kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۵۳۵۲
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۹
زنگ مجازی- جنگ ترکیبی

قیاس در وادی اربعین

 
 
 
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
به طور متوالی و سلسله وار اشاره داشتیم که بخش زیادی از کنش‌ها و واکنش‌های شکل گرفته در فضای مجازی و تاثیرات آن در حقیقت زندگی فردی و اجتماعی افراد از انجام قیاس‌هایی است که به‌طور دائم کاربر فضای مجازی با مشاهده تفاوتهای خود با دیگران آن را انجام می‌‌‌‌‌دهد و در خیلی از موارد بدون توجه به اصالت و هویت واقعی خود، متاثر از قیاس صورت گرفته به سمت تغییرات گام بر می‌‌‌‌‌دارد.
توجه به تاثیرپذیری از فرهنگ و سبک زیست غربی و یا نگاه به عوامل ایجاد(جنگ ترکیبی، شناختی و روانی) عمده نگاه ما بود که در یادداشت‌های مختلف تقدیم مخاطبین ستون «زنگ مجازی- جنگ ترکیبی» شده است؛ اما این بار ماجرا فرق می‌‌‌‌‌کند و بنا داریم دقیقا به قلب تعلق خاطر خودمان و به اوج دل سپردگی و ارادتمان سری بزنیم و کشف موضوعی دیگر از نوع«شناخت» را داشته باشیم.
پدیده «پیاده‌روی اربعین» گر چه قدمتی کهن دارد؛ اما بیش از یک دهه است که تبدیل به یک پدیده نوظهور با رنگ و بوی جهانی شده است و کانون آن کشور عراق و مسیرهای پیاده‌روی، به ویژه مسیر نجف به کربلا است که این طریق، مسیر پیاده‌روی اکثر ایرانیان است.
 پیش از پرداختن به موضوع مورد نظر(قیاس مطلوب) با توجه به مشاهدات در سفر اخیر اربعینی، بسیار قابل تامل و توجه است که بگوییم: فضای مجازی و رفتارهای بلاگری و نیز حجاب استایلها و مواردی از این قبیل، متاسفانه به کنگره عظیم اربعین نیز راه پیدا کرده‌اند و برای خود عالمی غیر از آنچه که مورد هدف و نیاز زائرین هست ساخته‌اند و جلوه‌های آلوده به تفکر و رفتار و پوشش نامتجانسی را از خود نمایش می‌‌‌‌‌دهند.
نگارنده که الحمدلله توفیق حدود 10 سفر اربعینی را با تجربه‌های متفاوت داشته‌ام، همواره همانند قریب به اکثریت زائران که تقریبا با موضوعات مشابه به هم روبه رو می‌‌‌‌‌شوند؛ معترف به سخاوت و کرامت مردم عراق در این ایام هستم. نوع استقبال مردم عراق و موکب‌داران و اهالی کربلا از زائران طوری است که از همان سفر اول، هر زائری به این می‌‌‌‌‌اندیشد که آیا من هم، یا بهتر بگوییم، ما هم می‌‌‌‌‌توانیم مثل مردم عراق و موکب داران و اهالی کربلا باشیم؟ و با یک قیاس در نهایت با تکان دادن سری به علامت تاسف -یا با خودش و یا با دیگرانی که همراه هستند- می‌‌‌‌‌گوید: نه، هرگز!
این «نه» گفتن و شنیدن، در پاسخ به سؤال خود ساخته ذهنی، یک ناامیدی بزرگ از «تغییر به مطلوب» است. در مورد قیاس‌های صورت گرفته نسبت به مصدایق غربی عموما اشاره داشتیم که نتیجه تغییر حاصل از قیاس، تغییر به تحقیر خویش است؛ اما اتفاقی که در اربعین می‌‌‌‌‌افتد آن است که نتیجه قیاس، تغییری متناسب با میل به رشد و کمال و سخاوت و کرامت است که در چار چوب توان فردی و توان مادی می‌‌‌‌‌گنجد و دقیقا در نقطه مقابل قیاس با سبک زندگی غربی قرار دارد که در آن یاس و نا امیدی رخوت انگیزی بر اشخاص مستولی می‌‌‌‌‌شود.
بررسی فضای مجازی و کانالها و صفحات اینستاگرامی اهالی اربعین که از اول محرم میل به حضور در پیاده‌روی اربعین را با پست‌ها و پیام‌های مختلف بیان می‌‌‌‌‌کنند؛ عموما نشان‌دهنده توجه همه اهالی اربعین به بزرگواری و میزبانی اهالی عراق و موکب داران است که ناخودآگاه هر مخاطبی را به این نتیجه می‌‌‌‌‌رساند که این نوع میزبانی و بخصوص بازگشایی درب خانه به روی زائران فقط از سوی عراقی‌ها هست و در جای دیگر مصداق ندارد. 
