«ما قال» مهمتر است یا «مَن قال»؟
سید جواد کریمی
شاید بارها این مطلب را شنیده باشید:« انظر الی ما قال؛ نگاه به سخن کن نه گوینده سخن». این سخنی راست است،ولی آیا در همه جا کاربرد دارد. آیا ما نباید اصلا کاری به گوینده سخن داشته باشیم، یا آنکه در برخی از موارد لازم و بایسته است که این کار انجام شود و شخصیت فرد نیز تاثیر دارد. این برخی موارد کجاست؟
نویسنده در مطلب حاضر توضیح داده است که جایگاه ماقال و من قال کدام است و در چه زمینههایی باید به من قال و گوینده سخن هم توجه داشت.
***
ارزش دانشجویی در اسلام
یکی از آموزههای مهم اسلامی، دانشجویی است. از پیامبر اکرم(ص) روایت است که فرمود: طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و أنّ طالب العلم یستغفر له کلّ شی ء حتّى الحیتان فی البحر؛ طلب علم بر هر مسلمانى واجب است و همه چیز، حتى ماهیان دریا براى جویاى علم آمرزش میطلبند.(نهج الفصاحه، ح 1901 )
در روایت دیگر از ایشان نقل شده که فرموده است: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه؛ دانشجویی بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است.(بحار الانوار، ج 1، ص 177)
از نظر اسلام، ارزش اعمال آدمی با میزان دانش و معرفت او سنجیده میشود؛ چنانکه با اخلاص و نیت شخص ارزیابی میگردد. از همین رو درباره اصول دین گفته شده که انسان به دور از تقلید و با تحقیق و دانش باید به آنها برسد و نسبت به خدا، صفات خداوندی، نبوت، معاد و امامت علم و وآگاهی به دست آورد. خداوند به پیامبرش سفارش میکند که از برای افزایش علم به درگاهش دعا کند و بگوید: رب زدنی علما؛ خداوند بر دانش من بیفزا (طه، آیه 114)؛ چرا که اصولا پیامبران برای تعلیم و تزکیه به سوی خلق فرستاده شدهاند.
(بقره، آیه 129؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)
بر اساس آیاتی از قرآن از جمله آیه 31 سوره بقره، ارزش، کرامت و شرافت انسان نسبت به همه موجودات هستی به سبب همین علمی است که خداوند به شکل تعلیم اسمایی به او آموخته و او را شایسته خلافت کرده است.
در آیات قرآن و نیز روایات بسیار بر ارزش و جایگاه علم تاکید شده است و حتی از مسلمان خواسته شده تا رنج سفرهای سخت و دور و دراز را تحمل کرده و برای کسب علم به دورترین نقطه شناخته شده که در آن زمان چین بوده و سرزمینی بسیار دور نسبت به حجاز بشمار میرفت برود.
از پیامبر(صلی الله علیه و آله) روایت است که فرمود: اطلبوا العلم ولو بالصین»؛ علم و دانش را حتی در چین بجویید.(بحارالانوار، ج 1، ص 177) آن حضرت(ص) در جایی دیگر میفرماید: ضاله المؤمن العلم؛ علم گمشده مؤمن است.(نهج الفصاحه، ص 174) پس تمام تلاش خود را میکند تا آن را به دست آورد و در هر جایی که احتمال میدهد، آن را میجوید. او در همه عمرش بر آن است تا این گمشده را بجوید و به دست آورد.
ازاین رو آن حضرت میفرماید: اطلبوا العلم من المهد الی اللحد؛ زگهواره تا گور دانش بجو.(نهج الفصاحه، ص 469)
شاخههای علوم
علوم را میتوان به اقسام و انواع چندی دستهبندی کرد. در یک دستهبندی میتوان به تقسیم علوم بر اساس منابع و ابزارهای شناختی اشاره کرد که به علوم حسی و تجربی و غیر حسی تقسیم میشود. به این مطلب در آیه 78 سوره نحل اشاره شده است که برخی از علوم را آن دسته از دانشها دانسته است که با حواس به دست میآید؛ در حالی که علومی دیگر وجود دارد که از طریق قلب حاصل میشود.
