kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۳۸۷۱
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۸

سیره امام علـی‌(ع) در انتصاب حکمرانــان (شبهه ها و پاسخ ها)

 
 
شبهه: آیا امام علی از روی مصلحت به افراد ظالم یا کسانی که عدالت و لیاقت نداشتند، مسئولیتی داد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه باسیاست علوی سازگار است؟
پاسخ: بررسی دوره‌های متعدد ِحیات امام علی‌(ع)، نشان‌دهنده این واقعیت است که ایشان نه‌تنها در دستگاه حکومتی خود، افراد معاند 
را به کار نگماردند، بلکه از اشخاص غیر معتقد به اسلام، فاسق و دنیاطلب بهره نبردند. 
ایشان، پیوسته به کارگزاران خود توصیه می‌کردند که این‌گونه عمل کنند.
امام علی‌(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر می‌فرماید:  بدترین وزیران تو، وزیری است که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان. مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم‌پیشگان بوده‌اند. طبق این بیانات، آن حضرت از به‌کار گیری کسانی که در خدمت حکومت‌های ظالم بودند هم نهی کرده‌اند.
شبهه به‌کارگیری کارگزاران ناصالح
در حکومت علوی
اینکه امام علی (ع السّلام) از روی مصلحت به افراد ظالم یا کسانی که عدالت و لیاقت نداشتند، مسئولیت داد، درست نیست و این سخن از زبان کسانی خارج می‌شود که شناخت کافی از تاریخ اسلام و سیره آن حضرت ندارند. مبنای اصلی امام در انتخاب کارگزاران، لیاقت و شایستگی و دینداری بوده است؛ همان‌گونه که به مالک اشتر نیز در عهدنامه معروف، توصیه فرمود که: «در انتخاب کارگزارانت بیندیش و آنان را پس از آزمایش، 
به کار بگمار... کارگزارانت را از میان مردمی باتجربه و باحیا و از خاندان‌های پاکیزه و با تقوی که در مسلمانی سابقه درخشانی دارند، انتخاب کن». (1)
بااین‌حال، در میان کارگزاران حکومت علوی بانام‌هایی رو‌به‌رو هستیم که تاریخ از آنان به نیکی یاد نکرده است. چرا؟ برای یافتن پاسخ، به بررسی دو سه نمونه می‌پردازیم: اشعث بن قیس، زیاد بن ابیه و ابوموسی اشعری.
اشعث بن قیس در زمان عثمان به حکمرانی آذربایجان منصوب‌شده بود و در آغاز خلافت امام علی‌(ع) واجد این سمت بود؛ اما علی‌رغم وسوسه اولیه برای تملّک اموال عمومی و پیوستن به معاویه،(2) سرانجام به کوفه نزد امام آمد و با آن حضرت بیعت کرد.(3) 
تا اینجا، اشعث سابقه بدی که مانع همکاری امام با او شود نداشت و بااین‌حال، امام مسئولیت دیگری به او نداد تا اینکه در صفّین، به‌عنوان فرمانده بخشی از سپاه (نیروهای یمنی) حضور یافت.(4) منتها باید توجه داشت که انتخاب فرمانده در جنگ‌های آن زمان، تابع شرایط اجتماعی خاص آن دوران بوده است. افراد یک قبیله با هم و تحت یک پرچم شرکت می‌کردند و فرماندهی آنان نیز با یکی از بزرگان یا افراد سرشناس همان قبیله یا طایفه بود؛ بنابراین، فرماندهی اشعث در صفین، ناشی از جایگاه خاص او در میان قوم و قبیله‏اش بود؛ چنان‌که وقتی امام می‏خواست او را عزل کند، با مخالفت اطرافیان رو‌به‌رو شد. به‌علاوه، او از یک‌سو فردی بانفوذ در میان قبایل یمنی بود و از سوی دیگر معاویه درصدد جذب او به سپاه خویش برآمده بود(5) و اگر اشعث به دعوت معاویه پاسخ مثبت می‏داد، آسیب بزرگی به یاران امام وارد می‏شد و به کار گرفتن او از سوی امام، این توطئه معاویه را بی‏اثر کرد.
