از مقاومت مدنی تا جنگ شناختی عمیقترین لایههای جنگ در منطقه (نگاه)
محمد ایمانی
۱) در جنگ باید «نقشه دشمن» را شناخت و تا عمق اتاق فرماندهیاش را رصد کرد. نباید جنگ را آن گونه که دشمن میخواهد بازنمایی و تصویرسازی کند، فهمید. این، مرز ابتکار عمل با انفعال است. پیشرفتهترین جنگافزارهای نظامی، نمیتواند اراده ملتی با شعور را در هم بشکند، اما «جنگ شناختی، تحلیلهای مسموم و ارزیابیهای دستکاری شده» میتواند هزار برابر بمب بتنشکن، اثرگذار باشد. تحلیلهای شکافافکن، هراسافکن و یأسافکن، به مراتب خطرناکتر از جنگ افزار نظامی دشمن است.
۲) جنگ جاری در منطقه، کوه یخ را میماند. ظاهری دارد و باطنی. ظاهرا یک سال قبل آغاز شده و قابل اجتناب بود، اما در واقع، عمیقتر و ناگزیرتر از این حرفهاست. ادبیات صهیونیستی- آمریکایی ادعا میکند این جنگ با خیره سری و ماجراجویی حماس آغاز شد و دیگر گروههای حامی را گرفتار تله جنگ کرد تا جایی که مثلا حزبالله، ظرف چند هفته، دبیرکل و چند نفر از فرماندهان و دهها رزمنده خود را از دست داد و حتی اسرائیل، دست به ترور در تهران (اسماعیل هنیه) زد. میگویند کار حماس و تداوم آن با حمایت حزبالله و ایران و دیگران، هزینه تراشی برای ملتهای منطقه بود و سودش را اسرائیل و آمریکا میبرند(!)
۳) یگانهای عملیات روانی عبری و غربی- و ادامه آنها در کشورهای منطقه- قرار است کاری را بکنند که از هیچ بمب بتن شکن آمریکایی بر نمیآید. آنها میدانند توان نظامی جبهه مقاومت بر حسب ظاهر، همتراز فناوریهای دشمن نیست، بنابراین، پیروزیهای بزرگ مقاومت را نه فناوری، بلکه «اراده» و «ایمان» و «اتحاد میدانها» رقم زده است. میدانند آنچه تن را در برابرتانک و بمب «نستوه» میسازد، نه توانایی جسمانی، بلکه ساخت قدرتمند ذهنها و قلبها (مرکز فرماندهی عقل و عواطف و ارادهها) است.
۴) یگان عملیات روانی دشمن و عناصر نیابتی آن، هرگز نمیگویند: حماس و جهاد اسلامی که از بدو خلقت نبودند، پس چرا پدید آمدند؟ چگونه میشود یک ملت را برای هشت دهه متمادی، از خانه و کاشانه خود آواره نمود، قتل عام کرد، پیر و جوان و زن و کودکشان را به اسارت گرفت، تحریم و محاصره کرد و روند جنایت و ترور را تصاعد بخشید و با این همه، انتظار جوشش «مقاومت مدنی» را نداشت؟ آنها نمیگویند که حماس، از متن ملت و سرزمین فلسطین بالید و سازمان رزم شد. نمیگویند که صهیونیستها ماهها قبل از عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر (۱۵ مهر ۱۴۰۲) سرگرم عملیات ترور و آدمربایی در غزه و کرانه باختری بودند و با اجرای توافق ابراهیم، داشتند آخرین قدمها را برای حذف نام فلسطین و غزه و پاکسازی قومی انجام میدادند و در چنین بستر تهدیدی بود که حماس، پیشدستی کرد و در برابر هزاران ضربه کشنده، یک ضربه کاری و جبران ناپذیر به اشغالگران زد.
