حبالوطن و ایمان(شبهه ها و پاسخ ها)
شبهه: راویهای حدیث «حب الوطن من الإیمان»؛ دوست داشتن وطن از ایمان است، چه کسانی هستند؟ این حدیث در چه کتابهایی آمده است؟ آیا سند این حدیث ضعیف است؟ اگر ضعیف است دلیلش چیست؟ و اساسا چنین حدیثی در کتابهای روایی وجود دارد؟
پاسخ: بررسی جمله:«حُبّ الوطن مِن الایمان» از جهت سند و متن در مباحث ذیل تنظیم یافته است:
الف) سند جمله «حُبّ الوطن مِن الایمان»
یکی از جملاتی که به پیامبر اکرم(ص) تحت عنوان حدیث نسبت داده شده است، جمله«حبّ الوطن من الایمان» است؛ یعنی: «دوست داشتن وطن، از نشانههای ایمان است». این سخن در کتابهای حدیثی دسته اول و مورد اعتماد شیعه و اهل سنت نقل نشده است. ولی در کتابهایی مانند «مستدرک سفینة البحار»،(1) «اعیان الشیعة»،(2) «خزائن» نراقی(ره)،(3) «کشف الخفاء»،(4)
«بیان المعانی»،(5) و نظیر این منابع از شیعه و اهل سنت، بدون ذکر سند نقل شده است. همچنین با جستوجو در منابع غیر حدیثی اوایل قرن چهارم به بعد که در دست داریم، قدیمیترین نقل این سخن به کتاب «مرزبان نامه»(6) بر میگردد.
به هر حال، این روایت با توجه به اینکه بهصورت مسند و در منابع معتبر اسلامی نقل نشده است، اصل روایت بودن آن قطعی نیست و نمیتوان آن را به پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نسبت داد. اما نباید از متن آن دست برداشت، لذا در اینجا به بررسی و توضیح متن آن میپردازیم.
ب) متن جمله«حُبّ الوطن مِن الایمان»
در این جمله با دو واژه کلیدی «حُب الوطن» و «الایمان» مواجه هستیم، که هر کدام تعریف و اصول و موازینی دارد که
بر اساس آنها میتوان گفت: کسی وطن دوست است که پایبند به این اصول و موازین باشد و شخصی که پایبند به این اصول و موازین نبوده، حب وطن ندارد. درباره ایمان نیز اگر کسی اصول و موازین ایمان را داشته باشد، مسلمان و مؤمن است و اگر پایبند به آنها نباشد، مسلمان و مؤمن نیست.
همچنین اگر ما به هر کدام از این کلمات بهطور جداگانه بنگریم، دارای بار معنایی مثبت و مشخص دینی هستند که یا در روایات به این معانی تصریح شده و یا مفهوم و مضمون آنها وجود دارد. لذا از این جهت نیز هیچ اشکالی ندارد. آنچه در موضوع مورد بحث اهمیت دارد، پیبردن به معنا و مفهوم «حب الوطن» و رابطه آن با ذات و طبیعت انسانی است و اینکه آیا وطن دوستی میتواند نشانهای از ایمان باشد یا خیر؟ که در بخشهای زیر بیان میشود.
