کد خبر: ۲۹۴۰۶۸
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۰
واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب - حکایت سینماتوگراف 2

پس جای آنها روی پرده سینما کجـا بــود؟

 
 
 
سعید مستغاثی
بخش شصت‌وچهار
سی‌امین جشنواره فیلم فجر و نتیجه آن که در اکران سال 1391 سینمای ایران رؤیت شد هم نسبتی با انقلاب و نظام اسلامی و مردم نداشت. در آن روزها شاید این حرف تازه‌ای به نظر نمی‌آمد و یا اظهار اینکه سینمای ایران به طور کلی از مردم این سرزمین جدا افتاده، سخن گزافه‌ای محسوب نمی‌شد. چرا که خود مسئولان سینمایی کشور و مدیران جشنواره فیلم فجر نیز به طور رسمی و علنی به این حقیقت اعتراف کردند و البته چه کسی جز خود این دوستان می‌توانست مخاطب این سخن و حرف باشند؟! 
چه آن هنگام که محمد خزایی، دبیر جشنواره سی‌ام فیلم فجر در گزارش مراسم اختتامیه خویش از قول یک جانباز هفتاد درصدی گفت: 
«...پس جای ما روی پرده سینما کجاست؟...» 
و چه هنگامی که جواد شمقدری معاونت وقت امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سخنرانی خود در همان مراسم سؤال کرد: 
«...مردمی که بیست‌ودوم بهمن در راهپیمایی شرکت کردند، کجای این سینما هستند؟...»
یک فرضیه می‌تواند این باشد که جانبازان و شهدا و رزمندگان و خانواده آنان و همچنین مردمی که در راهپیمایی‌هایی مثل 22بهمن شرکت می‌کنند، رقم قابل‌توجهی نبوده و اکثریت همان‌ها هستند که دوستان سینماگر روی پرده برده و تصاویرشان را در همان جشنواره فیلم فجر به نمایش گذاشتند! یعنی همان جماعتی که به سختی گرفتار بحران‌های خانوادگی و روحی بوده و غرق در نابهنجاری‌هایی همچون خیانت و دروغ و شارلاتانیسم و عشق مهاجرت و ‌گریز از وطن و زندگی در غرب دست‌وپا می‌زدند! 
آیا واقعاً چنین قشری، اکثریت مردم ایران را تشکیل می‌دهند؟ (این تصویر وارونه‌ای است که حتی ارتجاعی‌ترین رسانه‌های غربی نیز با احتیاط به آن نزدیک می‌شوند و فقط آن را می‌توان در توهمات برخی سلطنت‌طلبان فسیل‌شده یا مغز شست‌وشوشدگان مجاهدین خلق و یا اسیران گتوهای تورنتو و ونکوور و امثال آن جست‌وجو کرد).  اما در کمال تأسف برخی از سازندگان این نوع آثار بر این توهم واپسگرا باقی مانده بودند. فی‌المثل کارگردان یکی از این دسته فیلم‌ها که از وی فیلم «برف روی کاج‌ها» در همین جشنواره حضور داشت، (فیلمی که خیانت ضربدری یک زن و شوهر به یکدیگر را نمایش می‌داد)، در کنفرانس مطبوعاتی بعد از نمایش فیلم در سینمای رسانه‌ها، در پاسخ به چرایی پررنگ بودن تم خیانت در جشنواره سی‌ام گفت: 
«... چون مدام داریم این چیزها را می‌شنویم و چنین مسائلی خیلی زیاد شده است... هرچه به اطراف‌مان نگاه می‌کنیم، همین موضوعات را می‌بینیم»! 
فرضیه دوم چیست؟
فرضیه دیگر (که بعضی از سینماگران یادشده برای ‌گریز از اتهام توهم فوق، به آن متوسل گشتند، چنانکه همین امروز نیز برای پرسش‌های مشابه درباره فیلم‌های مشابه، همین پاسخ ساده‌لوحانه را می‌دهند) این بود که بالاخره این نمونه‌ها (مانند آنچه در فیلم‌های فوق به تصویر کشیده شده است) در جامعه ما یافت می‌شوند! بحثی نیست، اما آیا چنین مسئله‌ای در میان اکثریت ملت ایران، آنچنان حاد است که بخش اعظم تولیدات سینمای ما را به خود اختصاص دهد؟! یا این مسئله فقط معضل بخش کوچکی از جامعه ماست؟! 
