهایش، در مورد فرزندانشان، حس بدی داشته‌اند!
حال این سؤال پیش می‌آید که چرا مادران این دختران کوچک، باید با وجود داشتن «حس بد» باز هم اجازه بدهند چنین موجودی از کودکان‌شان عکس بگیرد و نزدیکشان باشد؟
پاسخ مشخص است ولع و تمنای دیده شدن و امید به بردن جایزه‌ای که باز هم باعث دیده شدن بیشتر می‌شد، باعث شد تمامی این مادران کودکان خود را در معرض نگاه هرزه این عکاس قرار بدهند....
متاسفانه این ولع دیده شدن و علاقه به استفاده از کودکان برای رسیدن به شهرت و منبعی برای کسب درآمد، امروزه در فضای مجازی به صورت بسیار قوی‌تر وجود دارد و حتی در کشور خودمان هم به شدت بین عده‌ای از والدین طرفدار پیدا کرده است.
در مورد پرونده جان بنت باید این نکته را هم در نظر گرفت که به خاطر شهرت این دختر در رسانه‌های زمانش، تا مدت‌ها بعد، عده زیادی از متجاوزین که به صورت تصادفی دستگیر می‌شدند، عکس‌های این بچه را در کلکسیون خود نگه داشته بودند و ادعا می‌کردند که او مورد ویژه مورد علاقه آن‌ها بوده 
است! 
شهرتی که شرف و جان را می‌بلعد
زمانی که مهم‌ترین راه مشهور شدن کودکان، شرکت در فیلم‌ها و سریال‌ها بود، در کشورهای غربی مراسمی مانند دختر شایسته و... باعث شد دریچه‌های جدیدی برای رسیدن به شهرت و مدلینگ باز شود و از همین راه، عده زیادی از کودکان در دوران کودکی، مورد توجه قرار گرفتند و به شهرت رسیدند.
زندگی این کودکان از بیرون، برای بقیه مردم بیشتر شبیه یک ویترین خوش آب و رنگ و حسرت برانگیز بود ولی از داخل، طبق گفته‌های خودشان، آن‌ها در جهنم زندگی می‌کردند.
در مستند «پرونده حل نشده...» دختر شایسته سابق آمریکا جلوی دوربین می‌آید و می‌گوید که رفتار پدر و مادرش با او چقدر در دوران کودکی عذاب آور بوده است و مردم عادی از این رفتارها چیزی نمی‌دانستند.
در مثال‌های متعدد می‌توان این سوءاستفاده‌ها را عنوان کرد. در مشهورترین نمونه، «مکالی کالکین» بازیگری که به خاطر بازی در نقش «کوین» بازیگر دو قسمت سینمایی «تنها در خانه» به شهرت 
شگفت‌انگیزی رسید، در مصاحبه‌هایش عنوان کرده است که پدرش همیشه با او بدرفتاری می‌کرده و نسبت به او حسادت عجیبی داشته، چرا که او در 10سالگی، به تمام چیزهایی که پدرش آرزوی رسیدن به آن‌ها را داشت، رسیده بود....
رسیدن به شهرت در مدت کوتاه، در گذشته و زمان حال، در عین شباهت‌ها، فرق‌هایی هم با یکدیگر دارند. 
در گذشته انسان مشهور حالا چه در بازیگری، چه در موسیقی و چه حتی در سیاست، به خاطر روزنامه‌ها و اخبار و رسانه‌های آن موقع خیلی عمومی بودند و شهرت، شاخه‌ها و دنبال‌کننده‌های خاص به آن صورت نداشت ولی در حال حاضر که فضای مجازی فرصت دیده شدن برای انسان‌ها با علایق خاص و متفاوت را به وجود آورده است، این شهرت می‌تواند به تعداد دنبال‌کننده‌های یک صفحه خاص با جهت‌گیری و محتوای مخصوص به خودش، اختصاص پیدا کند.
برای مثال در مورد آسیب‌های شهرت‌های مدرن امروزی در فضای مجازی، می‌توان از پرونده «محمد ناصری» مهندس بااستعداد دانشگاه شریف و همسرش «زهره صادقی» نام برد که بعد از مهاجرت به آمریکا، به خاطر علاقه یکطرفه یکی از طرفداران پاکدست‌های زهره به او، اول دچار مزاحمت‌های 
گاه و بیگاه یک انسان مریض می‌شوند و بعد هم همان انسان مریض، وقتی می‌بیند از طرف زهره توجهی نمی‌بیند و علاقه‌اش یکطرفه بوده، به خاطر وسواسی که روی او پیدا کرده بود، یک شب به خانه این زوج جوان هجوم می‌آورد و هر دو آن‌ها را می‌کشد.....
واقعیت این است که در جامعه و رسانه‌های امروز که وصل به فضای مجازی هستند، هر مدل انسانی وجود دارد و دیده شدن و ایجاد حس نزدیکی یا به قولی علاقه‌مند کردن دنبال‌کننده‌ها در چنین فضائی عواقبی دارد، گاه این عواقب قابل حل هستند و گاه هم به فجایع جبران ناپذیر ختم می‌شوند.
در مورد پرونده جان بنت رمزی هم همین اتفاق افتاد و این کودک 6 ساله به بدترین شکل ممکن جان خود را از دست داد و در نهایت هم هیچ کس نتوانست قاتل یا قاتلین را پیدا کند و آن‌ها را به سزای اعمال‌شان برساند... 
این پرونده و ده‌ها پرونده شبیه به این، نشان از این نکته دارد که بهای شهرت‌، گاهی غیر قابل جبران و دردناک است.