kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۲۵۰۰
تاریخ انتشار : ۰۵ دی ۱۴۰۳ - ۲۱:۳۷

 ادوین جوان رزمنده مسیحی (مقاله وارده)

 
 
برگرفته از کتاب «نگاه سرنوشت‌ساز» به قلم ابراهیم کارخانه‌ای
 ساعت ۸ صبح بود، این بار به همراه برادرعبدالحمید ایزدی که در نهمین دوره مجلس شورای اسلامی مسئولیت دفتر ارتباط مردمی اینجانب را در شهرستان همدان به عهده داشت به دیدار جانباز قطع نخاع، حسن شهمرادی رفتیم، از نحوه جانبازی او پرسیدم که با دو پای قطع شده با آرامش خاصی روی مبل نشسته بود؛ حسن آقا که توان سخن گفتن را در جبهه‌های نبرد از دست داده بود با اشاره به برادر جانبازی که در جمع ما بود، فهماند که او سخن بگوید و او نیز این چنین شروع به صحبت کرد:
 عملیات میمک بود، صدای توپخانه و غرش خمپاره‌های دشمن مانند صدای دهل یک لحظه قطع نمی‌شد، ادوین مسیحی در حین عملیات مجروح شده بود و پیکر خون آلودش منتظر یاری‌رسانی بود. حسن آقا به همراه یکی از همرزمانش با برانکارد شتابان به یاری او می‌شتابد؛ در حالی که پیکر مجروح ادوین در داخل برانکارد است به ناگاه با غریو یک خمپاره همه چیز عوض می‌شود؛ حسن آقا شاهد پر کشیدن دو پایش به آسمان است و همرزم دیگرش علی آقا نیز که همراه او برای نجات جان ادوین آمده بود یک پایش به آسمان پر می‌کشد، ادوین، جوان با ایمان مسیحی نیز با شهادتش دست در دست فرشتگان آسمان سراغ مسیح را می‌گیرد تا با افتخار اعلام کند آنجا که پای عزت و شرف و میهن در میان باشد مرزهای عقیدتی به سنگرهای دفاعی در برابر دشمن تبدیل می‌شود.
 در آن شب که مهتاب از درخشش خون بر زمین جاریِ ادوین و دست و پاهای قطع شده همرزمانش شرمنده می‌شد؛ خون و عطش و عشق و حماسه، دست به دست هم داده بودند تا فرشتگان آسمان نظاره‌گر حماسه فداکاری باشند که در قطعه‌ای از بهشت جبهه‌ها برپا می‌شد.
 در حالی که حسن آقا به یاد حماسه عظیم علمدار قهرمان و مظلوم کربلا اشک شرمندگی از چشمانش بر سرزمین تشنه دلش جاری بود دیگر همرزمش علی آقا با پای قطع شده‌اش در شرایطی از او تقاضای آب می‌کند که فرشتگان آسمان دست و پاهای حسن آقا را به امانت برده بودند و حسن آقا تشنه‌تر از او شهادت را انتظار می‌کشید که برادران امدادگر به یاریش می‌شتابند؛ او را به پشت جبهه منتقل می‌کنند و شبانه وی را با بالگرد به تهران اعزام می‌کنند. بعد از خروج از اتاق عمل برایش مسلم می‌شود که او دو پا و یک دستش را به یاد علمدار کربلا در معرکه جنگ بر جای گذاشته است و تنها دستش نیز که به امانت نزد او مانده است دیگرتوان یاری او را ندارد و زبانش نیز قدرت تکلم را از دست داده بود.
 فردای آن ملاقات به یاد ماندنی در فضای اینترنتی به شناسایی بیشتر ادوین شامیریان شهید مسیحی پرداختم:
 پدرش از مبارزان دوران ستمشاهی بود که در زمان پیروزی انقلاب به ضرب گلوله دژخیمان پهلوی مجروح می‌شود و در دوران جنگ تحمیلی بارها به عنوان متخصص خودروهای سنگین داوطلبانه به جبهه‌ اعزام می‌شود. همزمان با پدر، پسر نیز تاب نمی‌آورد و راهی جبهه‌ها می‌شود. ادوین در وصیت‌نامه‌اش تأکید می‌کند: «تا آنجا که می‌توانید به خدا ایمان داشته باشید و همه چیز را در خدا خلاصه کنید» به خواهرانش نیز توصیه می‌کند «حالا که برادر بزرگ‌تری بر سر شما نیست مانند دخترهای این دوره زمانه نباشید».
 این جملات او حکایت از روح بلند و آسمانی‌اش دارد که معرفت به ذات خداوندی و غیرت و مردانگی دو عنصر اصلی بیان او است.
 این مختصر که حماسه پرافتخار دو برادر مسلمان را همگام با یک برادر رزمنده مسیحی به تصویر می‌کشد، حاوی این پیام ماندگار است که در دفاع از تمامیت نظام اسلامی مرز بین ادیان الهی جز ایثار و فداکاری و شهادت برای سرافرازی ایران اسلامی نخواهد بود.