kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۳۵۵۱
تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۳۴
تبیین ابعاد شخصیت پیدا و پنهان امیرالمؤمنین(ع) در کلام رهبر معظم انقلاب

 امـام عـلی(ع) اعجوبه خلقت و معجزه آشـکار



عظمت شخصیت امیرالمؤمنین(ع) 
« امام علی(ع) «ليث فى الوقى»؛ در ميدان جنگ، شير درنده بود. «بحر فى المجالس»؛ وقتى كه جاى گفت‌وگو و افاده و علم و معرفت بود، دريا بود. «حكيم فى الحكماء»؛ اگر حكماى عالم جايى جمع مى‌شدند، در ميان آنها، كسى كه حكمت را بايد از او بياموزند، على بود.»(1)
«اميرالمؤمنين(ع)‌، اعجوبه‌ خلقت است، مسلمان درجه‌ اوّل است، تالى‌تلوّ نبىّ‌اكرم است. مقامات او در آسمانها معروف‌تر است تا در زمين. مريدان و محبّين او در بين ملائكه‌ آسمانها بيشترند تا در بين انسانها.»(2)
«درباره‌ امیرالمؤمنین(ع) سخن زیاد گفته شده است، لکن همه‌ حقیقت هنوز گفته نشده است. آنچه از فضائل امیرالمؤمنین(ع) تاکنون بر زبانها و قلمها جارى شده است، همه‌ فضائل امیرالمؤمنین نیست، بخشى از آن است. 
از قول نبىّ اکرم نقل شده است که فرمود: برادرم على، فضائلى دارد که قابل شمارش نیست؛ یعنى انسانها قادر نیستند این فضائل را بشمرند؛ یعنى فوق درک و عقل و فهم بشر معمولى است؛ این امیرالمؤمنین است.ما احتیاج به الگو داریم، احتیاج به اسوه داریم، [پس] با این نظر به امیرالمؤمنین(ع) نگاه کنیم.»(3) 
اميرالمؤمنين متعلق به همه‌ انسانيت
«اميرالمؤمنين(ع) متعلق به همه‌ انسانيت است؛ نه فقط متعلق به شيعيان و نه حتّى متعلق به مسلمانان. همه‌ انسانيت در برابر عظمتها و زيبائيهاى على‌بن‌ابي‌طالب(ع) خاضع و خاشعند؛ مگر آنهائى كه نشناسند و نديده باشند. لذا شما مى‌بينيد مداحان اميرالمؤمنين فقط مسلمانها نيستند؛ مسيحى هم ستايش اميرالمؤمنين را مي‌كند. فقط شيعيان نيستند؛ جامعه‌ اهل‌سنت هم در همه‌ اقطار دنياى اسلام از اميرالمؤمنين به زبان ديگرى و با شيفتگى بيشترى نسبت به ساير بزرگان صدر اسلام ياد مي كند. چرا؟ علت چيست؟ علت، عظمت اين شخصيت است؛ عظمتى كه در طول عمر آن بزرگوار و تا چند قرن بعد از شهادت آن بزرگوار، كسانى سعى كرده‌اند آن را بپوشانند؛ و نشد. درخشش خورشيد را نمی‌شود پوشاند؛ خورشيد است، مي تابد، گرما و نور مي دهد. مگر مي شود انكارش كرد؟!(4)
اعتراف اهل سنت به عظمت شخصیت امام علی(ع)
«در روایات اهل سنت درباره‌ محبت پیغمبر به امیرالمؤمنین(علیهماالسّلام) مطالبی آمده است که برای همه‌ مسلمانان قابل تدبر و قابل توجه است. در سنن «تَرمذی» که از صحاح سته‌ اهل سنت است، از قول ام‌المؤمنین- عایشه- نقل می‌کند که ایشان گفته است که: «ما خلق الله خلقا احبّ الی رسول الله(صلّی الله علیه و آله) من علیّ»؛ یعنی ایشان شهادت می‌دهد که در میان خلائق هیچ انسانی محبوبتر از امیرالمؤمنین در نزد پیغمبر و در چشم پیامبر مکرم نبود.
