زنگ مجازی- جنگ ترکیبی
دهکده جهانی یا دیکتاتوری فرهنگی!؟
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
دو هفته پیش در همین ستون اشاره داشتیم به موضوع «سازگاری فرهنگی» و «دگرگون سازی فرهنگی» که بعد از مطرح شدن نظریه «دهکده جهانی» ذیل موضوعات«ارتباطات میان فرهنگی» و سایر ابتلائات بشر در عصر حاضر، تبدیل به چالش فرهنگی کشورهای حوزه های تمدنی کهن شده و غرب به هر وسیله ممکن و با دیکتاتوری خاص که می توانیم با عنوان «دیکتاتوری فرهنگی» بشناسیم، تلاش می کند تا فرهنگ خود را در جهان به عنوان «فرهنگ جهانی» معرفی کند. در همین راستا (تکنولوژی، دانش و مسائل ارتباط جمعی و رسانه ای مثل شبکه های اجتماعی و به ویژه سکوی های محبوبی مثل اینستاگرام)نیز با همان چارچوب رفتار دیکتاتوری و حالت تهاجمی، جهت تغییر فرهنگ و تسخیر حوزه های اندیشه ای و نگرشی سایر جغرافیاهای فرهنگی به کار گرفته می شوند. برای جامعه جهانی امروز «مهاجرت» پدیده ای است مورد قبول که نگاههای متفاوتی به آن در قلمرو های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی وجود دارد و ازحدود دو دهه بیشتر است که به این مقوله، کشوری مثل ایران به عنوان یک چالش و تحت عنوان«فرار مغزها» و تهدید علیه نیروی انسانی نگاه می کند و البته در بین مردم نیز گاه به طنز و گاه به کنایه کاربرد دارد؛ اما به طور مثال کشوری مثل هند با آن میزان از جمعیت و تنوع فرهنگ به این مسئله به عنوان یک فرصت نگاه می کند که مهاجرین این کشور علاوه بر آنکه در سایر جوامع نمایندگی فرهنگی این کشور را بر عهده دارند و یا به عنوان نیروی انسانی با پایه فرهنگی هند در سازمان های بین المللی مشغول هستند؛ بخشی از چرخه اقتصادی و اشتغال را هم بر عهده گرفته اند و مضاف بر آن، بار اشتغال مهاجران از روی دوش دولت و کشور برداشته شده و مهاجرین با کمترین هزینه ممکن منتقل کننده فرهنگ این کشور نیز می توانند باشند.
به هر روی «مهاجرت» در پی خود مخاطراتی برای شخص مهاجر دارد که بعد از گذر از موضوعات مادی و مخاطرات معمول سفر، مخاطرات قلمرو فرهنگی خود را نمایان می کند و فرد مهاجر با ورود به قلمرو فرهنگی ناآشنا تحت عنوان «میزبان» تبدیل به یک موجودیت «بیگانه» می شود که مجبور به «تعدیل» و «سازگاری» در خیلی از رفتارها و باورهای خود می گردد. به طورمعمول افرادی که حتی به مدت نسبتا کوتاهی در جغرافیای فرهنگی دیگر زندگی می کنند؛ نگران ایجاد یک رابطه سالم کاربردی با محیط میزبان هستند و در تنگناهای پذیرش و یا عدم پذیرش رفتار، گفتار و... قرار می گیرند و لاجرم نوعی از فرآیند تدریجی دگرگونی را فراتر از محیط فرهنگی خود در پیش می گیرند.
«سازگاری بین فرهنگی» از دهه 1930 میلادی به طور گسترده در رشتههای مختلف علوم اجتماعی در آمریکا مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته وای بسا که می توان گفت شبکه های اجتماعی و اینستاگرام و سکوهای مشابه نیز محصول همین مطالعات و تجربه های پژوهشی است.
در ذیل موضوع سازگاری بین فرهنگی، مفهوم سازی از فرهنگ جهت ایجاد پذیرش در بین ملل و افراد جوامع مختلف موضوع قابل طرحی بود که اندیشمندان غربی را به سمت «مفهوم سازی کثرت گرا» سوق داد و در دوران پسا مدرن موافقین و مخالفین جدی را نیز به خودش اخنصاص داد.
