kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۷۸۳۷
تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۴
گفت‌وگو با محمد نوروزی به بهانه انتشار کتاب «وجتبل»

هنـر از تکرار بیزار است!

 
 
 
آرین امیدوار
محمد نوروزی، از فعالان عرصه خبر و رسانه است که در پی حدود دو دهه کار به عنوان خبرنگار و ویراستار، به فعالیت در حوزه ادبیات داستانی رو آورده است. «وجتبل» عنوان اولین کتاب این نویسنده است که به تازگی در 77 صفحه توسط انتشارات پژوهش خیر ماندگار، راهی کتابفروشی‌ها شده است. کتابی که برخاسته از تجربیات شخصی و دغدغه‌های فرهنگی، مذهبی و اجتماعی نویسنده‌اش است. به همین مناسبت با محمد نوروزی به گفت‌وگو پرداختیم.
***
ایده داستان وجتبل چگونه در ذهنتان شکل گرفت؟
زندگی من پر از خاطراتی است که قابلیت زیادی برای داستان نویسی دارد. وجتبل بخش خیلی کوچکی از این خاطرات است. شرایطی فراهم شد که اصلاً فکر نمی‌کردم اتفاق بیفتد اما صورت گرفت و تبدیل شد به کتاب وجتبل.
شما سال‌ها خبرنگار بودید؛ داستان نویسی چه وجه تمایزی نسبت به خبرنگاری دارد که به سراغ آن آمدید؟
درست است که سال‌هاست خبرنگار هستم اما کارم را ابتدا با ویراستاری آغاز کردم. ویراستاری مخصوصاً در نشریاتی که در عرصه خبر پیشرو و انتقادی هستند دست ویراستار را بسیار پر می‌کند. مدت زیادی که ویراستاری کردم مطالب زیادی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، بین‌الملل و غیره می‌خواندم. یادداشت‌هایی که در خبرگزاری‌ها از بنده منتشر می‌شد به گفته دوستانی که از آنها نظر می‌خواستم روان و سلیس هستند. دستم عادت به ویراستاری دارد، یعنی هنگام نوشتن نمی‌توانم به راحتی رد شوم. حتماً باید ویرایش شده و روان بنویسم. یکی از دوستان خیلی خوبم در خبرگزاری که از قلم بنده باخبر بود خواست که سفرنامه بنویسم. 
وجه تمایز داستان نویسی نسبت به خبرنگاری جنبه هنری بودن آن است. هنر مانند چاشنی غذاست. مطلبی که دوست دارید به مخاطب ارائه کنید را با چاشنی هنر عرضه می‌کنید. این کار باعث اثرپذیری شدید مطلب می‌شود. یک زمان به فردی می‌گوییم نماز شب بخوان خیلی باعث خیر و برکت در زندگی می‌شود اما خیلی این شیوه تاثیرگذار نیست اما وقتی با کار هنری این مطلب ارائه می‌شود تاثیرش خیلی زیاد و عمیق می‌شود؛ مثل حافظ که برای توصیه به خواندن نماز شب می‌گوید: سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی / دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است / بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی
گفتید سفرنامه. سفر به کجا؟
سفر به کربلا. چند روزی بود که از کربلا آمده بودم که داستان نویسی را آغاز کردم.
ربط سفرنامه به داستان شما چیست؟
قرار بود سفرنامه باشد اما در سفرنامه نویسنده باید هرچه می‌نویسد راست باشد اما من می‌خواستم مطالبی را در آن بگنجانم که همه‌اش را تجربه نکرده بودم ولی دوست داشتم برای تأثیرگذاری بر مخاطب در نوشته‌ام وارد کنم. 
دچار دوگانگی شده بودید؟
دقیقاً! از آنجا که دستم به دروغ نمی‌رفت قلمم به سمت داستان کشیده شد. در داستان می‌توانید چیزهایی که تجربه نکرده‌اید را به شخصیت داستان نسبت بدهید. کسی هم نویسنده را دروغگو خطاب نمی‌کند.
خبرنگاری چقدر کمکتان کرد؟
ویژگی خبرنگاری یادگیری دائمی است. خبرنگاران مدام در حال دریافت اطلاعات در حوزه‌های مختلف هستند. همین موجب می‌شود خبرنگاران باسابقه پر از اطلاعات باشند و متون نشأت گرفته از این دست افراد از حیث جامع بودن قابل توجه است.
درباره طرح جلد کتاب هم توضیح می‌دهید؟ زنجیر و نردبان چه ارتباطی با موضوع داستان دارد؟
اتفاقاً همکارانی که جلد را نگاه کردند ترکیب واژه وجتبل با نردبان و زنجیر را هنری می‌دانستند که از ذهن یک خبرنگار تراوش کرده است. شخصیت اصلی داستان از گذشته و محله‌ای کنده است که همچون زنجیر او را در برگرفته بوده‌اند و او توانسته است با کمک اندیشه‌های متعالی که در تصویر جلد با نردبان نشان داده شده از آن عقبه تاریک جدا شود.
عوامل دیگری در نوشتن کتاب کمکتان کرد؟
بسیار! بنده چند سال خطاطی کرده‌ام، نی‌نواز بوده‌ام، بازیگر تئاتر بوده‌ام و دست آخر هم اکنون قاری قرآن هستم. این مواردی که ذکر شد همه هنر هستند و تاثیرگذار در نوشتن.
چطور؟ بیشتر توضیح دهید.
ویژگی هنر بیزاری از تکرار است. یک قاری هنگام تلاوت باید از تکرار بپرهیزد و تنوع در تلاوتش جاری باشد. بازیگر تئاتر نیز همین گونه است؛ در میزانسن، دیالوگ، لحن و غیره همگی باید تنوع باشد تا مخاطب لذت ببرد. در شعر نیز این موضوع را می‌بینیم. مثلاً حافظ شیرازی به خاطر دوری از تکرار شد حافظ. شعر عاشقانه را سعدی در اوج گفته بود، عارفانه را نیز در اوجش مولانا گفته بود. اگر حافظ می‌خواست همان کار را بکند و همان مسیر را برود حافظی که اکنون می‌شناسیم نمی‌شد. او الفاظ عاشقانه را گرفت برای بیان مطالب بلند عرفانی و شد درخت تناوری به نام حضرت حافظ. جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت / دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد... و بسیاری از ابیات حافظ بیانگر همین موضوع است. با این تجربیات هنگام تحریر سطر به سطر داستان سعی کردم از تکرار بپرهیزم. 
«وجتبل» واژه بیگانه است! بهتر نبود از واژه فارسی برای نام کتاب استفاده می‌کردید؟
این سؤال را اگر بخواهم پاسخ بدهم لذت خواندن کتاب برای کسانی که آن را نخوانده‌اند کم می‌شود. درست است که نباید از کلمات لاتین استفاده کنیم اما این موضوع استثنائاتی دارد. در کل داستان نمی‌توانید واژه لاتین پیدا کنید.