گرچه این موضوع یک اتفاق خوب و قابل تمجید ذیل فرهنگ دینی و مذهبی جهان تشیع است؛ اما می‌‌‌‌‌توان گفت که در این نوع قیاس و نوع نتیجه‌گیری نیز، نوعی از عدم وجود اعتماد به نفس و شخصیت مستحکم دینی و ملی پیدا است که می‌‌‌‌‌تواند منشاء برتری بخشیدن به سایرین -بدون توجه به ابعاد فرهنگی و دینی خود- باشد.
در سال‌های آغازین، اساسا تعریف خاصی از وجود موکب برای ایرانیان وجود نداشت و هر چه به پیش آمدیم؛ متاثر از نوع میزبانی عراقی‌ها و اشتیاق به عرض ارادت به ساحت اباعبدالله(ع) چه در داخل ایران(به ویژه در شهرهایی که در مسیر زائرین قرار دارند) وچه در آن سوی مرز، موکب‌های ایرانی نیز خوش درخشیدند و پا به پای موکب‌های عراقی و حتی در برخی موارد درخشان‌تر از سایرین به زوار امام حسین(ع) خدمت رسانی کردند و بستر آسایش و آرامش را برای آنها فراهم ساختند.
این رشد در مسیر پیاده‌روی اربعین به حدی است که حالا در مشایه به راحتی از هر چند موکب موجود، می‌‌‌‌‌توان یک موکب ایرانی را دید و در شهر نجف و کربلا نیز چنین است که در جای جای این شهرها، موکب‌های ایرانی به زواری که از سرتا سر جهان آمده‌اند ارائه خدمات می‌‌‌‌‌دهند و سخاوت و کرامت ایرانی و ارادت خود به امام حسین(ع) را به منصه ظهور می‌‌‌‌‌گذارند.
در گفت‌وگوهایی که امسال با برخی از اهالی کربلا و عراق داشتم؛ بارها این موضوع را یادآور شدم که با توجه به گسترش فرهنگ پیاده‌روی و زیارت اربعین به سرتاسر جهان و گذر خیلی از از زائرین حوزه‌های جغرافیای مختلف از ایران، قطعا از سال‌های بعد در داخل ایران نیز بیشتر از آنچه که الان هست برای زائرین بین‌المللی موکب ایجاد خواهد شد و این مردم و عاشقان امام حسین(ع) در ایران هستند که از زائرین سایر کشورها پیش از ورود به عراق و کربلا پذیرایی می‌‌‌‌‌کنند و به آنها خدمات می‌‌‌‌‌رسانند.
پیش از سفر اخیر، موضوع قیاس رفتار جمعی مردم عراق و ایران را به ویژه با پرسه در فضای مجازی و مصداق بخشی به مواردی که از نزدیک مشاهده داشتم انجام می‌‌‌‌‌دادم و در موضوع ایجاد موکب به نتایج خوبی رسیدم که الحمدلله وقتی صحبت از عشق به امام حسین(ع) به میان می‌‌‌‌‌آید -علاوه‌بر سختی‌ها و رنج و خطر و هزینه‌های سفر- می‌‌‌‌‌بینیم که در موکب داری و ارائه خدمات نه تنها از اهالی عراق عقب نیستیم؛ بلکه در کنار آنها صحنه‌هایی از همدلی و وفاق و عاشقانگی به ساحات اباعبدالله(ع) را رقم می‌‌‌‌‌زنیم که در هیچ کجای دنیا یافت نمی‌‌‌‌‌شود؛ اما کماکان برای من سؤالی بود که آیا می‌‌‌‌‌توان منزل و زندگی را هم در اختیار زائرین مثل عراقی‌ها قرار داد.
 فارغ از نوع فرهنگی که در شهرهای منتهی به مشهد مقدس چند سالی است در ایام شهادت امام رضا(ع) ایجاد شده و منازل و مواکب به زائرین خدمات رسانی می‌‌‌‌‌کنند و جلوه‌ای از همان فرهنگ مردم عراق در اربعین را به نمایش می‌‌‌‌‌گذارند در سفر امسال من به همراه خانواده، اتفاقی به وقوع پیوست که پاسخی بر سؤالم شد.
در پی چندین سفر اربعینی که به صورت گروهی داشتیم و سال گذشته و امسال با توجه به شرایط موجود به صورت خانوادگی مشرف شدیم. در طول سال‌های متوالی تا سال گذشته تقریبا هر سال- یا موقع رفت و یا موقع بازگشت- در موکب بزرگ شهر کنگاور که در میدان سپاه این شهر است کمی استراحت می‌‌‌‌‌کردیم و از پذیرایی مهربانانه و ارزشمند اهالی این موکب نیز برخوردار می‌‌‌‌‌شدیم. اتفاقی که افتاد این بود که امسال(1403) در موقع رفت به دلیل عدم نیاز، به این موکب سر نزدیم و پس از چند روز حضور در عراق و انجام پیاده‌روی و زیارت، یک روز بعد از اربعین قصد بازگشت کردیم و در حالی که مسیر را به طور کاملا خسته و بعد از طی ترافیک با خیال رسیدن به منزل در تهران طی می‌‌‌‌‌کردیم؛ بعد از کرمانشاه و ما بین کنگاور و همدان به یکباره ماشین در حالی که همسر و فرزندان خردسالم نیز در آن بودند به طور کامل متوقف شد و من در حیرتی عجیب از این واقعه که در محیط بیابانی هم بود فرو رفتم.