در مفهوم سازی کثرت گرا -که نمونه عینی آن اینستاگرام است- مشروعیت نظریه های علوم اجتماعی سنتی مبتنی بر هنجار با طرح این پرسش که آیا می توانند مهاجران و اقلیت های قومی را در نظر بگیرند!؟ گروههای مهاجر و اقلیت تحت عنوان قربانی معرفی می شوند و فرهنگ های مبتنی بر سنت و هنجار به دلیل کاستی های ذاتی و عدم تاکید بر تنوع فرهنگی به عنوان فرهنگ سرکوبگر نظامند معرفی می شوند.
نگاه تهاجم فرهنگی در سایه مفهوم سازی فرهنگی کثرت گرا به جوامعی که توان تولید فرهنگ دارند و به عنوان مولد بر اساس مفاهیم و ایدئولوژی و هنجارها عمل می کنند؛ همانند دیگ جوشانی است که باید طعم و ذائقه این دیگ با طرح پرسشهای انتقادی و یا ایضایی مثل فمینیست مورد چالش و مناقشه قرار بگیرد.
حال بیایم بسنجیم فضای موجود در اینستاگرام و سکوی های پرطرفدار را که عموما در چه ساختار محتوایی مشغول فعالیت هستند. آیا جز این است که نگاه به زنان برجسته شده و فرهنگهای سنتی و ایدئولوژیک مورد هجمه انتقاد و یا تمسخر هستند!؟ آیا اینستاگرام به فرهنگ های مبتنی بر سنت داخلی نگاه هژمونیک ندارد و آنها را در چرخه محتوای خود از چرخ گردون فرهنگی خارج نمی کند؟
فرهنگ پذیری فرآیندی نیست که طی آن عناصر جدید فرهنگی به سادگی به شرایط درونی پیشین فرهنگ افزوده شود. در واقع وقتی یادگیری جدیدی اتفاق می افتد، فرهنگ زدایی یا عدم یادگیری برخی از عناصر فرهنگی قدیمی باید روی بدهد. جمله معروفی است که می گوید: «ساختن بدون ویران کردن روی نمی دهد» این تعبیر و جمله، گویای آن است که هزینه به دست آوردن چیزی جدید، لزوما شامل«از دست دادن» چیزی قدیمی است و این تا حد زیادی شبیه به آن است که بگوییم از چیزی باید کاست تا به چیزی افزود. یا با نگاه در علم فیزیک می بینیم که در قانون ماده ذکر می شود؛ ماده از بین نمی رود؛ بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل می شود.
به این ترتیب سوال اساسی که به وجود می آید این است که در «تعدیل فرهنگی» و یا «سازگاری فرهنگی»که مبتنی بر تاثیر دو سویه فرهنگ میزبان و فرهنگ بیگانه نسبت به هم است؛ این کاسته شدنها و افزوده شدن های فرهنگی بر چه معیار و ویژگی ها اتفاق می افتد!؟
اساسا عمل کسب چیزی تازه، مثل فرهنگ جدید، شامل تعلیق کردن و طی یک دوره طولانی برای از دست دادن برخی از عادت های قدیمی است که در نهایت منجر به دگرگونی های درونی در افراد(بیگانه یا میزبان) می شود و تغییر رفتار و اساسی تر از آن، تغییر در ارزش های بنیادین افراد را در بر می گیرد.
در نوع فعالیتهای کاربران در شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام و سایر سکوی های مشابه، به طور هدفمند و با تعین چارچوب نمی توان حاضر شد؛ چرا که نظم و قاعده در اختیار کاربر نیست و این سکوی است که برای مخاطب تعین می کند تا بعد از چند اقدام اولیه کدام مسیر را برود و آنها را به سمت سازگاری سفارشی و اجباری سوق می دهد که درآن یک بازنمایی انتزاعی از آنچه که شخص در ناخودآگاه خود داشته نمایان میشود و به طور غریزی کاربر در معرض سازگاری قرار گرفته که جهت تعادل روانی و روحی در مواجهه با شرایط محیطی متخاصم(محتوای اینستاگرام و شبکه های اجتماعی) مجبور است آن را بپذیرد.
