kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۷۴۶۷
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۴۰۳ - ۲۱:۵۲
نگاهی به فیلم «آخر شب با شیطان»

وقتی با شیاطین دنبال‌کننده می‌گرفتند!

 
 
 
فاطمه قاسم آبادی
ورود شیاطین و نمادهای شیطان‌پرستان، از چند دهه قبل، به صورت رسمی در غرب اتفاق افتاد. نمایش‌های افتتاحیه و اختتامیه المپیک پاریس، یکی از این اعلام‌های رسمی بود که چندی قبل در ستایش شیطان و گناهان کبیره، برای کل جهان طراحی و مخابره شد.
البته برای رسیدن به این مرحله که لازمه‌اش دین زدایی کامل و شکستن قبح از اعتقادات مذهبی است، غرب مسیری بیش از نیم قرن را طی کرده است.
در دهه 60 میلادی و با شروع انقلاب جنسی، پروژه نابودی خانواده و رواج بی‌حیایی در جامعه آمریکایی شروع شد و در کمتر از ده سال و در دهه 70‌، با تبلیغ شیطان‌پرستی و رواج گروه‌های موسیقی متال، این مسئله تثبیت شد.
 نکته قابل تامل این است که طبق آمار، در دهه 70 و 80 میلادی آمار جرم و جنایت‌های هولناک و قاتلین زنجیره‌ای در آمریکا، به شدت افزایش پیدا می‌کند و دقیقا در همین دوره، رسانه‌ها برای جلب مخاطب، روی هر موضوع جنجال برانگیزی دست می‌گذارند و مُبَلغ هر انحرافی می‌شوند.
فیلم «آخر شب با شیطان» به کارگردانی «کالین کایرنز» محصول سال 2023 آمریکا است. این فیلم یک شب از برنامه‌ای تلویزیونی در آمریکا را با موضوع احضار ارواح پلید، به تصویر می‌کشد.
داستان برنامه تلویزیونی
داستان فیلم «آخر شب با شیطان»، در مورد مردی به نام «جک دلروی» است که یک مجری جاه طلب تلویزیونی در دهه 70 میلادی است. او برنامه موفقی به نام «جغدهای شب» را در یک شبکه تلویزیونی آمریکایی، روی آنتن دارد. 
ماجرا از جایی شروع می‌شود که برنامه پر مخاطب او بعد از چند سال موفقیت، کم کم مخاطبینش را از دست می‌دهد و با مشکل افت ریتینگ رو‌به‌رو می‌شود. 
در همین راستا جک که حفظ برنامه‌اش برایش از همه چیز در زندگی‌اش مهم‌تر بوده است، همسر مریضش را به برنامه دعوت می‌کند تا کمی اوضاع را بهتر کند ولی خطر همچنان در کمین است. 
بعد از فوت همسر جک، او تصمیم می‌گیرد افت ریتینگ برنامه را با یک برنامه ویژه در شب‌هالووین جبران کند و در همین راستا، با خانم دکتری به نام «جون راس میچل» که در ضمن با او رابطه هم دارد، قرار می‌گذارد که با آوردن دختر بچه‌ای به برنامه‌اش که از مراسمی شیطانی زنده مانده و تحت نظر دکتر میچل در حال درمان است، برنامه‌اش را از حذف شدن نجات بدهد اما هیچ چیز آن‌طور که قرار بوده پیش نمی‌رود و با احضار موجود شیطانی، همه چیز به‌هم میریزد.... 
تسخیر مخاطبین با رسانه 
در فیلم «آخر شب با شیطان»، مخاطبین از همان ابتدای داستان، آشفتگی‌ها و اتفاقات دهه 70 میلادی را می‌بیند که پیش زمینه‌ای است برای ورود به ماجرای اصلی. 
در این پیش پرده، عنوان می‌شود که «در حال ورود به عصری شیطانی هستیم و هر کس نتواند ببیند، نابینا است!» بعد از این، بینندگان می‌بینند که رسانه‌ای مانند تلویزیون، تا چه حد برای برنامه سازان دهه 70 مهم بوده و جذب مخاطب به هر قیمتی، از آن زمان در اولویت تهیه کنندگان قرار گرفته است و در صورت جذاب نبودن یک برنامه، هر چقدر هم که برنامه مورد نظر مفید یا ارزشمند بوده، سریعا از لیست پخش کنار گذاشته می‌شد.
