kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۳۹۹۹
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۵
سالگرد کودتای انگلیسی - آمریکایی 1332

الو الو اینجا تهران خبر بشارت‌آمیز!

 
 
 
دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان
با شکست کودتای 25 مرداد 1332 و دستگیری کودتاچیان و فرار شاه به رم، لویی‌ هندرسن، سفیر آمریکا از پاکستان‌ به‌ تهران آمد و ‌ به‌ ملاقات‌ مصدق‌ رفت و اطلاع‌ داد که: «دولت‌ آمریکا دیگر نمی‌تواند حکومت‌ وی‌ را به‌ رسمیت‌ بشناسد و با او همچون‌ نخست‌ وزیری‌ قانونی‌ رفتار نماید.»
هندرسن‌ به مصدق‌ دستور داد که‌ از پست‌ خود کناره‌گیری‌ نماید و پس‌ از خروج از خانه مصدق اعلام کرد که: «دولت‌ آمریکا فقط‌ دولت‌ زاهدی‌ را دولت‌ رسمی‌ و قانونی‌ ایران‌ می‌داند.»1 
با اطلاع مردم از فرار شاه، تظاهرات‌ گسترده‌ای در شهرهای مختلف برپا شد و مردم مجسمه‌های‌ شاه‌ و رضاخان را پایین‌ کشیدند. دکتر حسین فاطمی (وزیر امور خارجه) طی سخنرانی در اجتماع میدان بهارستان، شاه را لایق حکومت بر کشور ندانست، اما مجلس شاهی بر بازگشت شاه اصرار داشت.
مصدق در رفراندمی مجلس را منحل کرد و اعلام نمود، مجلس آنجاست که ملت حضور داشته باشد. اما متاسفانه با ادامه حضور مردم در خیابان‌ها و علیه کودتا، مخالفت کرد و هرگونه تظاهراتی را ممنوع اعلام نمود! اما جریان کودتا توسط سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا همچنان پیش می‌رفت.
هشدار و نامه تاریخی آیت‌‌الله‌ کاشانی‌ 
در روز بیست‌‌وهفتم‌ مرداد، آیت‌‌الله‌ کاشانی‌ علی‌رغم تمامی ناسازگاری‌ها و بی‌اعتنایی‌های مصدق و محدودیت‌هایی که برای آیت‌الله و پیروانش ایجاد کرده بود، اما طی‌ نامه‌ای‌ دوستانه و خیرخواهانه، او را نسبت به کودتایی که در حال انجام بود، هشدار داد و از وی خواست برای ممانعت از کودتا، تمهیدات لازم را بیندیشد.
متن آن نامه تاریخی به این شرح بود:
«حضرت‌ نخست‌ وزیر معظم‌ جناب‌ آقای‌ دکتر مصدق‌ دام‌ اقباله‌
«گرچه‌ امکانی‌ برای‌ عرایضم‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ ولی‌ صلاح‌ دین‌ و ملت‌ برای‌ این‌ خادم‌ اسلام‌ بالاتر از احساسات‌ شخصی‌ است.... خودتان‌ بهتر از هر کسی‌ می‌دانید که‌ تمام‌ هم‌ و غمم‌ در نگهداری‌ دولت‌ جنابعالی‌ است‌ که‌ خودتان‌ به‌ بقای‌ آن‌ مایل‌ نیستید. از تجربیات‌ روی‌ کار آمدن‌ قوام‌ و لجبازی‌های‌ اخیر بر من‌ مسلم‌ است‌ که‌ می‌خواهید مانند سی‌ام‌ تیر کذائی‌ یک بار دیگر ملت‌ را تنها گذاشته‌ و قهرمانانه‌ بروید. حرف‌ اینجانب‌ را در خصوص‌ اصرارم‌ در عدم‌ اجرای‌ رفراندم‌ نشنیدید مرا لکه‌ حیض‌ کردید خانه‌ام‌ را سنگ‌‌باران‌ و یاران‌ و فرزندانم‌ را زندانی‌ فرمودید و مجلس‌ را که‌ ترس‌ داشتید شما را ببرد بستید، حالا نه‌ مجلسی‌ هست‌ و نه‌ تکیه‌‌گاهی‌ برای‌ این‌ ملت‌ گذاشته‌اید. زاهدی‌ را که‌ من‌ با زحمت‌ در مجلس‌ تحت‌ نظر و قابل‌ کنترل‌ نگه‌ داشته‌ بودم‌ با لطایف‌‌الحیل‌ خارج‌ کردید و حالا همان طور که‌ واضح‌ بود درصدد به‌ اصطلاح‌ کودتا است.
