نقشه استعمار برای زنان - بخش بیستویکم
استفاده تبلیغاتی در انتخاباتها
سیدمحمدحسین راجی
در ادامه یادداشتهای پیشین که در خصوص سوءاستفاده از زنان در بعد خارجی زمینه سیاسی (مداخلات در کشورها) بود، در این یادداشت به بعد داخلی میپردازیم.
مباحثی که در انتخابات کشورها در سراسر جهان مطرح میشود از شرایط تاریخی و اجتماعیای که در آن قرار دارند، ریشه میگیرد. بنابراین پیروزی نهائی با حزب و گروهی است که مسائل جامعه را بهتر از دیگران مورد توجه قرار داده و در برنامه سیاسی آینده خود جای دهد؛ صرفنظر از اینکه در آینده چقدر به وعدههای خود در فردای انتخابات پایبند باشند.
با توجه به تنشهای نژادی و جنسیتی که در چهار سال اول ریاست جمهوری ترامپ به جامعه آمریکا تحمیل شد؛ مسئله برابری جنسیتی و نژادی به عنوان یکی از مباحث اصلی و شاید اصلیترین بحث در انتخابات سال 2018 کنگره مورد توجه قرار گرفت. به طور بیسابقهای برجسته و برای کاندیداها نیز مسجل شده بود که مسئله زنان به جزء لاینفک جامعه و سیاست آمریکا تبدیل شده است.
در انتخابات ریاست جمهوری 2020 ایالات متحده نیز، شرایط بیسابقهای حاکم شد. کنار هم قرار گرفتن عوامل و اتفاقات در کنار یکدیگر، موجب شد که نامزدها به جنسیت و نژاد در مسیر مبارزات انتخاباتی و همچنین ملاحظات، انگیزه و تصمیمگیری رایدهندگان توجه کنند. در همین راستا نامزدهای انتخاباتی وعدههایی در ارتباط با ارتقای وضعیت زنان آمریکایی دادند و حتی با همین وعدهها به پیروزی رسیدند.
استفاده از مباحث جنسیتی در کارزارهای انتخاباتی ایالات متحده امری بسیار رایج بوده و فقط مربوط به انتخاباتهای 2016 و 2020 نیست. استفاده از این ابزار در حوزه سیاست خارجی بهویژه در دوره بوشِ پسر، جورج دابلیو بوش، مشهود بود.
جورج بوش
در انتخابات سال 2000 و در پی ماجرای رسوایی مونیکا لوینسکی، جورج بوش، با وعده «بازگرداندن مدنیت» و «W برای زنان است» به صحنه انتخابات ورود کرد. بعد از به قدرت رسیدن، اقدامات زیادی در مورد تحقق وعدههای انتخاباتی در حوزه زنان، انجام داد؛ از جمله اینکه تعدادی از زنان برجسته را به کابینه و حلقه داخلی خود منصوب کرد. در چند ماه اول، دولت بوش برخی از ابتکارات اجتماعی و خدماتی را پیش برد. وی قانون «انعطافپذیری زمان خانواده» (که ادعا میشد به مادران شاغل قابلیت بیشتری را برای تعیین ساعت کاری میدهد) و یک طرح آموزشی به نام «فرزندی را پشت سر نگذارید» را پیش برد، که ظاهرا در جهت بهبود آموزش دولتی شکل گرفته بود.
پس از 11 سپتامبر 2001، تصاویر زنان برقعپوش در افغانستان به رسانههای آمریکایی سرازیر شد و پسزمینهای را برای جنگ علیه تروریسم توسط جورج بوش فراهم کرد. او ادعا نمود که حمله افغانستان برای انتقام نیست، بلکه برای آزادی زنان از چنگ طالبان جنسیتی است. این اقدام مشهود، واقعیت اظهارات گذشته بوش را بهخوبی نمایان ساخت و مسئله استفاده ابزاری از زنان برای پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی به ذهن متبادر کرد. در حالی که رئیسجمهور کابینه و سیاستهای خود را تحت شعار «دبلیو برای زنان است» میپوشاند، تأثیرات اقدامات او نتایج کاملا متفاوتی را نشان میداد. مشخص شد که قانون اول به نفع کارفرمایان بوده است و نه کارمندان زن؛ و قانون دوم نیز میلیونها کودک را با تحمیل قوانین جدید پرهزینه بر مدارسی که در حال حاضر دچار مشکل شده بودند، روانه ساخته است. حتی دولت بوش تلاش کرد تا «دفاتر زنان» که به ایشان در مورد حقوق محیط کار خود آگاهی میداد را ببندند؛ اما فعالان حقوق زنان مانع شدند و این طرح به سرانجام نرسید.