تقریبا از زمانی که‌هالیوود توانست با فیلم‌هایش دنیا را تحت تاثیر قرار بدهد، کم کم 
این تاثیر با پیشرفت تکنولوژی، از سالن سینماها به خانه‌ها هم کشیده شد و با ورود رسمی تلویزیون به زندگی مردم، روزبه روز جذب مخاطب از اهمیت بیشتری برخوردار شد.
جالب است که از اواسط دهه 60 میلادی، کم‌کم مخاطبین تلویزیونی برای برنامه‌سازان به اندازه سینما مهم شدند و ساخت برنامه‌های متنوع که مردم را پای تلویزیون بنشاند، بیشتر از قبل نظر تهیه کنندگان را به خود جلب کرد.
در این دوره بود که بعد از چند سال برنامه سازان برای جذب مخاطبین حتی از پخش دادگاه قاتلین زنجیره‌ای هم مایه گذاشتند و تب توجه به این جنایت کاران را در واقع، رسانه‌های آن زمان بین مردم انداختند....
فیلم «آخر شب با شیطان»، دقیقا روی همین تاثیرگذاری مخرب، تمرکز دارد. در این فیلم، مخاطبین می‌بینند که شخصیت اصلی یا همان مجری معروف جک، شباهت خاصی با مجریان معروف امروزی مانند جیمی فالون، جیمی کیمل، دیوید لترمن و... دارد و این کنایه و شباهت‌ها، بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است چرا که روند جذب مخاطب به هر قیمتی، در حال حاضر هم برای برنامه سازان و مخصوصا در شوهای شبانه آمریکایی معروف، ادامه دارد.
کلیشه شیطان پیروز
در فیلم «آخر شب با شیطان»، مخاطبین می‌بینند که مانند فیلم‌هایی از این دست، از همان ابتدا، حضوری نحس و نچسب، وجود دارد که درادامه می‌فهمیم، دلیلش موجود شیطانی بوده است و در انتها هم همان موجود، همه چیز را نابود می‌کند.
در طول فیلم می‌بینیم شخصیت جک به عنوان کسی که واسطه ورود این موجود شیطانی به استودیو است، تا جایی به خاطر بالا رفتن ریتینگ برنامه‌اش پیش رفته که حاضر شده از یک دختر بیمار و رابطه‌اش با روانکاو این دختر، سوءاستفاده کند تا شاید بتواند برنامه‌اش را نجات بدهد.
این شخصیت به خاطر نوع پرداختش برای مخاطبین امروزی بسیار آشنا است و از طرف دیگر بقیه شخصیت‌ها هم هر کدام در محدوده همین دنیای مادی که هر کس در آن به هر قیمتی می‌خواهد مورد توجه باشد، حرکت می‌کنند.
نشان دادن تب دیده شدن که عملا از دهه 70 میلادی در آمریکا و پس از آن در بقیه دنیا به‌وجود آمد، به خوبی در فیلم نشان داده شده است. 
شاید مهم‌ترین ایراد فیلم در پایان کلیشه‌ای‌اش باشد که تکرار شیطان پیروز را تداعی می‌کند و به صورت کاملا سنبل شده، همه چیز را با نابودی همه شخصیت‌ها منهای مجری برنامه توسط شیطان(که قراردادش هنوز ادامه دارد) تمام می‌کند. 
شوخی که جدی شد
در دهه 70 میلادی، با بیشتر شدن تمایل مخاطبین برای دیدن برنامه‌های تلویزیونی، پای انواع فرقه‌های انحرافی و موسسانشان هم به تلویزیون باز شد، تا تفکر مورد نظر خود را بیان کنند و مخاطبین را در صورت توان، جذب کنند.
یکی از این موسسان، «آنتوان لاوی» بود که در سال 1966 رسما از کلیسای شیطان که خودش بنیان گذارش بود، رونمایی کرد.
در دهه 70 میلادی، آنتوان لاوی با سر تراشیده و ردای مخصوص و انگشتر بزرگش وارد یک شوی تلویزیونی شد و مجری از ابتدا تا انتها به مسخره کردن لاوی و ظاهرش و ادعای داشتن قدرتش پرداخت....
در آن دوران و بعد از آن، از این دست برنامه‌ها که در آن همه افراد به نوعی دلقک تبدیل می‌شدند برای سرگرمی بقیه مردم و جنایت‌های شان، زیر لوای همین دلقک بازی‌ها پنهان می‌شد، زیاد ساخته شد.