اگر نقشه‌ شما نیست‌ که‌ مانند سی‌‌ام‌ تیرماه‌ عقب‌‌نشینی‌ کنید و به‌ ظاهر قهرمان‌ بمانید... همان‌‌طور که‌ گفتم‌ آمریکا ما را در گرفتن‌ نفت‌ از انگلیسی‌ها کمک‌ کرد حالا به‌ صورت‌ ملی‌ و دنیاپسندی‌ می‌خواهد به‌ دست‌ جنابعالی‌ این‌ ثروت‌ ما را به‌ چنگ‌ آورد و اگر واقعاً‌ با دیپلماسی‌ نمی‌خواهید کنار بروید این‌ نامه‌ من‌ سندی‌ است‌ در تاریخ‌ ملت‌ ایران‌ که‌ من‌ شما را با وجود همه‌ بدی‌های‌ خصوصی‌تان‌ نسبت‌ به‌ خودم‌ از وقوع‌ حتمی‌ یک‌ کودتا توسط‌ زاهدی‌ که‌ مطابق‌ با نقشه‌های‌ خود شماست‌ آگاه‌ کردم‌ که‌ فردا جای‌ هیچ‌‌گونه‌ عذری‌ نباشد اگر به راستی‌ در این‌ فکر اشتباه‌ می‌کند با اظهار تمایل‌ شما.... سید مصطفی‌ و ناصرخان‌ قشقایی‌ را برای‌ مذاکره، خدمت‌ می‌فرستم. سیدابوالقاسم‌ کاشانی»
دکتر مصدق‌ در پاسخ‌ نامه‌ آیت‌‌الله‌ کاشانی‌ نوشت:
«27 مرداد ماه‌ 
مرقومة‌ حضرت‌ آقا توسط‌ آقای‌ حسن‌ سالمی‌ زیارت‌ شد اینجانب‌ مستظهر به‌ پشتیبانی‌ ملت‌ ایران‌ هستم. والسلام. دکتر محمد مصدق.»2
مصدق با این پاسخ در واقع آیت‌الله کاشانی را از هرگونه دخالتی در امور برحذر داشت و مسئولیت هر آنچه طی روزهای آینده بر مملکت می‌رفت را برعهده گرفت. اگرچه طی سال‌های بعد، توسط رسانه‌های بیگانه و عوامل داخلی شان، برای خدشه‌دار کردن شخصیت مبارز آیت‌الله کاشانی و ایجاد شبهه همکاری ایشان با کودتاچیان، سعی بسیاری به عمل آمد تا این نامه تاریخی از چشم تاریخ و آیندگان پنهان بماند اما به قول شاعر: «آن که غربال در دست دارد، از پس کاروان می‌آید»
نامه فوق در سال‌های پس از انقلاب، سرانجام از محاق تحریف و سانسور خارج شد و انتشار یافت تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد!
کودتا با انفعال مصدق و سازش مصدقی‌ها انجام می‌شود
اما با بی‌توجهی مصدق به هشدارهای خیراندیشان و به‌خصوص آیت‌الله کاشانی، انحلال مجلس و ممنوعیت تظاهرات در مخالفت با کودتا و بازگشت شاه، عملیات کودتا از دو سوی؛ سرویس جاسوسی انگلیس MI6 با نام «چکمه» به سرکردگی کریستوفر وودهاوس و از سوی آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا CIA با نام «آژاکس» و با هدایت کرمیت روزولت همچنان پیش می‌رفت.