نمونه دیگر، زیاد بن عبید (معروف به زیاد بن ابیه) است. هنگامی‌که امیرالمؤمنین‌(ع) به خلافت رسید، زیاد با ایشان بیعت کرد و جزو یاران آن حضرت شمرده می‏شد. در سابقه او هم نکته‏ای نبود که به‌حسب ظاهر بتوان بر او خرده گرفت. به‌علاوه، او مردی بسیار باهوش و کار بلد شمرده می‏شد و مطیع امام بود. پس دلیلی نداشت امام حکومت خود را از نیرویی چون او محروم کند. زیاد در مأموریتی که از طرف امام به او واگذار شد، به فارس رفت و پس از توفیقی که در این مأموریت به دست آورد، از طرف ایشان حاکم استخر شد. در صفین نیز در صف یاران امام علی‌(ع) بود. معاویه برای او امان‌نامه فرستاد و او را به‌سوی خود دعوت کرد؛ ولی او نه‌تنها دعوت معاویه را نپذیرفت، بلکه با تعابیری صریح از امام دفاع کرد.(6) به‌علاوه، به قول برخی از پژوهشگران، امام در آن شرایط «خیر الموجودین» را انتخاب کرد و امام کسی بهتر از امثال زیاد سراغ نداشت و در دوران خلافت امام نیز هیچ خلافی از او گزارش نشده است.(7) 
آنچه از جنایات زیاد و دشمنی او با هواداران امیرالمؤمنین‌(ع) شنیده‌اید، همگی مربوط به دوران بعد از شهادت امام و به 
خلافت رسیدن معاویه پس از صلح با امام حسن‌(ع) است که معاویه زیاد را برادر خود خواند و به کار گماشت و زیاد نیز سخاوتمندانه، آخرت خود را به دنیایی که معاویه پیشکش او کرده بود فروخت!
ابوموسی اشعری نیز در اواخر حکومت عثمان، به درخواست مردم کوفه حکمران آنجا شده بود(8) امام فرد دیگری را به‌عنوان جانشین ابوموسی برگزید؛ ولی چون ابوموسی مورد تأیید مردم کوفه بود، به مدینه بازگشت و امام نیز در بدو امر پذیرفت؛(9) اما بعد که در ماجرای جنگ جمل، از یاری امام کوتاهی کرد و از اعزام نیروی کمکی سرباز زد، امام او را عزل کرد و پس‌ازآن، مسئولیتی نداشت. انتخاب او به‌عنوان نماینده مردم عراق در ماجرای حکمیت نیز برخلاف نظر امام و در پی اصرار یمنی‌های سپاه امام بود؛ (10) زیرا ابوموسی یمنی بود و یمنی‌ها در ترکیب سپاه امام، اکثریت را داشتند و متأسفانه انگیزه‌های قبیلگی و تعصب طایفه‌ای بر آنان چیره بود.
با توجه به این نمونه‌ها، چند نکته را می‌توان برشمرد: نخست اینکه امام مأمور به باطن نبود و امور را بر اساس ظاهر افراد تدبیر می‌کرد و ازاین‌رو، با حضور کسانی چون ابن ملجم نیز در سپاه خود، مخالفت نمی‌کرد؛ زیرا این افراد تا آن زمان سابقه بدی نداشتند و اصل بر برائت افراد است مگر آنکه خلافش ثابت شود.
ممکن است کسی بر اساس باورهای شیعه در باب علم امام بگوید: چرا امام به علم غیب عمل نمی‌کرد؟ پاسخ این است که علم غیب مبتنی بر اراده الهی است و فقط در موارد خاصی که مصلحت باشد به کار گرفته می‌شود و نه در امور عادی. اگر قرار بود امام به علم غیب عمل کند، خیلی افراد را باید طرد می‌کرد؛ درحالی‌که چنین چیزی نه به لحاظ کلامی و اعتقادی قابل‌قبول است و نه به لحاظ اجتماعی و سیاسی.