ارزیابی معنای وطن
درباره ارزیابی وطن و شناخت هویت و مختصات آن، مباحث فراوانی در کتابهای سیاسی و حقوقی مطرح شده است که باید به این منابع مراجعه کرد.(7) در علوم سیاسی و حقوقی مدنی و همچنین در تفسیر لغوی وطن، اختلاف نظر وجود دارد؛ مقصود از وطن، مکه است که امالقری و قبله عالم است و یا منظور وطن متعارف و عرفی است؛(8) یعنی جایی که انسان در آن زندگی میکند و یا اینکه مقصود، وطن بزرگ اسلامی است که حفظ و نگهداری آن بر مسلمانان لازم است. چون حفاظت از دین و انسانیت و عزّت دین و قوّت اسلام وابسته به آن است. پس دین و انسانیت اصل است و وطن و غیر آن باید در خدمت دین باشند.(9) تفسیرى که شیخ بهایى(ره) از وطن ارائه میدهد، گواه دیگرى است که مشى و منش سیاسى او را در عقاید دینى و مذهبى نشان میدهد. وى کلمه «وطن» را در جمله «حُبُّ الوطنِ مِن الایمانِ»، یک وطن جغرافیایى مبتنى بر ملّیت و ناسیونالیسم نمیداند، بلکه وطن را به جایگاه اخروى روح انسان تعبیر میکند؛ زیرا به عقیده او پیامبرى که محبت و علاقه به دنیا را سرچشمه همه خطاها و گناهان معرّفى میکند، چگونه دوست داشتن یک چیز مادى همچون وطن را نشانه ایمان میداند؟ او در تبیین نظر خویش، این شعر را سرود:
«این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهرى است کان را نام نیست».(10)
وطن دوستی در قرآن و روایات
مقصود از وطن هر کدام از موارد بالا که باشد، با محبّت و دوستی آن هیچ منافاتی ندارد و وقتی به روایات بنگریم دوستی وطن حتی به معنای جایگاه و مکان و سرزمین آباء و اجدادی نیز ستوده شده و به این محبت و علاقهمندی و آبادانی آن سفارش گردیده است؛ چرا که اساساً انسان، رابطه مادی و معنوی فراوانی با زادگاه خود دارد و همین پیوند عاطفی، باعث علاقه او به وطن میشود و حساسیت مخصوص درباره آن و هر موضوعى که حیات آدمى با آن انسى دارد، پدیدهای کاملاً طبیعی است.بهعلاوه؛ وطندوستی، منطقی و موافق عقل نیز است؛ چون وطن دوستى، معلول حب ذات میباشد و مساوی با دفاع از زندگى و ارزشهای آن است. پس، در حقیقت، بحث از وطن دوستى، بررسى یکى از نتایج و معلولات خود دوستى (به معناى عمومى آن) است.
اصول و ریشههاى وطندوستی بهطور مستقیم یا غیر مستقیم در قرآن مجید بیان شده است:
یک. آیاتى که علاقه به وطن را کاملاً تأیید میکند؛ مانند آیه: «و(یاد آر)هنگامى را که از شما پیمان گرفتیم که خون هم را نریزید و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید. سپس شما اقرار کردید (و بر این پیمان) گواه بودید»،(11) در این آیه شریفه، آوارگى از وطن را در اهمیت،مانند کشته شدن متذکر شده و اجتناب از آن دو را مشمول پیمان الهی قرار داده است.(12)
و آیه: «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمىکند،چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد، تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى میکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند یا به بیرونراندن شما کمک کردند و هرکس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است».(13) در این آیه، نیکوکارى و عدالت و انصاف را درباره کسانى که اگر چه خارج از دین اسلام میباشند، تا هنگامی که به کشتار برنخاستهاند و مسلمانان را از وطن خود آواره نکرده اند، مطلوب معرّفى کرده و مىفرماید: خدا نیکوکاران و مردم عادل و با انصاف را بهطور عموم دوست دارد و بالعکس کسانى که به جنگ و پیکار برخاسته و مسلمانان را از وطنهاى خود آواره میکنند، از نیکوکارى نبوده و ظالم هستند.(14)
خلاصه؛ این دسته از آیات تعلق طبیعى انسان را به وطن خود بیان کرده و محرومیت از بهرهمندى از وطن را ریاضت سخت معرفى نموده است.(15) بر اساس این آیه؛ علاقه به وطن، یک حقّفطرى و طبیعى است و سلب این حقّ، تجاوز و ظلم آشکار است.
