kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۷۲۷۸
تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱۴۰۳ - ۲۱:۵۴
حکایت سینماتوگراف 2

سینما ضربدر فیلمفارسی مساوی با صفر!

 
 
 
سعید مستغاثی
 
به نظر می‌آید برای اذهان واداده و حافظه‌های تخلیه شده باید مدام تکرار کرد که یکی از اهداف مبارزات مردم مسلمان و مقاصد انقلاب اسلامی، شاکله فرهنگی و هنری رژیم طاغوت بود که بخش مهمی از آن در سینمای آن روزگار تبلور یافته بود. متاسفانه باید تکرار کنیم که وجه اصلی انقلاب ما، جنبه فرهنگی بود و دعوای اصلی ما با شاه و اربابان آمریکایی‌اش اساسا مقوله فرهنگ بود که در روزگار آن رژیم به فاجعه کشانده شده بود. 
اذعان به ابتذال حاکم بر سینمای پیش از انقلاب تقریبا در کمتر نوشته و نقد و سخن درباره آن سینما چه پیش و چه بعد از انقلاب ابراز نشده و واژه فیلمفارسی همواره برای سخیف‌ترین آثار آن سینما به کار گرفته شد. شگفتا که شبه روشنفکران و جماعت به اصطلاح اصلاح‌طلب که زمانی خود را چپ می‌پنداشتند و ژست‌های چپ‌گرایانه به خود می‌گرفتند و پز روشنفکری خود را بر همین ژست‌ها بنا کرده بودند، دیگر مدتهاست به اصطلاح شرمگین و پشیمان، شیفته سرمایه‌داری و آمریکا و ‌هالیوود و اسکار و هرآنچه که در واقع از خصوصیات جبهه راست وابسته به نظر می‌آمد، شده‌اند اما طرفه آنکه هنوز خود را چپ می‌دانند! 
همین شبه روشنفکران بودند که مرزهای ساختگی مابین فیلمفارسی و سینمای شبه روشنفکری را (که زمانی خود القاء کرده بودند) درهم ریختند و به اصطلاح هر دو روی سکه را با یک نقش، ضرب زدند. البته این فقره سالهاست که در سینمای ایران جریان داشته و به نظر می‌آید که کمتر کارشناس و منتقدی وجود داشته باشد که به جریان قوی و مبتذل فیلمفارسی در سینمای امروز ایران قائل نباشد. خیل آثار موسوم به فیلمفارسی، از اواسط دهه 70 سینماها و شبکه‌های خانگی و متاسفانه رسانه ملی ما را هم فراگرفت و کار به جایی رسید که کارگردانان برای ساخت فیلم‌هایی تقلیدی نعل به نعل از فیلمفارسی‌های دوران طاغوت و حتی استفاده از نام آنها، بر یکدیگر سبقت گرفتند و به آن افتخار کردند! 
شارلاتانیسم در فیلمفارسی نوین!
یکی از این فیلمسازان با فیلمی ملهم از «شب‌نشینی در جهنم» به نام «پوست موز»، در کمال تاسف به سینمای ایران آمد و البته اثری زیر خط فقر استاندارد سینما روی پرده برد که حتی با فیلم مورد تقلیدش، به لحاظ قوت ساختاری، فرسنگ‌ها فاصله داشت! 
و بازهم متاسفانه اگر در سال 1337، فیلم «شب‌نشینی در جهنم» که توسط یک بهائی به نام مهدی میثاقیه تهیه شد، به دلیل برخی توهین‌ها به باورها و اعتقادات مردم، مورد اعتراض محافل دینی قرار گرفت، فیلم «پوست موز «که دهها بار سخیف‌تر و موهن‌تر و به همان شیوه، عقاید ملت را به سخره گرفته بود، مورد کمترین انتقادی قرار نگرفت و اگرچه پروانه نمایش روی پرده را دریافت نکرد ولی مستقیما به شبکه خانگی راه یافت!
فیلم‌های مبتذل تری مثل «دموکراسی تو روز روشن» (که بازهم معاد و آخرت و باورهای مذهبی را مضحکه کرده بود)، «در امتداد شهر» (که اساسا بیش از یک فحش تصویری نبود!)‌، «تلفن آقای رئیس‌جمهور» (که علاوه‌بر ابتذال ساختاری و محتوایی، نشانی هم از سینما و هنر هفتم نداشت و البته بازهم برخی اعتقادات دینی و اخلاقی مردم را مورد هجمه قرار داده بود) فیلم‌های بعدی این 
شبه فیلمساز بودند.  اما در آبان 1392 اعلام شد یکی از نقش‌های دست دوم تازه‌ترین فیلم این کارگردان کم‌استعداد ولی پر سر و صدا به نام «نقش نگار»، به یکی از هنرپیشگان سینمای شاهنشاهی به نام ناصر ملک مطیعی سپرده شد! 
لازم به ذکر است که اساسا بحث نگارنده در این‌جا بر سر حضور یا عدم حضور فردی به نام 
ناصر ملک مطیعی در فیلم یاد شده نیست. به هر حال وی نیز مثل هر شهروند دیگری می‌توانست در هر حرفه و شغل و عرصه‌ای که قانون اجازه دهد، حضور یابد و ایرادی برآن مترتب نبود. اما سؤال اینجاست که مقصد و مقصود سازندگان فیلم «نقش نگار» از حضور این بازیگر (با سابقه طولانی در سینمای فیلمفارسی) در این فیلم چه می‌توانست باشد؟ 