باز در یک روایت دیگری، احمد حنبل -که از ائمه‌ چهارگانه اهل سنت است- از اسماء بنت عمیس نقل می‌کند که گفت: پیغمبر اکرم دست به دعا برداشت و عرض کرد: «اللهمّ انّی اقول لک کما قال اخی موسی اجعل لی وزیرا من اهلی اشدد به ازری و اشرکه فی امری علیّ کی نسبّحک کثیرا و نذکرک کثیرا»؛پروردگارا! همان طوری که موسای پیغمبر از تو درخواست کرد که برای او وزیری قرار بدهی، شریکی قرار بدهی که در کارها به او کمک کند و همراه او باشد و بازوی توانای او باشد، من هم از تو درخواست می‌کنم که علی را وزیر من و شریک من و بازوی توانای من قرار بدهی.»(5)
اعتراف دشمنان به فضایل امام علی‌(ع)
«شايد در بين چهره‌هاى معروف جهان و به طور خاص در ميان شخصيتهاى اسلامى، هيچ شخصيتى را نتوانيم پيدا كنيم- حتّى خود پيامبر اسلام(ص)- كه در ميان ملت‌ها و پيروان اديان مختلف و در زمانهاى گوناگون، بقدر اميرالمؤمنين(ع) محبوب باشد. شما وقتى نگاه مى‌كنيد، مى‌بينيد در همان زمان خودِ اين بزرگوار، كه شمشير عدالت و شدّت عدل او، دلهاى متمرّد و روحهاى خودخواه را از خود بيزار مى‌كرد و جبهه‌ دشمنىِ بزرگى عليه او به وجود مى‌آورد، حتّى دشمنانش هم وقتى به اعماق روح خود مراجعه مى‌كردند، نسبت به آن بزرگوار، عقيده‌ همراه با تعظيم و تكريم و محبتى را احساس مى‌كردند. اين، تا زمانهاى بعد هم ادامه داشت.
بيشترين دشمنان را على‌(ع) داشته؛ اما بيشترين ستايشگران را هم- حتّى كسانى كه به دين و راه او اعتقادى نداشتند- آن بزرگوار داشته است. خاندان زبير در قرن اوّل هجرى، به اشخاصى كه غالباً نسبت به بنى‌هاشم و بخصوص آل على‌،بغض و عداوت داشتند، معروف بودند. اين عداوت، بيشتر هم ناشى از عبدالله‌بن‌زبير- پسر زبير- بود. يكى از نوه‌هاى زبير، از پدر خود پرسيد: كه به چه علت نام على و خاندان على، روزبه‌روز بيشتر در ميان مردم گسترش پيدا مى‌كند؛ در حالى كه دشمنان آنها، هر چه هم تبليغات مى‌كنند، اما زود افول و غروب مى‌كنند و باقى نمى‌مانند؟ او- قريب به اين مضمون- گفت كه اينها به خدا و به حق دعوت كردند؛ به همين خاطر است كه كسى نتوانست فضلشان را بپوشاند؛ ولى دشمنانشان به باطل دعوت كردند.در طول زمان، همين‌طور بوده است.»(6)
«در مجلس معاويه، كسى مطلبى را به عنوان تملق علیه اميرالمؤمنين گفت، معاويه بر آن شخص برآشفت و جمله‌اى در مدح اميرالمؤمنين بيان كرد! از ياران اميرالمؤمنين، كسانى كه بعد از شهادت آن بزرگوار سر و كارشان با دستگاه معاويه مى‌افتاد، معاويه به آنها مي گفت از على براى من بگوئيد. آنها هم مي گفتند. در روايت دارد كه گاهى معاويه اشك مي ريخت! اين شگفتي‌ها اينجورى است! در حالى كه دشمنى معاويه با على چيز پنهانى نيست؛ اين را همه مي دانند.»(7)
دو نوع فضائل و کمالات امیرالمؤمنین(ع)
«آن بزرگوار، دو نوع مناقب و فضايل دارد: يك نوع، فضايل و مناقبى است كه به مكانت و مقام معنوى و ملكوتى وى اشاره مى‌كند. يك دسته از مقامات آن بزرگوار، در بهشت، در قيامت، در آسمانها و در ميزان ملائك و مقربين است و دسته‌ ديگر از مناقب آن امام همام، ويژگيهايى است كه در اعمال و گفتار، نقشهاى زندگى، جهاد و زحماتى كه آن بزرگوار در طول عمر كشيده، معامله‌ او با دنيا، با مردم، با دوستان، با ضعيفان، با مستضعفان و با گردنكشان ديده مى‌شود. دسته‌ دوم از مناقب اميرالمؤمنين(ع) مرتبط با همان فضايل دسته‌ اول است. يعنى علت مهم مناقب معنوى او، اعمال و رفتار آن بزرگوار است كه البته طينت و ذات هم در جاى خود مؤثر است. هر دو دسته از مناقب و فضايل، روايات زيادى دارد.»(8)
فضایل امیر المؤمنین(ع) در کلام امام صادق‌(ع) 