نتیجهای که میتوان گرفت این است که جورج بوش به وعدههای خود در حوزه زنان و سایر حوزهها ازجمله مالیات و... وفا نکرده و زنان را ناامید کرد. البته این نامیدی زنان در آمریکا و عدم پایبندی به وعدهها مختص به یک رئیسجمهور نیست و به تاریخ آمریکا در یک صد سال اخیر برمیگردد.
اوباما
در دوران اوباما نیز وعدههایی داده شد که اجرائی نشدند. وعده اوباما در دوران کارزار انتخاباتی او این بود: «و اکنون زمان آن فرا رسیده است که به وعده دستمزد برابر عمل کنم، زیرا میخواهم دخترانم دقیقا فرصتهایی مشابه با پسران شما را داشته باشند.» اما در عمل نتوانست به این وعده وفا کند؛ بنا به گزارش وزارت کار ایالات متحده شکاف دستمزد بین مردان و زنان هنوز وجود دارد. «چک حقوق»، لایحهای برای اصلاح قانون استانداردهای کار منصفانه در سال 1938، به منظور ارائه راهحلهای مؤثرتر برای قربانیان تبعیض دستمزدی بود، که همان سال در سنا ذبح شد.
مقایسه وضعیت درآمد زنان با مردان در آمریکا
تجزیه و تحلیل شکاف دستمزد جنسیتی برای درک امنیت یا ناامنی اقتصادی فوری و بلندمدت زنان ضروری است. زنان بیشتر از مردان در فقر زندگی میکنند و بیشتر در مشاغل کمدرآمد کار میکنند. زنان مادر دستمزد کمتری نسبت به مردان پدر دریافت میکنند؛ درآمد آنها بسیار مهم است. دستمزد ناچیز به زنان و بها دادن به کار آنها نهتنها به زنان و خانوادههای آنها آسیب میرساند بلکه به کل اقتصاد ایالات متحده آسیب میرساند.
تجزیه و تحلیل ارقام تازه منتشر شده از اداره سرشماری ایالات متحده و اداره آمار کار نشان میدهد که به طور کلی، در سال 2021 به زنان در مقایسه با کارگران مرد تماموقت سالانه، تنها 84 سنت به ازای هر دلار پرداخت شده است. با این حال، وقتی محاسبه شامل همه کارگران میشود، اختلاف درآمد بهطور قابلتوجهی بزرگتر است: زنان به ازای هر دلاری که مردان میگیرند، تنها 77 سنت را به خانه میبرند.
در سال 2021، زنان نسبت به مردان سهم بیشتری از نیروی کار پاره وقت -59درصد در مقایسه با 41درصد- را تشکیل میدادند. علاوهبر این، تنها 17 درصد از مردان شاغل 16 ساله و بالاتر، در مقابل 28 درصد از زنان 16 ساله و بالاتر، نیمهوقت بودند. زنان رنگین پوست کمی بیشتر از زنان سفیدپوست و بسیار بیشتر از مردان به صورت پارهوقت کار میکنند.
در حالی که کارگران پارهوقت طبق تعریف ساعات کمتری کار میکنند، آنها همچنین تمایل دارند در هر ساعت درآمد کمتری داشته باشند و با نتایج کمتر مطلوب دیگری روبهرو شوند. به عنوان مثال، کارگران پارهوقت سه برابر بیشتر از کارگران تمام وقت حداقل دستمزد فدرال یا کمتر را دریافت میکنند. کارگران پارهوقت همچنین دسترسی به مزایایی مانند مرخصی با حقوق و روزهای بیماری با حقوق (51درصد) در مقایسه با همتایان تمام وقت خود (88درصد) کاهش یافتهاند و در طول همهگیری کووید-19، کارگران پاره وقت بیشتر از کارگران تماموقت شغل خود را از دست دادند.
درواقع، در سالهای 2020 و 2021، تنها برای دومین و سومین بار در 55 سال، میانگین درآمد کارگران زن تماموقت و سالانه بیشتر از متوسط درآمد همه انواع کارگران مرد بود. این نشان میدهد که بهطور میانگین، زنان هنوز بهطور قابلتوجهی کمتر از مردان درآمد دارند، بلکه همچنین نشان میدهد که کارگران تماموقت و سالانه درآمد پایدارتری نسبت به همتایان نیمهوقت و فصلی خود از طریق همهگیری دارند.
گنجاندن همه کارگران در این محاسبات، انواع تجربیات زیسته که بر شکاف دستمزد جنسیتی تأثیر میگذارد را روشن میکند. این دادهها به نشان دادن این نکته کمک میکنند که فقط یک شکاف دستمزد وجود ندارد، بلکه شکافهای زیادی در درآمد، مزایا و ثروت وجود دارد. شکافها به اندازه زنان آمریکایی متنوع هستند.