۵) یگان عملیات روانی دشمن هرگز نمیگویند که ارتش رژیم صهیونیستی، در سال ۱۹۸۲ در عمق جنوب لبنان چه غلطی میکرد که تا نزدیکی بیروت هم پیش رفته بود؟! آن روز که اصلا حزبالله لبنان در کار نبود و در اثر همان اشغالگری وحشیانه با چراغ سبز آمریکا، مقاومت مدنی جوانه زد و حزبالله نام گرفت. همان گونه که اشغال یمن از سوی گماشتگان آمریکا در عربستان، از مقاومت نستوه یمن، اسطورهای به نام انصارالله ساخت. همین روند را میتوان در قدرتمند شدن سازمان مقاومت مدنی ایران مشاهده کرد که چگونه تحریک صدام به تجاوزگری نظامی از سوی غرب، بسیج ملت ایران را فراز آورد و سپس همین بسیج مدنی، با استقبال ملتها، در منطقه گسترده شد.
۶) جنگ فعلی را باید در یک روند دید و نه در یک نقطه یا یک اتفاق. این، به اسارت سپردن عقل، در برابر یگان خرد رُبایی دشمن است. دشمن، همین را میخواهد که کسانی با دیدن چند ضربه خسارتبار دشمن مثلا در لبنان، خیال کنند همه چیز از هم پاشید و از دست رفت، و بنابراین شروع کنند به هم فرکانس شدن با دشمن و بازنشر امواجهای القایی او مبنی بر این که «جبهه مقاومت، ناتوان است»، «اصلا چرا باید مقاومت کرد؟»، «مسئله فلان کشور به ما چه و ما چرا باید هزینه بدهیم» و...
۷) مقاومت در ایران و منطقه، همان قدر که اقتضای شرع و شرافت و جوانمردی است، عین شعور و عقلانیت است. مقاومت، در متن جنگهای تحمیلی آمریکا و اسرائیل و غرب جوشیده، و سند کرامت انسانی، بلکه مرز انسانیت و حیوانیت است. بهائم هستند که میایستند و تماشا میکنند تا یکی را از گله جدا کنند و سرش را ببرند و بقیه به علوفه خوردن ادامه بدهند، تا نوبت دیگری برسد! انسانِ تراز، نمیتواند نبیند و نفهمد و نظم ناعدلانه غربی را بر هم نزند. سؤال انسان ذی شعور در منطقه، این نیست که چرا با اشراری مثل آمریکا و اسرائیل درگیر هستیم، یا چرا برای تامین امنیت خود و همسایگان میجنگیم؟ بلکه معترضانه میپرسد: آمریکا چند هزار کیلومتر دور از خاک خود، در منطقه ما چه غلطی میکند؟ و بلای رژیم صهیونیستی، که ۷۶ سال قبل، هیچ نام و نشانی از او نبوده، چگونه ابتدا بر سر ملت فلسطین نازل شد و سپس مثل طاعون، به عمق مرزهای مصر و سوریه و لبنان امتداد یافت؟
۸) انسانِ تراز، میداند که اگر اقتدار نظامی و نفوذ منطقهای ایران در حمایت از گروههای مقاومت نبود، صهیونیستها و آمریکاییها، همان مصائب تلخی را بر سر ملت ایران میآوردند که بر سر دیگر ملتها درآوردند: فقط در غزه، دو میلیون نفر را آواره کردند و بیش از ۵۰ هزار شهروند را به شهادت رساندند. انسان خردمند و ژرف اندیش میفهمد که صهیونیستها، بانیان ترور داشمندان و تحریم ملت ایران (حتی در سطح غذا و دارو) بودند و پیشرفت مشروع ملتهای منطقه را بر نمیتابند، بلکه اساسا انسان نمیشمارند که حقی برای آنها قائل باشند!