به این ترتیب که سرهنگ‌ حسن‌ اخوی، به عنوان مجری بخشی از کودتا موظف بود با هزینه‌هایی که از سوی کرمیت روزولت به او پرداخت شده بود، جمعی از اراذل و اوباش را سازماندهی کند تا از جنوب شهر تهران به سوی مقر نخست‌وزیر حرکت کنند. خصوصا که با فرمان مصدق خیابان‌ها از مردم مخالف کودتا خالی شده بود و این فرصت مناسبی برای به میدان آمدن فواحش و اوباش به شمار می‌رفت.
حرکت آنها از ساعت 9 صبح و با شعارهای «مرگ بر مصدق» و «زنده‌باد شاه» از خیابان‌های مختلف به سمت مرکز شهر شروع شد و قرار بود که راس ساعتی در محل خیابان نادری و شاه به هم برسند. از برخی باشگاه‌های ورزشی مانند تاج نیز گروه‌هایی شروع به حرکت کردند و در میانه راه، افراد گارد شاهنشاهی نیز به آنها پیوستند.
غلامحسین‌ صدیقی، وزیر کشور مصدق‌ آن لحظات را چنین‌ توصیف‌ کرده است: 
«صبح‌ روز 28 مرداد دکتر مصدق‌ مرا خواست‌ تا راجع‌ به‌ رفراندم‌ شورای‌ سلطنت‌ تصمیم‌گیری ‌‌نماییم‌ و پس‌ از آن، موضوع‌ را با تیمسار ریاحی‌ رئیس‌ ستاد ارتش‌ در میان‌ گذاشته‌ تا با بی‌‌سیم‌ ارتش‌ به‌ فرمانداران‌ و استانداران‌ ابلاغ‌ شود.... ناگهان‌ رئیس‌ اداره‌ آمار وارد اطاق‌ شد گفتند دسته‌ای‌ از مردم‌ شعار «زنده‌‌باد شاه» می‌گویند و شعارهائی‌ بر ضد دولت‌ می‌دهند عده‌ای‌ پاسبان‌ نیز با آنها هماهنگی‌ می‌کردند. در میدان‌ سپه‌ نیز وضع‌ چنین‌ بود. بعد به‌ سرتیپ‌ «مدبر» رئیس‌ شهربانی‌ تلفن‌ کردم‌ و راجع‌ به‌ حضور پاسبان‌ها پرسیدم‌، متوجه‌ شدم‌ که‌ تجاهل‌ می‌کند. در همین‌ موقع‌ تیمسار ریاحی‌ تلفن‌ کردند که‌ نخست‌ وزیر دستور دادند حکم‌ ریاست‌ شهربانی‌ به‌ نام‌ سرتیپ‌ شاهنده‌ صادر کنید.. من‌ حکم‌ را امضا کردم. تظاهرات‌ در شهر و مناطق‌ مختلف‌ ادامه‌ داشت. ساعت‌ یازده‌ نخست‌ وزیر تلفن‌ کردند که‌ حکم‌ را به‌ نام‌ سرتیپ‌ محمد دفتری‌ که‌ فرمانداری‌ نظامی‌ برعهده‌ اوست‌ صادر کنید... سرتیپ‌ دفتری‌ در شهربانی‌ حضور یافت... تظاهرات‌ به‌ جلوی‌ وزارت‌ کشور کشیده‌ شد... ساعت‌ پانزده‌ وارد منزل‌ نخست‌ وزیر شدم‌ دیدم‌ جمعی‌ همه‌ در حال‌ انتظار و تفکر نشسته‌اند دکتر مصدق‌ پرسید: اوضاع‌ چگونه‌ است؟ گفتم: اوضاع‌ خوب‌ نیست... پس‌ از چند دقیقه‌ رئیس‌ شهربانی‌ و فرماندار نظامی‌ سرتیپ‌ دفتری‌ به‌ نخست‌ وزیر تلفن‌ کرد که‌ «اعلامیه‌ حمایت‌ از شاه‌ صادر نماید» در اطاق‌ دیگر آقایان‌ کاظم‌ حسیبی، سید علی‌ شایگان، احمد رضوی‌ و حسین‌ فاطمی‌ نشسته‌ و یا دراز کشیده‌ بودند. بعد اعلام‌ کردند مخالفین‌ رادیو را اشغال‌ کردند و مهدی‌ میراشرافی‌ و پیراسته‌ سخنرانی‌ می‌کردند بعد... حال‌ آقای‌ نخست‌ وزیر به هم‌ خورده‌ و به‌‌شدت‌‌ گریه‌ می‌کردند. با تشدید تیراندازی، مهندس‌ رضوی‌ ملحفه‌ای‌ را به‌ علامت‌ تسلیم‌ بیرون‌ برد و بر بام‌ نصب‌ کردند.»3
