نگاه مؤمن یحیی
ستاره سبز و طلایی به اعتدال برآمد
سکوت ماه شکست و از انحلال درآمد
جهان مسافر شب شد، سیاهپوش حماسه
دوباره آه! فلسطین، دوباره خون جگر آمد
شهادت است حدیث ِقلندران مقاوم
و از شهادت مرد ِقلندری خبر آمد
نشسته بر دل هستی، نگاه مؤمن یحیی
ستارهای که سر شب دمید و با سحر آمد
نماز صبح؛ سلامی به سمت قدس روان کن
که عطر سرخ شهادت، چکید و در به در آمد
کبوتری؛ گل زیتون سپرده بود به دستش
گرفت و رفت خدایا، حریر بال و پر آمد
چگونه شاهد این شهر بیقرار و غریبم!
امان نمیدهد آری، دلی که تا خطر آمد
قیام کن که بدانم خدای عز و جل؛ آه!
بگو به باد بگوید که: نوبت ظفر آمد
تو را به حضرت زهرا «س»، تو را به حضرت زینب «س»
قیام کن که بدانم، که: عمر صبر سر آمد
ونوس جامی پور