«من امروز روايتى را انتخاب كردم كه بخوانم؛ اين روايت در «ارشاد مفيد» است. البته من متن حديث را از كتاب «چهل حديث» امام بزرگوارمان- كه كتاب بسيار خوبى است- نقل مى‌كنم؛ ليكن با «ارشاد» هم تطبيق كرده‌ام. روايت را شيخ مفيد نقل مى‌كند. راوى مى‌گويد كه ما در خدمت امام صادق(ع) بوديم، صحبت اميرالمؤمنين شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستايش اميرالمؤمنين گشود و آنچنان كه مناسب او بود، اميرالمؤمنين را مدح كرد. از جمله چيزهايى كه گفت- كه اين راوى يادش مانده و مثلاً در همان مجلس يا در بيرون آن مجلس نوشته است – اينهاست..... «امام صادق در مقام تعريف از اميرالمؤمنين حرف مى‌زند. اولين جمله‌اى كه فرمود، اين بود:  «والله ما أكل على بن ابى طالب من الدنيا حراماً قطّ حتى مضى لسبيله»؛ اميرالمؤمنين تا آخر عمر، يك لقمه‌ حرام در دهان نگذاشت؛ يعنى اجتناب از حرام، اجتناب از مال حرام، اجتناب از دستاورد حرام. البته مراد، حرام واقعى است؛ نه آن حرامى كه براى آن بزرگوار حكمش هم منجز شده باشد؛ يعنى مشتبه را هم به خود نزديك نكرد..... 
«و ما عرض له امران قطهما للَّه رضى الا اخذ بأشدهما عليه فى دينه»؛ يعنى هر وقت دو كار و دو انتخاب در مقابل اميرالمؤمنين قرار مى‌گرفت كه هر دو مورد رضاى خدا بود- نه اينکه يكى حرام، يكى حلال باشد؛ نه. هر دو حلال باشد؛ مثلاً هر دو عبادت باشد- على آن يكى را كه براى بدن او سخت‌تر بود، آن را انتخاب مى‌كرد؛ اگر دو غذاى حلال بود، آن پست‌تر را انتخاب مى‌كرد؛ اگر دو لباس جايز بود، آن پست‌تر را انتخاب مى‌كرد؛ اگر دو كار جايز بود، آن سخت‌تر را برمى‌گزيد..... 
«و ما نزلت برسول الله نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به»؛ هر وقت مسئله‌ مهمّى براى پيامبر پيش مى‌آمد، پيامبر او را صدا مى‌كرد و جلو مى‌انداخت؛ به خاطر اينکه به او اعتماد داشت و مى‌دانست كه اوّلاً خوب عمل مى‌كند؛ ثانياً از كار سخت سرپيچى ندارد؛ ثالثاً آماده‌ مجاهدت در راه خداست.....  بعد فرمود: «و ما اطاق احد عمل رسول الله من هذه الأمة غيره»؛ هيچ كس از اين امّت طاقت اين را نداشت كه مثل پيامبر عمل كند، مگر او. او بود كه مثل پيامبر در همه جا مى‌رفت. هيچ‌كس ديگر نمى‌توانست به دنبال پيامبر و پا جاى پاى آن حضرت حركت كند.....  «و ان كان ليعمل عمل رجل كان وجهه بين الجنة و النار»؛ با همه‌ اين كارهاى بزرگ و خداپسند و مؤمنانه، رفتار او، رفتار يك انسان بين خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناك بود، كانّه او را بين بهشت و جهنّم قرار داده‌اند؛ در يك طرف بهشت را مى‌بيند، در يك طرف جهنّم را مى‌بيند. «يرجو ثواب هذه و يخاف عقاب هذه». خلاصه‌ اين جمله اين است كه به اين همه مجاهدت، به اين همه انفاق، به اين همه عبادت، مغرور نمى‌شد..... «ولقد اعتق من ماله الف مملوك»؛ بتدريج، هزار غلام و كنيز را كه از مال شخصى خود خريده بود، آزاد كرد؛ «فى طلب وجه الله والنجاة من‌النار»؛ براى اينکه رضاى خدا را جلب نمايد و از آتش جهنّم خود را دور كند. «مما كد بيديه و رشح منه جبينه»؛ اين پولهايى كه مى‌داد، پولهايى نبود كه مفت گيرش آمده باشد. امام صادق طبق اين روايت مى‌گويد: «مما كد بيديه»؛ با كدّ يمين و عرق جبين و با كار سخت، پول به‌دست آورده بود..... «ان كان ليقوت اهله بالزيت و الخل والعجوة»؛ غذاى معمولى خانه‌ اميرالمؤمنين اينها بود: زيتون، سركه، خرماى متوسّط و يا پايين؛ كه حالا مثلاً در عرف جامعه‌ ما نان و ماست، يا نان و پنير است. «و ما كان لباسه الاّ كرابيس»؛ لباس معمولي‌اش كرباس بود. «اذا فضل شى‌ء عن يده من كمه دعا بالجلم فقصه»؛ اگر آستينش مقدارى بلند بود، قيچى مى‌خواست و آستين بلند را مى‌بريد؛ يعنى حتّى به زيادى آستين براى خودش راضى نمى‌شد. مى‌گفت اين زيادى است؛ اين پارچه را در جايى مصرف كنند و به كارى بزنند! آن روز پارچه هم خيلى كم بود و مردم مشكلاتى در زمينه‌ پوشش داشتند؛ اين بود كه يك تكّه پارچه‌ كرباس هم مى‌توانست به دردى بخورد.....