البته مردم عام هم با همین موجی که رسانه‌ها براه انداختند، همراه شدند و کم کم قبح خیلی مسائل که قبلا حتی نمیشد در مورد آن‌ها حرف زد، شکسته شد. 
به خاطر همین دلایل، نباید تعجب کرد که چرا در افتتاحیه المپیک پاریس، رسما به پیامبر الهی توهین می‌شود و مردم و حتی مذهبیون مسیحی، هیچ حرکتی برای توبیخ عاملین نمی‌کنند یا عجیب نیست که در اختتامیه همان المپیک کزایی، سقوط شیطان بروی زمین، به شکلی هنرمندانه به تصویر کشیده می‌شود و به نوعی تکریم می‌شود... تمام این شواهد گواه بر این مطلب است که رسانه‌ها در غرب، وظیفه‌هایی که اتاق فکرها بر دوششان گذاشتند را به خوبی انجام داده‌اند و روی فکر مخاطبین‌شان مسلط شده‌اند.
بتی شبیه جغد و سرمایه‌داران هوادارش
بعد از رسوایی چند سال پیش اشراف، سیاستمداران و افراد مشهود آمریکایی، در جنگل‌های بوهم ایالت کالیفرنیا، توجه‌ها بروی گردهمایی‌های اینچنینی که در اکثرشان شیطان‌پرستی و قربانی دادن و... وجود دارد، جلب شد.
ماجرا از این قرار بود که حرف و حدیث‌های زیادی در مورد کلوبی موسوم به کلوب بوهمیان، براه افتاد. این کلوب یکی از قدیمی‌ترین کلوب‌های اسرار‌آمیز طبقه اشراف آمریکا است که اعضایش از سال 1899 تا امروز، هر تابستان در حدود سه هفته در جنگلی به نام بوهم در کالیفرنیا گرد هم می‌آیند.
طبق ادعای مسئولین، همایش‌های این گروه حتی در روزهای حساس جنگ جهانی دوم هم تعطیل نشده است. اعضای این کلوب شامل سیاستمداران و افراد شاخص اقتصادی و نظامی آمریکا هستند به طوری که تمامی کم‍‍پ‍انی‌های بزرگ اقتصادی در این گروه نماینده‌ای 
دارند.
سمبل این کلوب جغد است که از اولین سال تاسیس آن استفاده می‌شود و یک مجسمه سنگی ۱۲ متری در کنار دریاچه جنگل بوهم هم به شکل یک جغد ایستاده، ساخته شده است. 
این تندیس در سال 1929 ساخته شده تا مراسم مذهبی کلوب بوهمیان در کنار آن اجرا شود. در زیر پای این تندیس، محراب سیاهی وجود دارد که جایگاه خاصی در مراسم‌ها دارد. بوهمیان اسم این مجسمه را «بت بزرگ مولوخ» گذاشته‌اند و برایش قربانی می‌کنند.
این قربانی‌ها در اکثر مواقع کودکان هستند. سالانه هزاران کودک در آمریکا گم می‌شوند و پلیس هیچ‌گاه نمی‌تواند اثری از آنان بیابد. گاهی جسد این کودکان در مکان‌های نامتعارفی کشف می‌شود و متخصصین جرم شناسی، نبود خون در جسد آنان را تایید می‌کنند.
در سال 2000 فیلمی توسط یک خبرنگار به نام «الکس جونز» که توانست به طرز معجزه آسایی 
از موانع امنیتی جنگل بوهم گذشته و وارد این اردوگاه شود، پخش شد و نظرها را به سمت این کلوب مرموز جلب کرد.
در فیلم آخر شب با شیطان، اسم برنامه «جغدهای شب» است و با توجه به کلیپ‌هایی که در ابتدای فیلم از گردهمایی در بیشه و انجام مناسک عجیب و غریب نشان داده می‌شود، کاملا مشخص است که این اسم کنایه به همان جغد مورد نظر دارد و عضویت افراد معروف، در چنین کلوبی که رسما اعمال شیطان‌پرستی در آن اجرا می‌شود.
در انتهای فیلم هم جک در مقابل یک جغد بزرگ زانو می‌زند و با او پیمان می‌بندد....
فیلم آخر شب با شیطان، از نظر منتقدین و مخاطبین مورد توجه قرار گرفت و با وجود تبلیغات کمش توانست، نمرات قابل قبولی را از هر دو طیف، از آن خود کند و با روایت نیمه واقعی، نیمه خیالی خود، مخاطبین را پای داستانش بنشاند.