روزی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ داخل مسجد شدند در حالی كه مردم اطراف شخصی را گرفته بودند. حضرت سؤال كردند او كیست؟ گفته شد، او علامه است و از همه مردم به انساب و اشعار عرب و قواعد زبان و وقائع جاهلیت آگاهتر است. حضرت در جواب فرمودند: این علمی است كه به جاهل آن ضرر نمیرساند و عالمش را سود نمیبخشد. انّما العلم ثلاثه: آیه محكمة أو فریضهٌ عادلهٌ او سنّهٌ قائمة و ما خلاهنّ فهو فضل؛ علم سه گونه است: آيتى محكم، يا فريضهاى ميانه، يا سنّتى برپا و جارى و جز اينها، همه فضل است. (اصول كافی، ج 1، ص 37، انتشارات علمیه اسلامیه- با ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی)
با توجه به این روایت میتوان علوم را از لحاظ میزان کارآمدی این طور تقسیم کرد: 1. علم غیر سودمند در امر آخرت و كمال انسان كه پیامبر اكرم ـ ص ـ با بیان «و ما خلاهنّ فهو فضل» به آن اشاره دارند: مثل علم انساب.
2. سودمند در امر آخرت: كه به فرموده پیامبر بر سه دستهاند: الف) آیة محكمة: كه گفته شده مراد از آن اصول اعتقادات است. ب) فریضة عادلة: كه مراد از آن را علم اخلاق و اخلاقیات دانستهاند. ج) سنة قائمة: كه اشاره به احكام شریعت و حلال و حرام دارد.(همان، ص 38) از نظر اسلام مهمترین علوم آن است که انسان را در مسیر تعالی و تکامل یاری رساند که هدف آفرینش است. از این رو علوم را میتوان بر اساس این کارکرد و کاربرد دستهبندی کرد؛ زیرا علمی که انسان را از خداوند دور میسازد نمیتواند علم مفید باشد؛ چنانکه علم اقتصاد قارونی هیچ سودی به او نکرد و او را نه تنها به کمال و قرب الهی نرساند بلکه دچار خشم خداوند کرد. همچنین علم و دانش سامری و بلعمباعورا که از علوم بصیرتی و علوم شهودی بودند نتوانست برای ایشان سودی دهد؛ زیرا هر چند که علم از نظر محتوا خوب بود و از حسن فعلی برخوردار بوده ولی از حسن فاعلی و نیت خیر و خوب فاعل آن بیبهره بوده و ایشان این علم و دانش را برای رسیدن به خدا و کمالات و تقرب جویی نمیخواستند بلکه برای دنیا و نام و نان میخواستند که دچار بدبختی و شقاوت ابدی شدند. (اعراف، آیه 167؛ طه، آیه 96)
در یک دستهبندی دیگر علوم از نظر کاربردی بودن دو دسته است: دسته اول: علومی كه از یادگیری و تعلیم آنها صریحاً نهی شده مثل علم سحر و یا برای جامعه فسادآفرین هستند و همینطور علومی كه شخص به قصد ضرر زدن به دیگران میآموزد، تعلم این دسته از علوم حرام است.
دسته دوم: علومی كه مشخصات گروه قبل را ندارند، كه اینها نیز بر دو گروه است: 1. دانشهائی كه مقدمه سازندگی مادی و یا معنوی، دنیوی و یا اخروی، فردی و یا اجتماعی است و بدون آنها اساس حیات مادی و معنوی انسان به مخاطره میافتد؛ تحصیل این علوم گاه به صورت واجب عینی بر همگان لازم است. از این علوم میتوان به شناخت عقائد و تكالیف شرعیه اشاره کرد؛ و گاه به صورت واجب كفائی است مثل علم طب و شیمی و مانند آن که اگر گروهی به مقدار کفایت بر این کار اقدام کردند، دیگر بر همگان لازم نخواهد بود که آن را تحصیل کنند.
تأثیر شخصیت معلم
چنانکه گذشت، علوم دارای اقسام و انواع بسیاری است. در زمینه یادگیری علوم در برخی از موارد لازم نیست که انسان به شخصیت معلم توجه کند، زیرا آنچه مهم است یادگیری علومی است که میتواند در زندگی مفید باشد.