دقایقی با ماشین و سیم کشی و انواع و اقسام اتصالات ماشین مشغول شدم اما نتیجه فاجعه بار بود و متاسفانه ماشین دچار عیب بزرگی شده بود که حل آن از عهده من خارج بود.
به هر نحو بود بعد از نیم ساعت با امداد خودرو تماس گرفتم و با نصب برنامه‌هایی که توصیه شد در نهایت امداد خودرو رسید و ما را سوار بر ماشین خودمان در حالی که ماشین بوکسر می‌‌‌‌‌شد به سمت کنگاور برد و در یک مکانیکی پیاده کرد.
استنباط من آن بود که در نهایت بعداز یک یا دو ساعت کار تمام خواهد شد؛ اما در عین ناباوری مکانیک گفت که کار تا عصر فردا به طول می‌‌‌‌‌انجامد و ما باید شب را در کنگاور سپری کنیم.
فارغ از هزینه‌های سنگینی که حالا تحمیل شده بود و جدای از آنکه خدمات باید برای ماشینی که در سماح ثبت شده رایگان انجام می‌‌‌‌‌شد ولی نشد! من در نگاه ملتمسانه همسرم و فرزندانم گیر کرده بودم که حالا کجا باید اینها را اسکان بدهم؟ و چگونه خستگی را از آنها دور کنم؟
اذان مغرب شد. من در گیر و دار تهیه لوازم برای تعمیر ماشین بودم و هوا کاملا تاریک و همسر و فرزندانم نیز به شدت خسته و خواب‌آلود و در گرمای طاقت فرسا روی نیمکت بوستان روبه رو نشسته بودند. به شدت دنبال راه چاره بودم که در سوی دیگر خیابان یک چادر آبی بزرگ را دیدم.
وقتی از اهالی پرسیدم که آن چادر آبی چیست؟ گفتند که آنجا موکب بزرگ کنگاور است. برقی در چشمانم زد و خودم را به آنجا رساندم. بله! این‌جا همان‌جایی بود که هر سال در آنجا مورد مهربانی اهالی قرار می‌‌‌‌‌گرفتیم. و کمی‌‌‌‌‌خیالم راحت شد؛ اما چه بگویم که دیدیم به طور کامل موکب را جمع می‌‌‌‌‌کنند و امیدم رو به نا امیدی داشت می‌‌‌‌‌رفت. خودم را به یکی از مسئولین موکب رساندم و شرح ماوقع کردم و چاره جویی داشتم که آقای «سلطانی» با مهربانی خاص و با اطمینان قلبی گفت اصلا نگران نباش. اولا که اگر ماشین را مکانیکی نداده بودی حتما برایت درست می‌‌‌‌‌کردیم تا هزینه کاهش یابد و در ثانی الان شما را به منزل یکی از عاشقان اباعبدالله(ع) راهنمایی می‌‌‌‌‌کنم تا امشب و فردا را آنجا سپری کنید.
داشتم جواب سؤالم را می‌‌‌‌‌گرفتم. بله ما هم مثل مردم عراق علاوه‌بر آنکه صاحب موکب هستیم اگر لازم باشد حتما از زائرین در منزل نیز استقبال خواهیم کرد.
آقای سلطانی بعد از یک هماهنگی تلفنی، من و همسرم و دو فرزندم را با خودروی شخصی یکی از خادمین محترم موکب به سمت منزل آقای «محسن هجرتی» در نزدیکی معبد آناهیتا فرستاد و حاج محسن هجرتی کهنسال با قامتی خمیده از طول گذران عمر در عین کرامت و سخاوت و مهربانی و عاشقانه از در راه ماندگانی که زائر اباعبدالله(ع) بودند به شایستگی تمام و خستگی ناپذیر در حالی که خودش تازه از سفر اربعینی برگشته بود؛ بیش از بیست و چهار ساعت پذیرایی و آنها را تکریم کرد و با هر گامی که در خانه بر می‌‌‌‌‌داشت ذکر یا امام حسین(ع) را می‌گفت و هر لحظه که من یادی از امام حسین(ع) می‌‌‌‌‌کردم اشک در چشمانش حلقه می‌‌‌‌‌زد و در جواب تشکر‌های من می‌‌‌‌‌گفت: از امام حسین(ع) تشکر کن من که کاره‌ای نیستم.
حاج محسن هجرتی نمونه‌ای از مردم عاشق ایران به ساحت اباعبدالله(ع) بود که ضمن آنکه در آن لحظه ما را سرپناه داد و تکریم کرد؛ پاسخ بزرگی به سؤال قیاسی من هم شد که آیا ما هم می‌‌‌‌‌توانیم مثل مردم عراق در سال‌های آتی میزبان زائرین امام حسین از سرتاسر جهان باشیم و او ثابت کرد که بله. حتما.