واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب - حکایت سینماتوگراف 2
توهم شبه روشنفکری + تجاهل فیلمفارسی
سعید مستغاثی
بخش هفتاد و چهار
به نظر میآید بار دیگر اکران نوروز و فصل بهار سال 1392، تکرار نتیجهای را نمایاند که 36 سال پیش از آن و در سینمای طاغوت، پاسخ منفی خود را دریافت داشته بود و برهمین اساس سینمای آن روز ایران را ورشکسته اعلام کردند. اگرچه در طول این سالها نیز بارها و بارها همین نتیجه را به منصه ظهور رسانده است.
اکران نوروز و بهار 1392 بار دیگر این نتیجه برای برخی دستاندرکاران این سینما که همچنان بر آزمودن آزمودههای خطا اصرار ورزیدهاند، موکد گرداند که تماشاگر و مخاطب سینمای ایران از فیلمفارسی و سینمای شبه روشنفکریگریزان بوده و هست و در واقع همین دو عامل (همان عواملی که سینمای پیش از انقلاب را ورشکسته کردند) موجب برخورد مردم ایران در جریان روزهای انقلاب با سینماها در کنار بانکها و مشروب فروشیها به عنوان مراکز فساد شدند و بعد از انقلاب نیز موجبگریز تماشاگر از سالنهای سینما گشتند.
به سیاق این سالها بازهم در اکران نوروز و بهار سال 1392 برخی فیلمها به طور مشخص همان وجوه بارز فیلمفارسی از یکسو و سینمای شبه روشنفکری را از دیگر سو نمایش دادند و از قضا همین فیلمها، با کمترین استقبال تماشاگر و سینماروها مواجه شدند.
آزمودن تجربهای تکراری و شکست خورده
در میان 5 فیلم اکران نوروزی سال 92، دو فیلم «قاعده تصادف» ساخته بهنام بهزادی (با همان خصوصیات سینمای شبه روشنفکری البته به لحاظ ساختاری و محتوایی، بسیار نازلتر از آثار معمول این نوع سینما) پس از 45 روز نمایش در تهران با فروش تنها 270 میلیون تومانی مواجه شد. (در حالی که 3 فیلم «رسوایی» و «حوض نقاشی» و «تهران 1500» به فروشی میلیاردی دست یافتند) و همچنین فیلم «رژیم طلایی» به تهیه کنندگی حسین فرحبخش (با دارا بودن عناصر فیلمفارسی و البته بسیار سخیفتر از آثار معمول این نوع فیلم) در طول یک ماه، با فروش حدود 500 میلیون تومان، در کف اکران نوروزی قرار گرفت. یعنی با یک ضرب و تقسیم ساده، براساس میانگین قیمت بلیط و همچنین میزان جمعیت تهران، نتیجه شد به ترتیب 5/0 درصد و 1/1 درصداز جمعیت پایتخت دو فیلم فوق را تماشا کردند! (بهتر است سراغ تماشاگران شهرستانی نرویم که وضع خرابتر بود)!
این در حالی بود که دیگر آن بهانههای سال گذشته مبنی بر دخالت گروههای غیر مسئول در اکران آزاد و فشارهای بیرون از حیطه سینما بر نمایش عمومی آنها و عدم اکران بعضی فیلمها در برخی سینماها و یا فضای ناامن در اکران و... وجود نداشت و از قضا هر دو فیلم هم از تبلیغات سخاوتمندانه تلویزیونی برخوردار شدند به علاوه اینکه برنامه تلویزیونی «هفت» بدون حضور منتقد مخالف، چندین بار و در زمانهای طولانی از کیسه بیتالمال به تبلیغ برای دو فیلم مذکور پرداخت.
این در حالی بود که فیلم «قاعده تصادف» بهطور شگفت انگیزی مورد حمایت مدیران سی و یکمین جشنواره فیلم فجر نیز قرار گرفت و انواع و اقسام جوایز مردمی و غیر مردمی به سویش روانه شد که با آن تبلیغات حیرتانگیز برای کسب آراء و جایزه مردمی جشنواره، دیگر امر بر خود سازندگان فیلم نیز مشتبه شد که گویا در زمان اکران فیلم، همه مردم حداقل در تهران برای دیدن فیلم، سرازیر خواهند شد و گیشهها را تسخیر خواهند نمود! اما چنین توهمی هرگز و حتی به شکل درصد کوچکی از واقعیت نیز تحقق پیدا نکرد!!
سازندگان فیلم مدعی بودند که با تحقیقات فراوان به دردها و مشکلات جوانان امروز پرداختهاند ولی گویا آن تحقیقات مفصل، تنها از طریق کتابهای کهنه و روزنامههای رنگ و رو رفته آرشیوی انجام گرفته بود یا دوستان برای انجام تحقیقات به قول آن فیلمساز محترم، فقط به دور و بر خود نگاه کرده بودند!
فیلم پرمدعایی که به گل نشست!