اصولا از نظر اسلام در برخی از امور به ویژه شناخت هستی و معارف عمومی میتوان به سخن هر کسی گوش داد و از او یاد گرفت تا امکان بررسی و تحلیل فراهم آید.
امام علی(ع) چنانکه در کتاب شریف غرر الحکم از ایشان نقل شده فرموده است که در حکمت و دانشهای نظری بیتوجه به گوینده و شخصیت آن به سخن او گوش دهید و از او بیاموزید.
آن حضرت میفرماید: خُذ الحكمةَ ممّن اتاكَ بها، و اُنظُر إلی ما قال و لا تَنظُر إلی مَن قال؛ حكمت (و سخن حق )را از هركس كه حامل آن بود فراگیر و به محتوای آنچه میگوید توجه كن نه به گوینده سخن.(غرر الحکم، ح ۵۰۴۸) پس انسان در حوزه علوم نظری و مفاهیمی که با حق و عقل و تشخیص درونی انسان در تضاد نباشد باید بیتوجه به گوینده، آن سخن را بگیرد. از حضرت مسیح(ع) نیز نقل شده که فرموده است: خذوا الحقَ من اهلِ الباطلِ، و لاتأخذوا الباطلَ من اهلِ الحقِّ، كونوا نَقّادَ الكلامِ؛ حق را از اهل باطل فراگیرید، ولی باطل را از اهل حق فرانگیرید، شما نقد كننده سخنان باشید. (بحار الانوار، ج 2، ص 96)پس اگر قدرت بر نقد دارید به سراغ کافر هم بروید و از او بشنوید ولی اگر چنین قدرتی ندارید در حوزه اندیشهای نباید به سراغ کافر بروید؛ چرا که قدرت تحلیل ندارید و نمیتوانید نقادانه کلام را ارزیابی کنید تا بهترین آن را انتخاب و پیروی کنید.
اما اگر شخصی، معلم رفتاری و تربیتی آدمی باشد، دیگر نمیتوان عنصر شخصیت را نادیده گرفت؛ بلکه لازم است که با توجه به عنصر شخصیت به سراغ او رفت. از امام صادق(ع) روایت است که ایشان درباره تاثیر شخصیت معلم به ویژه معلم اندیشههای رفتاری و تربیتی هشدار میدهد. ایشان در تفسیر آیه: «فلینظر الانسان الی طعامه» فرمودهاند که مراد از طعام علم است.
(بحار الانوار، ج 2، ص 96) پس انسان باید بنگرد علم خودش را از چه کسی میگیرد. ما اگر درباره حلال و حرام غذا و اینکه از کجا به دست میآوریم حساس هستیم، نسبت به علم که سرنوشت واقعی ما را رقم میزند حساستر باشیم که از چه کسی میگیریم و نیز چه چیزی را میآموزیم. امام حسن(ع) میفرماید: تعجب میکنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر میکنند، ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تعقل نمینمایند. شکم را از طعام زیانبار حفظ میکنند، ولی باک و پروا ندارند که افکار پلیدی در روان آنها وارد شود.(بحارالأنوار، ج 1، ص 218، ح 43 ) در برخی از امور به ویژه در حوزه رفتاری که انسان میخواهد الگوی فردی و جمعی خود را از دیگری بگیرد، باید بیشتر توجه کند. از این رو در آیات قرآن حتی برخی از پیامبران با همه عظمت و بزرگیشان به عنوان اسوههای رفتاری در همه حوزهها معرفی نشدهاند. چنانکه قرآن حضرت ابراهیم را در یک مورد الگوی رفتاری معرفی نمیکند.
(ممحتنه،آیه 4) خداوند در آیه 21 سوره احزاب تنها پیامبر(ص) را به عنوان اسوه نیک مردمان معرفی میکند که میتوان به طور مطلق از او در حوزههای اندیشه و رفتار الگوبرداری کرد و به اعتبار اینکه امامان نیز نفس و جان پیامبر
(آل عمران، آیه 61) هستند و مطهر و معصوم(احزاب، آیه 33)
هستند به عنوان الگوهای مطلق معرفی میشوند.