دو. آیاتى که بهطور غیر مستقیم محبوبیت وطن را گوشزد میکند، مانند آیه: «کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و اقدام به فساد در روى زمین میکنند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله میکنند،) فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها، بعکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند»،(16) از مضمون آیه شریفه چنین برمیآید که تبعید از وطن تنها براى آن نیست که محارب و مفسد به یک نقطه بیگانه برود و نتواند دست به فعالیت بزند، بلکه تبعید را مانند قتل و به دار آویخته شدن و بریده شدن دست و پا به عنوان کیفر رسواکننده بیان میکند.(17)
پیامبر اسلام(ص) هم وقتی که خواست از ترس مشرکان از مکه به مدینه هجرت کند، از مکه بیرون رفت و در غار ثور پنهان شد تا اینکه پس از سه روز به جحفه (که 82 مایلی مکه است) رسید، در این هنگام رسول خدا(ص) بسیار محزون و از فشار آزار مشرکان دردمند و متأثّر بود و به یاد مکه آه سردی کشید؛ زیرا مکه محل تولد او و آباء و اجدادش بود تا اینکه جبرئیل نازل شد و پرسید: آیا مشتاق به مکه هستی؟ فرمود: آری، سپس جبرئیل با آیه «یقیناً کسى که [ابلاغ و عمل کردن به] قرآن را بر تو واجب کرده است، حتماً تو را به جایگاه [رفیع و بلند مرتبهات؛ شهر مکه] بازمیگرداند. بگو: پروردگارم به کسى که هدایت را آورده است و به کسى که در گمراهى آشکارى است داناتر است»،(18)به پیامبر اکرم(ص) دلداری داد.(19)
در روایات نیز وطندوستی مطلوب دانسته شده است؛ مانند اینکه امام علی(ع) یکی از خصلتهای ارزش و کرامت انسانی را در این میداند که انسان نسبت به وطنش مهربان و علاقهمند باشد(20) این سخن گرانبهای امیرالمؤمنین(ع) اشاره به این است که هر انسانی به خانه و وطن خویش علاقهمند است و هنگامی که آن را در خطر جدی ببیند، هر کس که باشد و از هر آیین و مکتبی پیروی کند، برای دفاع از آن بهپا میخیزد؛ چرا که آنحضرت خطاب به مردمی که از جنگ خسته شدهاند و گوش به فرمان حضرتش نمیدهند، میفرماید: «از کدامین خانه و وطن دفاع خواهید کرد؟ [اگر از وطن خود که دار اسلام است دفاع نکنید.] و اگر همراه با من آماده پیکار با دشمن نشوید، پس از من با کدام رهبر، آماده پیکار دشمن خواهید شد؟».(21) همچنین آنحضرت در جایی دیگر فرمود: «شهرها با حب وطن آباد میشوند».(22)
اما وطندوستى، مانند همه موضوعات مورد علاقه باید پاسخگوى تحوّل و تکامل روحى انسان باشد، نه اینکه او را از مسیر فطری و منطقی جدا کرده و از تکامل روحیه حماسی و الهی دور کند. باید همان انس و الفتی که در قلب انسان نسبت به وطن ایجاد میشود، در مسیر دفاع از ارزشهای موجود در آن باشد، البته به شرط آنکه حق و حقیقت در وطن حاکم باشد و غیرت ملّى را با احساس مسئولیت در برابرِ تمامیت ارضى کشور اسلامى و دلسوزى و حمایت از هموطنان و عزت و شرف آنان همراه کرد. در وطندوستی «مَنِ قومی» و «مَنِ قبیلهای» وجود ندارد.