تیرخلاص شلیک شد
ساعت ۲ بعدازظهر، نیروهای شهربانی و ستاد ارتش با شش ‌تانک و چند کامیون حامل سرباز محاصره شد. کودتاچیان گام به گام جلو می‌رفتند و سرلشکر زاهدی نیز از مخفیگاهش بیرون آمد. سپس خانه مصدق را به محاصره خود درآوردند. با شلیک توپ و مسلسل سقف خانه و دیوار‌ها فرو ریخت و ویران شد و ساکنین مجبور به فرار شدند و مصدق هنگامی که سرهنگ ممتاز مشغول دفاع از خانه‌اش بود، به اتفاق شایگان، از منزل خود به خانه مهندس معظمی رفت، تا عصر روز بعد در آن خانه ماند تا دستگیر شد!4
در آن ساعات، برای لحظاتی رادیو ایران به عنوان تنها رسانه غیرمکتوب و زنده موجود، خاموش شد. این طولانی‌ترین خاموشی رادیو ایران در طول حیاتش بود. پس از آن، ناگهان صدایی نخراشیده از رادیو به گوش رسید! 
او مهدی میراشرافی بود که پس از اشغال رادیو، به عنوان اولین فرد صدایش از رادیو شنیده می‌شد که خبر سرنگونی دولت محمد مصدق را اعلام می‌داشت، میراشرافی با صدایی گوشخراش، انگار که از پشت تلفن سخن می‌گوید، فریاد می‌زد:
« الو، الو، اینجا تهران- الو، الو، اینجا تهران
مردم، خبر بشارت‌آمیز - خبر بشارت‌آمیز
چند دقیقه دیگر سرلشکر زاهدی نخست‌وزیر پیام شاهنشاه را برای شما قرائت می‌کند.
مردم شهرستان‌های ایران، بیدار و هوشیار باشید. مصدق خائن فرار کرده است. هزاران نفر را در تهران، امروز مصدق خائن به مسلسل بسته است. مردم شهرستان‌ها! من که با شما سخن می‌گویم میراشرافی نماینده مجلس شورا هستم. مردم، امروز در تهران مردم قیام کرده و خانه مصدق، روزنامه اطلاعات، روزنامه کیهان، روزنامه باختر را آتش زده‌اند. مردم، حسین فاطمی را قطعه قطعه کرده‌اند....»
به این ترتیب کودتای آمریکایی - انگلیسی 1332 به انجام رسید و دیکتاتوری شاهنشاهی به مدت 25 سال دیگر براین مملکت حکمرانی کرد و حرث و نسل این سرزمین را در اختیار بیگانگان گذارد.
قابل ذکر اینکه مهدی میراشرافی از همکاران سرویس‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس MI6 و از عوامل کودتا بود که در سال‌های پس از آن، در سیستم مفسده‌انگیز و وابسته شاه از موقعیت‌های اقتصادی بی‌حد و حصری برخوردار شد. اما با پیروزی انقلاب، به دلیل ظلم و ستم‌هایی که به خصوص در حق کارگران انجام داده بود، دستگیر و مجازات شد.
_____________________________
1- مجله خواندنی‌ها‌، 31 مرداد 1332.   2- سیدجلال‌الدین‌ مدنی، تاریخ‌ سیاسی‌ معاصر ایران، انتشارات‌ اسلامی، قم،1361، ج‌ 1، ص 280.   3- غلامرضا نجاتی، جنبش‌ ملی‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ و همچنین‌ عاقلی، روزشمار،جلد دوم، ضمایم، ص‌ 430-421.   4-جوانشیر، ف. م، تجربه ۲۸ مرداد (نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران)، ص۳۰۳.