نگاهی به فیلم «تمساح خونی»
هیاهو برای هیچ
محمدرضا محقق
آیا میتوان فیلمی ساخت که «اجرا»ی خوبی داشته باشد ولی فیلمنامه قوی و خوبی نداشته باشد؟ آیا میتوان با تیتراژهای پر رنگ و لعاب و کار گرافیکی و موسیقی و قر و اداهایی از این جنس، حفرههای فیلمنامه و اساسا فقدان فیلمنامه، فقدان راوی، فقدان روایت و فقدان هزار و یک چیز ضروری و مهم دیگر را سرپوش گذاشت و جبران کرد؟
آیا میتوان معنای حضور بازیگرانی متعدد و شناخته شده و کنجکاوی برانگیز در یک فیلم و در تیتراژ آن را ندانست و یا دانست و جور دیگری عمل کرد و همگی را با قیف توی فیلم ریخت و بعد از یک سکانس، با جارو به بیرون فیلم منتقل کرد؟
آیا میتوان با ساختن آدمکها و خردهپیرنگهای مقوایی و سوپرمقوایی، مخاطب را گول زد یا سرش شیره مالید و او را تا پایان، نادان فرض کرد؟
آیا میتوان پدرخوانده مقوایی،
بد من مقوایی، معشوقه مقوایی، نارفیق مقوایی، پراید که خودش مقواست و... مابقی مقواها را در انواع و اقسام مدلها و به شکل انبوه، در فیلم ریخت و بعد مدعی «فیلم خوب» و «بهترین کمدی سال» و «کمدی- اکشن برتر سینمای ایران» و مابقی این تعابیر مهمل و بیمعنا شد؟
حالا به ترتیب تک تک این نکات و موارد را بررسی میکنیم و مابه ازاهایش را در فیلم آقای جواد عزتی میسنجیم تا ببینیم چرا وضعیت سینمای ایران به جایی رسیده که چنین چیزهایی در تاریخش ثبت و ضبط میشود!
فیلمی که در یک جمله هیاهو برای هیچ؛ یا راهنمای کش دادن یک تعقیب و گریز، زیر سایه آدمکهای مقوایی است.
شاید بتوان گفت مهمترین نکته درباره فیلم نه چندان قابل «تمساح خونی»، فقدان «فیلمنامه»،«قصه» و «روایت» متناسب با آنهاست. و شاید هم عوامل پیدا و پنهان دیگری منتهی به تولید چنین شاهکاری شده باشد. فیلم در واقع و به معنای دقیق کلمه فاقد فیلمنامه و قصه قابلی است و بالتبع روایت درخوری هم ندارد. خوشبختانه همه این کلمات تعریف و مبنا و ملاک و مصداق دارند و با ادبیات و زبانها و بیانها و در سطوح مختلفی در منابع گوناگون اما با نقاط مبنایی مشترک، توضیح داده و تشریح شدهاند.
وقتی میگوییم فقدان فیلمنامه یعنی آنچه بناست مبتنی بر یک قصه، روایت شود، مفقود است و وقتی فیلمی قصه به معنای
کامل و جامع و دقیقش نداشته باشد، قاعدتا نه فیلمنامه دارد و نه روایت.البته فیلم تمساح خونی سر و صدا و هیاهو و رنگ و لعاب و... از تیتراژ آغازین تا پایانی و از ردیف بازیگرانی که برای یک سکانس جمع شدهاند و اکشن و... دارد ولی خب فیلمنامه ندارد، قصه ندارد و ایضا روایت.
سطحیترین و کلیشه ایترین قصه ممکن که آن هم حفره دار است، در یک تنظیم دم دستی و باسمه ای، منجر به این شده که ما اساسا راوی و روایت نداشته باشیم و همه چیز در سطحیتی از «اجرا» و فقط اجرا با شدت و حدت هرچه بیشتر و پررنگتر ابزار و ادوات پر سر و صدا، رخ دهد.
داستان چیست؟ یک تعقیب وگریز! همین و دیگر هیچ! واقعا هیچ! هیچکدام از آن صحنههای خرده پیرنگی هم نه محتویات قابلی دارد و نه پتانسیل مبدل شدن به داستانک! داستان و قصه لازم برای یک فیلم بلند سینمایی پیشکش!