با این حال، اگر در وطن، حق و حقیقت حاکم نباشد، باید برای برقراری حق در وطن کوشید که این نشانه وطندوستی است و اگر مقدور نیست از آنجا هجرت کرد، چنانکه اصحاب رسول خدا(ص) در آغاز دعوت به اسلام چنین کردند و به مدینه هجرت کردند. همانطور که در قرآن کریم به شکلهای مختلف، وطن را در موقع ناهموارى براى زندگى دینی قابل طرد و مهاجرت از آن را سفارش میکند، مانند آیه: «کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جاى داشتید؟!) گفتند: ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم. آنها [فرشتگان] گفتند: مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟! آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند»،(23) در این آیه صریحاً کسانى را که در وطن مظلوم شده، توانایى مهاجرت داشتهاند ولى مهاجرت نکردهاند، توبیخ کرده است.(24)
همچنین در مواقعی از زندگی لازم است بهجهت مصالحی بالاتر، وطن خویش را ترک کرد. خیلی از بزرگان علم و عمل نمىتوانستند زادگاه خود را چنان مورد توجه قرار بدهند که جهان آن دوران و قرون و اعصار بعدى را قربانى آن زادگاه ناچیز خود کنند. باید از زادگاه خود دور میشدند و با علم و عمل خویش به دوران پس از خویش و جوامع دیگر معناى انسان و انسانیّت را میآموختند. بنابراین، توجه و تقدس نسبت به وطن و ارزش و اعتبار آن، ذاتی نیست، بلکه به جهت حوادث و یا مصالحی که در زمان و مکان رخ میدهد، ارزش پیدا میکند.
ج) نبود تلازم میان وطندوستی با ایمان به خدا
درباره رابطه میان حب وطن و ایمان که در جمله مورد بحث آمده، باید گفت: تلازمی عقلی میان حب وطن و ایمان وجود ندارد؛ یعنی اینگونه نیست که هر کسی وطن - به معنای مادی آن (زادگاه و سرزمین آباء و اجدادی)- خویش را دوست دارد، پس حتماً دارای ایمان به خداوند است؛ چنانکه در قرآن کریم میخوانیم: «اگر (همانند بعضى از امتهاى پیشین،) به آنان دستور میدادیم: یکدیگر را به قتل برسانید، و یا: از وطن و خانه خود، بیرون روید، تنها عده کمى از آنها عمل میکردند!»،(25) که نمیتوان گفت آن عدهای که از وطن خود بیرون نرفتند، ایمان به خدا داشتند و آن گروه کمی که از وطن خود بیرون رفتند، ایمان نداشتند.(26)
از این رو، وطندوستی بهطور حتمی و درباره هر کسی را نمیتوان نشانهای از ایمان به خدا دانست. اگر دوستی وطن به طور مطلق از نشانههای ایمان باشد، تمام کسانی که نسبت به وطن خویش، محّبت دارند را باید انسانی با ایمان حساب کنیم، هر چند کافر حربی باشند و هر مؤمنی را نیز ملزم به محبّت وطن خویش بدانیم گرچه وطنش وطن کفر بوده و عذاب الهی شاملش شده باشد. در حالی که چنین نیست؛ زیرا چه بسا کافران و افراد بیایمانی که نسبت به وطن خویش محبّت میورزند و چه بسا مؤمنانی که نسبت به وطن کفر خویش محبّت ندارند و نه تنها ملزم به
دوست داشتن وطنشان نیستند، بلکه در برخی موارد، ملزم به ترک آن وطن نیز هستند. در این صورت، نمیتوان به سادگی و حتمی گفت: دوستی وطن جزو ایمان و از نشانههای آن است.
بنابراین، هر چند تلازم عقلی و قطعی میان حب وطن و ایمان وجود ندارد و بهصورت مطلق و درباره همه انسانها نمیتوان به چنین سخنی قائل شد، اما میتوان درباره گروهی دیگر از انسانها گفت: وطندوستی، نشانه و از آثار ایمان به خدا است، به این معنی که انسان مؤمن از آنجا که -بر اساس درجات ایمان- دارای خصلتهای نیکو است و سعی و کوشش در ایجاد و پرورش صفاتنیک اخلاقی در خویش دارد، وطندوستی در مسیر درست آن نیز، به عنوان یک صفت نیک انسانی او شمرده میشود، همانطور که امام علی(ع) آنرا از صفتهای نیکو و کرامت انسان معرّفی فرمود. با این نگاه میتوان وطندوستی را – با شرایطی که بیان شد- از نشانههای ایمان به خداوند دانست؛ زیرا سرچشمه هر خصلت و صفت نیکویی که از انسان صادر میشود از ایمان به خداوند است.