۹) آمریکا پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی، تصور کرد باید کار را در خاورمیانه تمام کند. طرح قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید را نوشتند و آن را از آغاز قرن ۲۱، با حمله به افغانستان و عراق و سپس غزه و لبنان به اجرا گذاشتند. با صراحت گفتند ایران، هدف بعدی تهاجم است. مقاومت اسلامی، در متن همین جنگ افروزی و اشغالگری مغولوار سر برآورد و لقمه گلوگیر برای صهیونیسم مسیحی شد. نه توانستند ببلعند و نه توانستند دور بیندازند. راه نفسشان بسته شد. برای علاج ماجرا، کوشیدند عراق و سوریه را گرفتار جنگ نیابتی داعش کنند و جنگ را به سمت ایران بکشانند و با فشار موازی تحریم و مذاکره (برجام) ایران و متحدانش را به زانو درآورند.
۱۰) مقاومت مدنی منطقه، از قلب این جنگ پیچیده هم پیروز بیرون آمد. دشمنان، وقتی دور هم مینشینند و این روند را ارزیابی میکنند، علت اصلی شکست را یکی شدن اراده، در قالب «وحدت میدانها» مییابند؛ این که ایرانی و عراقی و سوری و لبنانی و فلسطینی و یمنی و... دست به دست هم دادهاند و برای همدیگر هزینه میدهند تا تهدید دشمنان بشریت، مجال تاخت و تاز پیدا نکند. این، کابوس بزرگ آمریکا و اسرائیل است. چارهای که اندیشیدهاند، نه بمب بتن شکن، بلکه تزریق زیر پوستی تحلیلهای مسموم، مایوسکننده، شکاف افکن و فشلکننده است. در لبنان و فلسطین و عراق و سوریه، علیه ایران بدگویی و شبهه افکنی میکنند و در ایران علیه دیگر ملتهای عضو جبهه مقاومت، شاید که آن اتحاد معجزه آسا از هم بگسلد و بتوانند جدا جدا، ضربه بزنند.
۱۱) «وحدت میدانها»، که نقشه صهیونیسم مسیحی برای تجزیه و تسخیر منطقه را به هزیمت کشاند، محدود به حوزه نظامی نیست، بلکه دارای ابعاد عمیقترِ اعتقادی و سیاسی و اقتصادی است. همین حالا، شهادت دبیرکل الهامبخش حزبالله، موجب برانگیختگی گسترده عواطف عمومی، از هند و کشمیر و پاکستان و افغانستان، تا عراق و سوریه و لبنان و یمن و بحرین و ترکیه و برخی کشورهای اروپایی و آفریقایی و آمریکای لاتین شده است. نباید گذاشت این موج برانگیختگی عمومی فروکش کند، درست نقطه مقابل رفتار مزدوران رسانهای دشمن که ماموریت ترور شخصیت آن
شهید والامقام و مرام و مکتب او را دارند.
۱۲) اگر امکانپذیر باشد که پیکر مبارک آیتالله شهید سید حسن نصرالله(ره)
غیر از لبنان، در ایران و عراق هم تشییع شود، ضربتی کاری و کمرشکن به پروژه عملیات روانی دشمن خواهد بود و یک بار دیگر نشان میدهد که آن شهید، جزو محبوبترین شخصیتها در منطقه است. اهمیت حمایتهای عمومی از مقاومت در منطقه و جهان، کمتر از وحدت نظامی میدانها نیست و میتواند انزوای جهانی رژیم جنایتکار و نسلکش صهیونیست را بیش از پیش به رخ بکشد. این البته غیر از ضرورت مجازات دردناک و عبرت آموز صهیونیستهاست که انشاءالله انجام خواهد شد.
۱۳) عملیات انتقامی ایران -که شامگاه سهشنبه با شلیک ۲۰۰ موشک
به ۵۰۰ متری مقر سرویسهایی موساد و امان در تلآویو، دو پایگاه مهم نظامی نواتیم و تل نوف/ و هدفگیری ادوان نظامی صهیونیست در غزه صورت گرفت- همان گونه که اتحاد و اقتدار ملی را دو چندان کرد، به مثابه شارژ کردن زرادخانه ایمان و امید در قلب ملتهای مسلمان منطقه بود و انشاءالله به برکت این زرادخانه، ضربات بزرگی بر پیکر رژیم صهیونیستی نواخته خواهد شد.