آیا می‌خواستند در سن هشتاد و چند سالگی از توانایی‌های این بازیگر استفاده کنند؟! آیا هیچ بازیگر دیگری نمی‌توانست در این نقش دست چندم بازی کند؟! آیا قصد سازندگان فیلم به جز دلجویی و تجلیل از بازیگری بود که کارنامه مبتذلی در عرصه سینمای ایران داشته و خودش در مصاحبه با برنامه هفت، از مردم ایران خواست که وی را ببخشند؟! براستی این دلجویی سازندگان فیلم «نقش نگار» از یک بازیگر فیلمفارسی (که از همین روی جشنی هم برایش برپا ساختند) به خاطر چه بود؟ شاید حضرات معتقد بودند حقّی از وی در طول این سالها ضایع شده که از اوج بازیگری در سینمای مبتذل فیلمفارسی به خانه‌نشینی کشیده شد؟ یعنی وی به ناحق از صحنه سینمای ایران کنار گذاشته شد و می‌بایست به همان روال در سینمای پس از انقلاب نیز حضور می‌یافت؟!
پاسخ این سؤالات از سوی دست‌اندرکاران فیلم یادشده روشن بود و حتی از محتوا و ساختار فیلمفارسی و مبتذل آثار قبلی کارگردان محترم نیز می‌توانستیم دریابیم که وی مانند برخی دیگر دوستان به اصطلاح فیلمسازشان، داغ هجران فیلمفارسی بر دل داشته و شاید می‌خواست از طریق ورود عناصر اریژینال این نوع شبه سینما به آثارش، در واقع برای خود و برای پدیده‌ای که از استانداردهای هنر هفتم بسیار دور است، به اصطلاح اعتباری بتراشد! 
این قصه از کجا آغاز شد؟
البته همان‌طور که گفته شد عملکردهایی اینچنین در طول این سالها، سابقه‌ای پررنگ داشته و سخن تازه‌ای نبود که همپای موضوعات و ساختار مبتذل و سخیف فیلمفارسی، برخی از عناصر و عوامل پیشانی سفید 
آن نیز به دلیل مدیریت شتر گاو پلنگی این سینما، به ساحت آن راه یابند. 
اما پرداختن سؤال برانگیز رسانه ملی به چنین موضوعی (حداقل در دو برنامه شبکه 3 یعنی «هفت» و «ویتامین 3» که بنده فرصت دیدنش را در آبان ماه 1392 داشتم) آن هم با لحن خوش آمد گویی و تبریک و تهنیت! و بدون هیچ‌گونه نقد و تحلیل و روشنگری، در واقع خدشه دار کردن حرمت این رسانه مردمی بود. انتظار می‌رفت رسانه‌ای که از بیت‌المال هزینه می‌کند و مدعی دانشگاه انقلاب اسلامی است، با نقد و بررسی صحیح، چنین موضوعی را انعکاس می‌داد تا لااقل پاسخی باشد برای نسل امروز که متاسفانه به یمن تسامح و کم کاری‌های امثال این رسانه‌ها، هیچ پس زمینه یا ایده روشن و تحلیلی درست از دوران پیش از انقلاب و سینمایش ندارد!
آن وقت مرتب این سؤال مطرح می‌شود که چرا مخاطب سینمای ایران عطایش را به لقایش بخشید؟ چرا دوران پس از دهه 70 سالن‌های سینما خالی شد؟ چرا تولیدات این سینما، پی‌در‌پی ورشکست شدند؟ در حالی که برخلاف آنچه حضرات مطرح کرده و می‌کنند، از قضا ورشکستگی این سینما از همان دوران آغاز شد که همه خطوط قرمز را زیر پا گذاردند و هر نوع ابتذالی را در این سینما به نمایش درآوردند! 
نکته جالب اینکه در همان دوران، علی‌رغم تسامح و تساهل وزیر ارشاد وقت (عطاالله مهاجرانی) و قول و قرار با برخی هنرپیشگان طاغوتی مانند پوری بنایی اما مرحوم سیف الله داد که معاونت سینمایی وقت بود، با قاطعیت از ورود هر یک از عناصر سینمای فیلمفارسی شاهنشاهی به عرصه سینمای ایران ممانعت ورزید تا دوران دولت نهم که در کمال تاسف با فیلم «محاکمه» و اجازه بازیگری برای ایرج قادری، این باب مجددا باز شد. بد نیست برای تشریح ابعاد حضور عناصر سینمای شاهنشاهی در سینمای انقلاب، یکی از صحبت‌های محمد خاتمی، در دورانی که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود را یادآوری کنم: 
در سال 1363 و در حاشیه سومين جشنواره فیلم فجر خبرنگاری از آقای خاتمی پرسید:
«آيا افرادي كه در عرصه فرهنگ و هنر آلوده به فساد بوده‌اند، مي توانند دوباره به اين عرصه بازگشته و فعاليت كنند»؟ 
و خاتمی پاسخ داد: 
«به نظر اينجانب كساني كه مروج پليدترين جنبه‌هاي فرهنگ ضد اسلامي بوده‌اند، نبايد كارهاي فرهنگي و از جمله وجهه فرهنگي سينما را به آنان سپرد، هرچند اگر مدعي باشند كه توبه كرده‌اند. بسيار خوب، در جامعه مي توانند به فعاليت‌هاي مختلفي مشغول شوند ولي در صحنه فرهنگ و هنر جايي براي آنان نيست. اين اصل، صرفنظر از اين كه خود، يكي از مصاديق بارز پالايش فرهنگي است، حداقل احترامي است كه به انقلاب خونبار اسلامي مي گذاريم».