خوشبختانه آمارهای مختلف رسمی و غیررسمی داخلی و خارجی حاکی از آن است که اکثریت چشمگیری از جامعه ایرانی به هیچ‌وجه با چنین نابهنجاری‌هایی دست به گریبان نبوده و نیستند و در نظر جهانیان، جامعه‌ای دینی، سالم و اخلاقی تشکیل داده‌اند. البته اقلیتی از این جامعه که خصوصاً در بخش‌های مرفه کلانشهرها زندگی می‌کنند و در معرض مستقیم تهاجمات مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غرب قرار دارند، کم و بیش به چنین معضلاتی دچار هستند.
ولی واقعاً این اقلیت، چند درصد مردم ایران را دربر می‌گیرند که از نظر برخی تولیدکنندگان سینمای ایران، حق دارند حجم وسیعی از فضای آن را اشغال کنند؟ متاسفانه این تلقی ناشی از همان نگرش مورچه‌گونه شبه‌روشنفکری است که اگر یک قطره آب روی سرش بریزند، فریاد می‌زند که ای داد و بیداد، دنیا را آب برد!! 
نگرشی که توسط برخی رسانه‌های غربی و در جریان سیر جنگ روانی غرب علیه ایران مدام القا شده و می‌شود و متاسفانه بیش از همه روی همین قشر شبه‌روشنفکر که گوش و هوشش به آن رسانه‌هاست، به‌گونه‌ای شرطی‌شده تأثیر می‌گذارد. اما یک سؤال هم این‌جاست که اگر چنین فضای ناجوانمردانه‌ای در فضای رسانه در مورد خود این حضرات راه بیفتد، همین دوستان شبه‌روشنفکر چه قضاوتی خواهند داشت؟ مثلاً احتمالاً خود اهالی این سینما بر این باور هستند که در سینمای ما نیز نابهنجاری‌هایی یافت می‌شود. حالا اگر جشنواره‌ای درباره سینمای ایران برگزار شود و در اکثریت آثار آن، فیلمسازان را جماعتی روانپریش و پارانوییک و دوقطبی تصویر نمایند، آیا صدای جامعه سینمایی ایران درنمی‌آید که چرا چنین دور از انصاف و عدالت و از سر حقد و کینه با این سینما برخورد شده است؟ 
چنانکه وقتی بهرام بیضایی در همین مورد و در سال 1387 فیلمی به نام «وقتی همه خوابیم» ساخت که در بیست‌وهفتمین جشنواره فیلم فجر هم نمایش داده شد، علی‌رغم همه القابی مثل استاد و فیلمساز بزرگ و تکرارنشدنی که این جماعت شبه‌روشنفکر به او بسته و می‌بندند، چنان هجمه‌ای به وی بردند و فضائی علیه‌اش به راه انداختند که بیضایی دلشکسته و ناراحت از آن جماعت، ناگزیر از ترک وطن شد. اما حالا اگر از پول و سرمایه همان سینماگران، جشنواره‌ای برپا شود که در فیلم‌هایش به آنها توهین و اهانت روا شده، آیا بیشتر خشم دوستان برانگیخته نمی‌شود؟ آیا این پاسخ که «چنین مسائلی خیلی زیاد شده» و یا اینکه «ما خواسته‌ایم آسیب‌شناسی کنیم»، حضرات فیلمساز را راضی می‌کند؟! 
خاطرم هست، در سال 1382 که در یکی از قسمت‌های سریال «نقطه‌چین» ساخته مهران مدیری، انتقاد کوچکی به برخی فیلمسازان شده بود. شاید نتوان باور کرد که چه داد و فریادی از سوی جماعت سینماگر برپا شد که وا سینما و وا فرهنگ و هنر که تلویزیون همه استعدادهای هنری این مرز و بوم را زیر علامت سؤال برد!!
حالا قضاوت کنید که از پول این ملت و از کیسه بیت‌المال، جشنواره فیلمی برگزار می‌شود به نام جشنواره فیلم فجر (که عنوانش آن را منتسب به دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی نشان می‌دهد و همین عنوان می‌تواند جهت‌گیری و سمت‌وسو و مسیر جشنواره را تعیین کند) اما نه‌تنها در جهت اهداف انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و سمبل آن یعنی دهه فجر انقلاب حرکت نمی‌شود که برعکس، دین‌مداری و اخلاق‌گرایی و آگاهی و امید این مردم را هم به چالش کشیده و زیر علامت سؤال می‌برد.