توصیف عبادت علی(ع) از زبان امام سجاد(ع)
 بعد راجع به عبادت حضرت صحبت مى‌كند. آن حضرت، قلّه‌ اسلام است؛ اسوه‌ مسلمين است. در همين روايت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بيته احد اقرب شبها به فى لباسه و فقهه من على بن الحسين عليهما السّلام». امام صادق مى‌گويد: در تمام اهل بيتمان- اهل بيت و اولاد پيامبر- از لحاظ اين رفتارها و اين زهد و عبادت، هيچ كس به اندازه‌ على بن الحسين به اميرالمؤمنين شبيه‌تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبيه‌تر بود. امام صادق فصلى در باب عبادت امام سجّاد ذكر مى‌كند؛ از جمله مى‌فرمايد: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه عليه»؛ پدرم حضرت ابى جعفر باقر يك روز پيش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم يبلغه احد»؛ نگاه كرد، ديد پدرش از عبادت حالى پيدا كرده كه هيچ كس به اين حال نرسيده است. شرح مى‌دهد: رنگش از بى‌خوابى زرد شده، چشمهايش از گريه درهم شده، پاهايش ورم كرده و... امام باقر اينها را در پدر بزرگوارش مشاهده كرد و دلش سوخت: «فلم املك حين رأيته بتلك الحال البكاء»؛ مى‌گويد وقتى وارد اتاق پدرم شدم و او را به اين حال ديدم، نتوانستم خوددارى كنم؛ بنا كردم زار زار گريه كردن: «فبكيت رحمة له». امام سجّاد در حال فكر بود- تفكّر هم عبادتى است- به فراست دانست كه پسرش امام باقر چرا گريه مى‌كند؛ خواست يك درس عملى به او بدهد؛ سرش را بلند كرد: 
«قال يا بنى اعطنى بعض تلك الصحف التى فيها عبادة على‌بن‌ابى‌طالب»؛ در ميان كاغذهاى ما بگرد و آن دفترى كه عبادت على‌بن‌ابى‌طالب را شرح داده، بياور. ظاهراً از دوران امام على‌بن‌ابى‌طالب(ع) نوشته‌ها و كتابهايى در باب قضاوتهاى آن حضرت، در باب زندگى آن حضرت، در باب احاديث آن حضرت، در اختيار ائمّه بود. از مجموع روايات ديگر، آدم اين‌طور مى‌فهمد كه در موارد گوناگونى از آن استفاده مى‌كردند. اينجا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود: آن نوشته‌اى را كه مربوط به عبادت على‌بن‌ابى‌طالب است، بردار بياور. امام باقر مى‌فرمايد: رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فيها شيئاً يسيرا ثم تركها من يده تضجرا»؛ مقدارى به اين نوشته نگاه كرد- امام سجّاد، هم به امام باقر درس مى‌دهد، هم به امام صادق درس مى‌دهد، هم به من و شما درس مى‌دهد- با حال ملامت آن را بر زمين گذاشت؛ «و قال من يقوى على عبادة على على‌بن‌ابى‌طالب»؛ فرمود چه كسى مى‌تواند مثل على‌بن‌ابى‌طالب عبادت كند؟ امام سجّادى كه آن‌قدر عبادت مى‌كند كه امام باقر دلش به حال او مى‌سوزد- نه مثل من و شما؛ ما كه كمتر از اينها هم به چشممان بزرگ مى‌آيد- امام باقرى كه خودش هم امام است و داراى آن مقامات عالى است، از عبادت على‌بن‌الحسين دلتنگ مى‌شود و دلش مى‌سوزد و نمى‌تواند خودش را نگه دارد و بى‌اختيار زار زار گريه مى‌كند، آن وقت على‌بن‌الحسينِ با اين‌طور عبادات مى‌گويد: «من يقوى على عباده على‌بن‌ابى‌طالب»؛ چه كسى مى‌تواند مثل على عبادت كند؟ يعنى بين خودش و على فاصله‌اى طولانى مى‌بيند.»(9)
رساندن انسان‌ها به بهشت، هدف امیرالمؤمنین 
«امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اگر از من اطاعت کنید، من شما را به بهشت می‌رسانم. عبارت امیرالمؤمنین در خطبه‌ نهج‌البلاغه این است؛ می‌فرماید: فَاِن اَطَعتُمونى فَاِنّى حامِلُکُم اِن شاءَ اللهُ عَلى‌ سَبیلِ الجَنَّة؛ فرمود اگر آنچه من می‌گویم، گوش کنید و عمل کنید، من شما را به بهشت خواهم رساند، ان‌شاءالله؛ وَ اِن کانَ ذا مَشَقَّةٍ شَدیدَةٍ وَ مَذاقَةٍ مَریرة؛ اگرچه این کار، بسیار دشوار است، بسیار سخت است، تلخ است. این حرکت، حرکت کوچکى نیست، حرکت آسانى نیست؛ این هدف امیرالمؤمنین [است]. رساندن انسانها به بهشت، هم در زمینه‌ فکرى مردم، [هم] در زمینه‌ روحى و قلبى مردم، [هم] در حیات اجتماعى مردم، نقش مى‌آفریند. من از این جهت روى این تکیه می‌کنم که گاهى شنیده می‌شود کسانى در گوشه‌وکنار وقتى صحبت از هدایت و راهنمایى و بیان حقایق دینى و مانند اینها می‌شود، می‌گویند آقا، مگر ما موظّفیم مردم را به بهشت برسانیم؟ خب بله؛ همین است. فرق حاکم اسلامى با حکّام دیگر در همین است: حاکم اسلامى می‌خواهد کارى کند که مردم به بهشت برسند؛ به سعادت حقیقى و اُخروى و عقبائى برسند؛ [لذا] راه‌ها را باید هموار کند. این‌جا بحثِ زور و فشار و تحمیل نیست؛ بحثِ کمک کردن است. فطرت انسانها متمایل به سعادت است، ما باید راه را باز کنیم؛ ما باید کار را تسهیل کنیم براى مردم تا بتوانند خودشان را به بهشت برسانند؛ این وظیفه‌ ما است، این کارى است که امیرالمؤمنین بار آن را بر دوش خود گرفته است و احساس وظیفه می‌کند که مردم را به بهشت برساند.»(10)
ضرورت وحدت بر محور امیرالمؤمنین
«امیرالمؤمنین(ع) شخصیتی است که همه‌ فرق اسلامی درباره‌ عظمت او، درباره‌ خصوصیات او و درباره‌ شأن و منزلت والای او در اسلام، با یکدیگر اتفاق نظر دارند.لذا به جرأت می‌توان گفت که علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، می‌تواند نقطه‌ اشتراک و همبستگی میان فِرق اسلامی قرار بگیرد. در همه‌ زمانها و دوره‌ها، فرقه‌های اسلامی- به جز گروه ناچیز و اندک نواصب که خارج از فِرق اسلامی هستند- شأن امیرالمؤمنین(ع) را همان شأن والا و برجسته و ممتازی می‌دانستند که شما در کتابهای فریقین- چه شیعه و چه سنی- ملاحظه می‌کنید. بنابراین امیرالمؤمنین(ع) محل اشتراک فرقه‌های اسلامی است و می‌تواند منبعی برای وحدت بین مسلمین به حساب بیاید.»(11)
پی‌­نوشت‌­ها:
1- بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران، 07/01/1371.
2- بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران، 13/12/1372.
3- بیانات در دیدار مردم استان ایلام، ۲۳/۰۲/۱۳۹۳.
4- بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم، 06/05/1386.
5- بیانات در سالروز ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)، 15/04/1388.
6- بيانات در ديدار با اقشار مختلف مردم، 05/09/1375.
7- بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم، 06/05/1386.
8- بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران، 07/01/1371.
9- بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران، 10/10/1378.
10- بیانات در دیدار مردم استان ایلام، ۲۳/۰۲/۱۳۹۳.
11- بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، 26/04/1387.
به کوشش: کامران پورعباس