اما فیلم دیگری که پس از اکران اول نوروزی در فصل بهار اکران شد و برخلاف پیشبینیهای سازندگانش، دچار شکستی فاحش در جذب تماشاگر گردید، فیلم پر مدعای «برف روی کاجها» ساخته پیمان معادی بود که آن هم در جشنواره فیلم فجر سال 1390، گویا جایزه مردمی جشنواره را از آن خود کرده بود.
جایزهای که همواره از سوی سازندگان فیلمها، به استقبال پر شور مردمی تعبیر شده است! آنها هم اینگونه دچار توهم شده بودند که با اکران فیلم یاد شده، صفهای طویل در مقابل سینماها بسته میشود و شاید درهای سینماها توسط حاضرین این صفها از
جای کنده شود!!
اما پس از یک ماه نمایش فیلم یاد شده در تهران، تنها 540 میلیون تومان رقم فروش آن ثبت گردید. یعنی بازهم با اطلاع از میانگین قیمت بلیط و میزان جمعیت تهران و یک ضرب و تقسیم ساده میتوان دریافت که کمتر از 2/1 درصد مردم تهران برای تماشای فیلم «برف روی کاجها» به سینماها رفتند! آخرین آمار تولیدکنندگان فیلم یاد شده پس از دو ماه نمایش در تهران 740 میلیون تومان فروش بود که تعداد تماشاگران آن را کمتر از 5/1 درصد جمعیت تهران نشان میداد! حتی با آخرین رقمی که از سوی تهیهکننده اعلام شده یعنی فروش 955 میلیونی در کل ایران، با یک تقسیم ساده به میانگین قیمت بلیط، با خوشبینی، کمتر از 370 هزار نفر از کل جمعیت ایران را به عنوان تماشاگر فیلم نشان میدهد یعنی چیزی حدود نیم درصد!!
به زبان سادهتر 5/99 درصد از جمعیت ایران، بیننده فیلم «برف روی کاجها نبودند! حتی اگر تعداد واجدین شرایط حق رأی یعنی رقم 50 میلیون نفر را به عنوان تماشاگران بالقوه فیلم لحاظ کنیم، بازهم با رقمی معادل 8/0 درصد مواجه هستیم!! (فیلمهای هم اکران آن همچون «رسوایی» که اثری متوسط هم به شمار میآمد، 4 تا 5 درصد یعنی تا 6 برابر عملکرد فیلمی مانند «برف روی کاجها» یا «قاعده تصادف» و یا «رژیم طلایی»، مردم را به سوی خود جلب کردند).
حضرات! کج فهمیدهاید!!
معنی و مفهوم این عدم استقبال به زبان سادهتر این است که آنچه از نگاه سازندگان فیلم «برف روی کاجها» به عنوان مشکلات و معضلات اجتماعی مردم قلمداد شده بود و با بیانی به شدت شعاری و سطحی سعی در حقنه کردن آن داشتند، در حقیقت معضل و مشکل اجتماعی اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران نبود. آقایان دچار توهم شده بودند و یا به قول کارگردان محترم فیلم در کنفرانس مطبوعاتی بعد از فیلم در جشنواره فجر، تنها به پیرامون خود نگریستند!
این درحالی است که فیلم «برف روی کاجها» هم علیرغم موضوع و محتوایی برخلاف ارزشها و باورهای اکثریت قریب به اتفاق مردم (که میتوان با اغماض حتی آن را از رقم تماشاگران فیلم هم دریافت) بارها و بارها در رسانه ملی، تبلیغ شد و بازهم از کیسه بیتالمال حتی در برنامه «هفت» پس از یک «رپرتاژ آگهی» ناشیانه برای آن، تهیهکننده فیلم به بهانه موضوع «بخش خصوصی در سینما»، جلوی دوربین نشست و بازهم بدون حضور منتقد از فیلمش دفاع کرد.
اما واقعیت دیگری که اکران بهار 1392 بار دیگر مورد تأکید قرار داد، این بود که صرف تأکید بر آرای به اصطلاح مردمی در جشنواره فیلم فجر و کسب جایزه سیمرغ بلورین مردمی این جشنواره توسط یک فیلم نمیتواند ملاک کسب موفقیت آن فیلم در اکران عمومی باشد.
به هرحال مخاطب جشنوارهای، مخاطب خاصی است که در شرایطی خاص به دیدن مجموعه فیلمهایی میرود که هم، آن شرایط خاص با موقعیت اکران عمومی یک فیلم متفاوت است و هم، سلیقه آن مخاطب که مشتری جشنوارهای یا جشنواره رو محسوب میشود با سلیقه عموم مردم فاصله دارد.
قبلاً نیز این موضوع آزموده شده بود و مثلا سازندگان فیلمی همچون «فرش باد»، صرفنظر از قوت و ضعفش، علیرغم دریافت سیمرغ بلورین و کسب آرای مردمی، در اکران عمومی سال 1382 حتی برای درآمد چند صد هزارتومانی به آگهی و بیانیه و دعوت و خواهش و تمنا از تماشاگران برای دیدن فیلم متوسل شدند!