«من یه تمساحم، یه تمساح خونی! یه آدم زخمی که کل زندگیش فقط باخته و چیزی برای از دست دادن نداره... ولی باز دلش ریسکهای بزرگ میخواد!»؛ کاملا معلوم است و حق با شماست! فیلمتان دقیقا گویای همین وضعیت است! درود بر صداقت شما!
اما آن قصه نیم بند مفنگی دم دستی: دو جوان
بنام هومن و پیمان که برای شخصی بنام دکتر کار میکنند به پول زیادی احتیاج دارند برای انجام کاری. درهمین هنگام پولهای دکتر به عنوان امانت نزد آنهاست. تصمیم میگیرند با این پولها قمار کنند و اصل پول را به دکتر بازگردانند و مابقی را برای خود بردارند اما در همین حین درگیر دردسر بزرگی میشوند.اما کل این ماجرا چیزی نیست جز یک تعقیب و گریز. و در این میانه، اضافه کردن یک سری جملات و شوخیها و ادا و اطوارهای نپخته و
میان مایه فجازی!
اتفاقی که دقیقا در فیلم افتاده این است که هرچقدر ملغمه پر هیاهوی موسیقی و اکشن و تعقیب و گریز و باز شدن در ماشین و هوار کشیدن و ورود داستانک و آدمک عشقی و خروج رفیق نارفیق و ورود پدرخوانده مقوایی و خروج بد من باسمهای و ورود بوکس و دندان مصنوعی و خروج از زندان و جناب سروان و ورود تیتراژ ابتدائی و خروج تیتراژ انتهایی و... قس علیهذا ورود و خروجهایی که تا دلتان بخواهد در طول فیلم ولو شده، رخ میدهد، هیچ چیز به اتمسفر و قوام فیلمنامه و قصه و روایت اضافه نمیکند؛ چون اساسا فیلمنامه و قصه و روایتی به معنای کامل و استاندارد و درست کلمه در کار نیست!
چقدر غمانگیز است دستاوردهای سینمای ایران در این سالها که حتی در نوشتارهای برخی «منتقدان» هم به گلدرشتی و رقت انگیزی رخ نموده: «فیلمی که توانستیم با آن چند بار بخندیم!». دقت کنید که نه تنها کار مخاطب مظلوم این سینما که کار جماعت به اصطلاح حرفهای و با دانش سینمایی و «منتقد» و «تحلیلگر» به جایی رسیده که اگر توانست «چند بار بخندد» دیگر راضی است و کیفور، و نوشتههای ستایش برانگیز در باب «یکی از بهترین آثار سینمای کمدی- اکشن ایران» مینویسد!
فیلم تمساح خونی، فاقد شخصیت راوی و مرکزی، فاقد نقطه دید، فاقد قصه به معنای کامل کلمه، و نهایتا فاقد روایت است. و اگر هزار تا تیتراژ و میان برنامه و کلی موسیقی و کار گرافیکی و عملیات ژانگولر و آدمکهای مقوایی و خرده شیشههای لغزان و مجروح و مذبوح دیگر هم قاطی دوغ و دوشابش کند، باز هم فیلم ضعیف، نازل و بدی است، دقیقا به همین دلایل که برشمردیم و با این ترفندها، کاریش نمیشود کرد!
فقط میماند یک نکته دیگر و آن هم سخاوت دوستان در ظلم به واژهها و حراج مفاهیم و ولنگ و باز بودنشان در نوشتن کلمات است! دوستان عزیز!
«فیلم کمدی- اکشن» معنا دارد؛ همانطور که سینما، زیبایی شناسی، فیلمنامه، ریتم، بازی، روایت، میزانسن، نقطه دید، راوی، کارگردانی، ایده، اجرا و هزار و یک نقطه و مفهوم و معنای دیگر که از عناصر سینماست.
عناصری که یک فیلم خوب باید واجد آنها باشد تا بتوانیم به آن بگوییم «یک فیلم خوب»؛ وگرنه که باید بهش بگوییم همین مثلا «تمساح خونی»!