کاربر شبکه های اجتماعی و اینستاگرام با ورود به هر صفحه بعد از صفحه ای دیگر که امکان دارد از چند صفحه تا صدها صفحه به طول بینجامد و یا از دقیقه ای به ساعت ها تبدیل شود به طور آشکار در جستجوی تکامل خود نسبت به ندانسته ها و یا نداشته های خود است که این تلاش برای تکامل یک امر درونی و ذهنی غیرارادی و گرایشی محسوب می شود. نوع این تلاش بیرونی و درونی گر چه برای تکامل دانسته ها و نداشته ها است اما وجه دیگری را هم به این تلاش های متوالی کاربر شبکه اجتماعی می توان بخشید که به حوزه چالش های محیط زندگی و یافتن محل و مامن آرامش باز می گردد و کاربر با انتخاب شبکه اجتماعی و اینستاگرام تلاش دارد تا آرامش نداشته در دنیای بیرون را ولو به اندازه دقایقی و یا لحظاتی در درون فضای مجازی بیابد.
تطبیق و مقایسه رفتار مهاجرت انسانها از سرزمینی به سرزمین دیگر تحت عنوان «بیگانه» و سرزمین مهاجرپذیر تحت عنوان «میزبان» با شبکه های اجتماعی و اینستاگرام از آن رو است که این مهاجرت در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و اینستاگرام نیز نه تنها یک بار بلکه امکان دارد در هر لحظه و در هر مکان به وقوع بپیوندد. نقطه تمایز این دو نوع مهاجرت آن است که مهاجرت اول در فضای واقعی و با اراده و با شرایط مورد قبول برای هر دو طرف «بیگانه» و«میزبان» صورت می گیرد که هر دو طرف درک نسبتا دقیقی از فرهنگ بیگانه و میزبان دارند و شرایط تاثیر از هم را نیز می پذیرند و شاید تبدیل به چالش خاصی هم نشود؛ اما! در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و به خصوص اینستاگرام مهاجرت افراد به حوزه رفتاری و گفتاری و پوششی و ...سایر افراد و سایر فرهنگ ها و جغرافیاها به گونه ای اتفاق می افتد که در واقع«میزبان» و «بیگانه»در هم تنیده و آمیخته شده اند و امکان شناسایی فرهنگ میزبان و بیگانه وجود ندارد و اساسا امکان تفکیکی نیز فراهم نیست. در این نوع مهاجرت ارادی که با میل به بازدید از شبکه های اجتماعی و اینستاگرام آغاز می شود؛ کاربر قلمرو فرهنگی گسترده ای را پیش رو دارد که از حوزه فرهنگ، دانش و آگاهی او بسیار بیشتر است و کاربری که تاکنون در فضای واقعی بیشتر از محیط و جغرافیا و قلمرو فرهنگی خود سطح دیگری از فرهنگ را تجربه نکرده به تحیر و تحولی می رسد که نمی داند آیا در این مهاجرت مجازی نقش بیگانه را دارد یا نقش میزبان را! چرا که مسیر، مقصد، نوع مهاجرت و مدت زمان آن را سکوی شبکه اجتماعی هوشمند برای او انجام داده و او به طور مسخ شده تا به آنجایی که امکان داشت به پیش رفته.
به طور ساده می توان گفت چه باور داشته باشیم و چه نداشته باشیم؛ شبکه های اجتماعی و اینستاگرام به طور مستقیم بر فرهنگ فردی و عمومی و اجتماعی تاثیرگذار هستند که در این بستر ها، فرهنگ پذیری کاربران از هم فرآیندی نیست که طی آن عناصر جدید فرهنگی به سادگی به شرایط موجود افراد افزوده شوند و همانطور که پیشتر اشاره شد به واسطه داد و ستدی که بین فرهنگ بیگانه و میزبان صورت می گیرد در واکنش های جدید، نوعی از فرهنگ زدایی از فرهنگ قدیم صورت می گیرد که خلاء این فرهنگ قدیم را فرهنگ جدید تحت عنوان متخاصم با عنوان تعدیل یا سازگاری پر می کند.