پس از نگاه تعالیم دینی نمیتوان در هر حوزهای بیتوجه به شخصیت افراد از آنان تعلیم گرفت. در برخی از حوزههای حساس چون معارف دینی و هدایتهای دینی و اجتماعی جامعه،باید به شخصیت افراد کار داشته باشیم؛ زیرا این شخصیت افراد است که تاثیر شگرفی در الگوبرداری ما از آنان در رفتارهای شخصی و اجتماعی میگذارد. در چنین عرصههایی باید «انظر الی من قال» مورد نظر باشد تا ببینیم که چه کسی سخن میگوید و آیا عالمانه و تخصصی سخن میگوید یا جاهلانه است؟ پس در اینجا شخص و شخصیت مهم است، در حالی که در عرصههای علمی صرف و علوم تجربی و حسی و مانند آن و برخی از علوم حکمت و فلسفی و سخنانی که در تضاد با عقل و شرع و حق نباشد، باید تنها به سخن توجه کنیم و به گوینده آن کاری نداشته باشیم، یعنی توجه به «ما قال» باشد و باید ببینیم که او چه میگوید و چه ادعایی دارد؟ به عبارت دیگر ما قال اگر سخنی منطبق با ملاکهای عقلانی و وحیانی بود از آن استفاده کرد ولو گوینده آن بر حسب روایات منافق یا مشرک باشد.خوارج براساس آموزههای قرآنی شعار میدادند:إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ؛ حکم و حکومت و حق تشریع تنها از آن خداست. امیرمؤمنان علی(ع) درباره این سخن و شعار خوارج میفرماید: كلمة حقٍّ يُراد به الباطل؛ سخن راستی است که از آن اراده باطل و سوءاستفاده شده است؛ يعني درست است كه باید «انظر الي ما قال» باشد، چرا که سخن راستی است، اما در این موارد میبایست:«انظر الي مَن قال» نیز باشد؛ زیرا باید ببینیم که این سخن حق را چه کسی با چه نیتی بر زبان میراند. آیا این شخصی که این حق را میگوید از نظر فاعلی نیز شخصیت خوبی است و حسن فاعلی دارد یا خیر. ما باید افزون بر سخن او به اراده او نیز توجه کنیم، چرا که این اراده شخص است که به این کلمه معنایی دیگر میدهد و حق را به سمت و سویی دیگر میبرد. بسیاری از دشمنان اسلام که از حقوق بشر و آزادی و مردمسالاری سخن میگویند، این کلمات خوب و زیبا را به چه قصد و نیتی به کار میبرند؟ آیا نباید به شخصیت این افراد توجه کنیم که اینان چه اراده و قصدی دارند؟ آیا دشمن از روی خیر خواهی،قرآن به دست گرفته و خواهان اجرای آن شده است؟ آیا واقعا دلش برای مسلمانان سوخته است که ایشان را به آزادی و مردمسالاری میخواند؟ یا آنکه میخواهد به اهداف پلید خود تحت شعار حق و حقیقت برسد؟
پس در حوزه رفتاری به ویژه رفتار اجتماعی و رفتار تربیتی میبایست افزون بر سخن گوینده به خود گوینده و شخصیت و اراده او نیز توجه داشته باشیم تا فریب نخوریم. در حوزه اندیشه اگر باید ناقد باشیم و توانایی نقد داشته باشیم، در حوزه رفتاری باید بسیار سختتر و شدیدتر عمل کنیم و شخصیت افراد را بنگریم تا بدانیم که چه ارادهای از سخن و رفتارشان دارند و تنها نمیتوان به گوینده و سخن حق و خوبش بسنده شود.
بیگمان استکبار جهانی باآن شخصیت تجاوزگری و روحیه ددمنشانه و ضد حقوقبشریاش هرگز برای مسلمان خیر و خوبی نخواسته است و این رفتارهای به ظاهر خیرخواهانه و حقوق بشری او تنها دستهای مخملی گرگ درنده خویی است که میخواهد در زمان مناسب حمله کند و بدرد و بخورد و از میان ببرد.