همچنین اگر بخواهیم سخن و تفسیر شیخ بهایی(ره) را درباره این جمله بپذیریم و وطن را آخرت بدانیم؛ یعنی معنای والای معنوی وطن؛ در این صورت نیز، دوستی آخرت به عنوان یک وطن حقیقی از نشانههای ایمان خواهد بود؛ و میان حب وطن و ایمان ملازمه وجود دارد؛ چون کسی که ایمان به آخرت دارد، آن را دوست خواهد داشت و تا ایمان به چیزی نباشد، محبت و دوستی پدید نخواهد آمد.
نتیجه بحث
1. باید به «حب وطن»، به گونهای که گفته شد، نگریست و آنرا در مسیر فطری و الهی رهنمون کرد، در این صورت است که آدمی با نگرش درست نسبت به سرزمین خویش، گامی الهی را در جهت پرورش بُعدی از انسانیّت خویش برداشته است و همه اصول انسانى مثل گذشت، احسان و ایثار از او بروز میکند.
2. وطن در اصطلاح عرفى و اجتماعى با نظر به آیات و روایات محبوبیت دارد و به طور طبیعى موجب تعلق خاطر آدمى بوده و محبت به وطن ممنوع قلمداد نشده است. بنابراین، «حب الوطن» یک مفهوم حقیقی است که دین اسلام آن را تأیید میکند، اما وطنپرستى، یعنى اصالت دادن به آب و خاک و ملیت و گزافهگویى براى بزرگنمایى یک ملت چون روح خودستایى را میآفریند و مقابله با دیگر اقوام و ملتها را توجیه میکند، از نظر عقل و شرع ناپسند است و خلاف فطرت انسانى میباشد.
________________________
1. نمازى شاهرودى، على، مستدرک سفینه البحار، ج 10، ص 375، دفتر انتشارات اسلامی. 2. امین، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 1، ص 301، دار التعارف للمطبوعات. 3. نراقى، ملا احمد، خزائن، محقق و مصحح: حسن زاده آملی، حسن، صص 487 و 528، مؤسسه انتشارات قیام.
4. عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، ج 1، ص 345، دار الکتب العلمیة. 5. ملاحویش آل غازى، عبدالقادر، بیان المعانى، ج 2، ص 404، مطبعة الترقى. 6. مرزبان بن رستم (متوفی 302ق)، مرزبان نامه، تعریب: عرب شاه، شهاب الدین أحمد بن محمد، ص 178، مؤسسة الإنتشارات العربی. 7. ر.ک: عمید زنجانى، وطن و سرزمین اسلامى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى. 8. کشف الخفاء، ج 1، ص 346. 9. عاملی، جعفرمرتضى، الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)، ج 3، صص 333 – 334.
۱۰. شیخ بهائى، کلیات اشعار و آثار فارسى، ص 10، انتشارات محمودى. 11. بقره، 84. 12. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه،
ج 6، صص 201 – 202، دفتر نشر فرهنگ اسلامی. 13. ممتحنه، 8 – 9. 14. ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 6، صص 202 – 203. 15. همان، ص 202. 16. مائده، 33. 17. ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 6، ص 203. 18. قصص، 85. 19. عبد الجبار، قاضى، تثبیت دلائل النبوة، ج 2، صص 371 – 372، دار المصطفى؛ فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 406، انتشارات رضى؛ راوندى، قطب الدین سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 910، مؤسسه امام مهدى(عج). 20. «من کرم المرء خمس خصال... و حنته إلى أوطانه»؛ کراجکى، محمد بن على، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، محقق و مصحح: حسینى، احمد، ص 50، المکتبة المرتضویة؛ ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 20، ص 274، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی. 21. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، ص 73، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق. 22. «عمرت البلدان بحب الأوطان»؛
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ص 207، دفتر انتشارات اسلامی. 23. نساء، 97. 24. ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 6، ص 204. 25. نساء، 66. 26. کشف الخفاء، ج 1، ص 346.
از: اسلام کوئست