نکته دوم اینکه «مصلحت» دایره گسترده‌ای دارد و مصلحت سنجی همه‌جا مذموم نیست. امیرالمؤمنین وصیّ و جانشین پیامبر ‏
(صلّی اللّه علیه و آله) بود، ولی بعد از ماجرای سقیفه، برای حفظ اسلام، مصلحت را در سکوت دید. امام حسن، 
بر حق بود؛ ولی مصلحت اسلام و مسلمین را در ترک جنگ با معاویه دید. 
پس رعایت مصلحت، همه‌جا بد نیست؛ ازجمله در به‌کارگیری افراد و سپردن برخی مسئولیت ‏ها به آنان؛ به‌ویژه آنکه همیشه افراد سالم و متدین، توانایی مدیریت ندارند و دینداری به‌تنهائی، برای انجام مسئولیت‌ها کفایت نمی‌کند و این، رهبر جامعه اسلامی را محدود می‌کند و باعث می‌شود گزینه‌های کمتری برای به کار گماشتن افراد، در اختیار داشته باشد. به تعبیر دیگر، ممکن است افرادی که واجد همه ویژگی ‏های لازم هستند، در دسترس او نباشد.
بله امام ابقای معاویه در حکومت شام را حتی برای یک روز نیز به مصلحت نمی‌دانست. با استفاده از موارد مصلحت سنجی و عدم توجه به برخی مصلحت سنجی‌ها در سیره امام علی‌(ع) شاید بتوان معیار درست را این‌گونه توصیف کرد که اگر مصلحت پیشنهادی باعث لطمه به اصل دین و نظام اسلامی‌شود، امام زیر بار آن نمی‌رفت. برای نمونه، سوابق معاویه و نیز موقعیت سیاسی و اجتماعی او در هنگام خلافت امام علی‌(ع) به‌گونه‌ای بود که امام صلاح ندانست حتی برای مدتی کوتاه، او را در مقام حکمرانی شام ابقا کند.
خلاصه اینکه: چه‌بسا امام علی‌(ع) در مقام انتخاب کارگزاران، به سبب برخی مصالح، تن به گزینه‌های مرجوح داده باشد؛ ولی آن موارد چنین نبوده که بگوییم: «به افراد ظالم یا کسانی که عدالت و لیاقت نداشتند، مسئولیت می‌داد». آن حضرت افرادی را که سابقه ظلم داشتند، به کار نمی‌گرفت و بعد از انتخاب هم اگر ستمی از کارگزارانش سر می‌زد، سختگیرانه با آنان برخورد می‌کرد؛ اما به نظر می‌رسد در برخی موارد، بنا به مصالحی افرادی را به کار گماشت که لیاقت کمتری داشتند. به‌علاوه، وضعیت افرادی که تاریخ از آنان به نیکی یاد نکرده و بااین‌حال، نامشان در شمار کارگزاران امام علی‌(ع) ثبت‌شده، در آغاز خلافت امام علی‌(ع)، تیره نبود تا امام آنان را طرد کند.
برای مطالعه بیشتر:
ـ مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام از سقیفه تا کربلا، صص 289 - 298.
ـ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2 (تاریخ خلفا)، صص 276 - 282.
پی‌نوشت‌ها:
1. نهج‌البلاغه، نامه 53.
2. ابن قتیبه دینوری، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایى، تهران، ققنوس،ص 122.
3. ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، ص 194.
4. نصر بن مزاحم المنقرى، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد‌هارون، القاهره، المؤسسه العربیه الحدیثه،افست قم، منشورات مکتبه المرعشى النجفى، 1404، ص 205.
5. برای شرح ماجرا، ر.ک: نصر بن مزاحم، وقعه صفین، صص 137 ـ 140. نیز: ابن قتیبه دینوری، همان، ص 147.
6. ر.ک: ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، ص 266.
7. پیشوایی، مهدی، پرسش‏‏ها و پاسخ‏های تاریخی، جلد دوم (درباره زندگانی معصومین از امیرالمؤمنین تا شهادت امام حسین ع)، به کوشش یدالله حاجی‌زاده، قم، نشر معارف، ص 81.
8. ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد جزری، اسد الغابه 
فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالفکر،ج 3، ص 264.
9. ر.ک: ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر ـ دار بیروت، ج 3، صص 201 ـ 202.
10. ر.ک: ابن اثیر، همان، ص 265.