نگاهی به فیلم «در آغوش درخت»
طعم تلخ جدایی
مهدی برازنده
از طلاق و جدایی، معمولاً در رسانهها تنها یکسری آمار و ارقام و نهایتاً ابراز نگرانیهایی از سوی جامعه و کارشناسان منتشر میشود، در صورتیکه تلخی این پدیده اجتماعی را شاید فقط کسانی که آن را تجربه میکنند لمس کنند؛ فیلم «در آغوش درخت» که به عنوان نماینده کشورمان در آکادمی اسکار نیز انتخاب شده است، تلخی این معضل را از زوایایی قابل توجه به کام مخاطبان میچشاند.
«درخت» در فیلم بابک خواجه پاشا در واقع مامن و تکیه گاه اعضای یک خانواده است که روابط عاطفی و احساسی عمیقی با هم دارند، هرچند که این احساس و عواطف را کودکان قصه براحتی و شفافتر نسبت به یکدیگر ابراز میکنند و حتی نوجوان عاشقپیشه داستان نیز با خرید عطر و لوازم دخترانه برای معشوقهاش، احساس خود را بهتر و بیشتر از برادر بزرگترش که قصد جدایی دارد بیان میکند.
شاید انکار کردن و پنهان شدن همین احساسات واقعی از سوی شخصیتهای اصلی داستان، مایه اصلی اختلافات و دردسرهای بعدی خانواده چهار نفره باشد. نویسنده «در آغوش درخت» به خوبی تاثیر عدم مواجهه و درمان نکردن یک اختلال روانی مثل «فوبیای فاصله» که بهواسطه یک خاطره تلخ در گذشته شکل گرفته، نشان میدهد؛ شاید اگر گرههای روانیِ حاصل از آن خاطره تلخ، زودتر حل و فصل و باز میشد، این خانواده مهربان و عاشق، زندگی باکیفیتتر و بهتری را تجربه میکردند و حوادث ناگوارِ ناشی از این موضوع نیز زودتر رفع میشد.
یکی از نکات قابل توجه داستان، توجه بسیارخوب به دنیای پاک و معصومانه کودکان است. فارغ از غمی که بچههای طلاق هنگام مواجهه با جدایی پدر و مادرشان تجربه میکنند، فاصله انداختن بین آنها با همبازیشان از نظر کودکان اصلاً قابل درک و پذیرش نیست و این نکتهای است که مخاطب آن را در سکانسهای نیمه پایانی فیلم کاملاً احساس میکند.
از ویژگیهای تلخ طلاق، خاموش شدن احساسات و عواطف بین اعضای خانواده است؛ اگرچه شاید در برخی موارد، طلاق به عنوان آخرین راهحل، مؤثر باشد اما وقوع همین اتفاق برای کودکان و حداقل برای یکی از زوجین میتواند سنگین و پرهزینه تمام شود. در فیلم «در آغوش درخت» شاهدیم که تصمیم به جدایی و توصیه مشاور برای تقسیم بچهها بین والدین، رابطه بین مادر و پدر با یکی از فرزندان را تهدید میکند؛ شاید خاموش شدن احساس والدین نسبت به همسر و یکی از فرزندان اتفاق چندان عجیبی نباشد، اما تلاش والدین در خاموش کردن احساس پاک کودکان نسبت به برادر و همبازی، برای مخاطبان فیلم قابل تحمل نیست.
خاموشی عواطف و احساسات پدر و مادر و قابل تحمل نبودن جدایی برادران از یکدیگر، نقطه عطف داستان است، اما نویسنده، پدر و مادر قصه را در پایان به نوعی تنبیه میکند و آنها یک شب تا صبح، تقاص فشار و دردی که بر دل کودکان گذاشتند را پس میدهند! مادر میفهمد که باید با تلخیِ یک خاطره در زندگیاش زودتر مواجه میشد و آن را درمان میکرد، پدر میفهمد که باید تعهد بیشتری به زن و فرزندانش داشته باشد و نهایتا اگرچه شاید فرار بچهها از جمع خانواده و پناه بردن به آغوش درخت یک کار تخیلی به نظر میآمد و غیرمنطقی بود، اما نقطه اتصال جدایی اعضای یک خانواده وابسته بههم بود.
اگر خانواده را مثل نخ تسبیح و اعضای خانواده را به دانههای آن تشبیه کنیم، ضرورت وجود نخ تسبیح برایمان روشن میشود؛ به نظر میرسد انتخاب فیلم «در آغوش درخت» برای شرکت در اسکار، از آنجا که یک فیلم خانوادهمحور و ایرانی است و از آنجایی که در «غرب» مدتهاست معنا و مفهوم خانواده اصیل از بین رفته و روز به روز
اهمیت آن کمرنگ میشود، میتواند نمایندهای شایسته از سوی کشورمان ایران باشد و بار دیگر مفاهیم ارزشمندی چون خانواده، عشق و مهر و محبت پدر و مادری، برادر و خواهری را با صدای رسا به جوامع مختلف بیان کند.