دوری تو بغضی نشانده در گلویم ای کاش میشد یا بمیرم یا بیایی (چشم به راه سپیده)
ای صاحب عزا...
ای داغدار اصلی این روضهها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
تنها امید خلق جهان یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالا گرفتهایم برایت دو دست را
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
فهمیدهایم با همه دنیا غریبهای
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته میگذرد با خیال تو
پس لااقل به حرمت خون خدا بیا
***
از هجر تو طبیعت ما گریه میکند
چشم تمام آینهها گریه میکند
چشم انتظار آمدنت شیرخوارهای است
گهوارهای به کرب و بلا گریه میکند
پای سه سالهای که پرتاول آمده است
دارد به اشک آه و دعا گریه میکند
در علقمه به خاطر تو مشک پارهای
دارد کنار دست جدا گریه میکند
گودال سرخ روز عطش نعره میکشد
از روضههای خون خدا گریه میکند
***
بر پا شده حسینیه گریهها بیا
بر روی چشمهای تر از اشک ما بیا
شال عزای تو به عزایم نشانده است
وقت عزایمان شده صاحب عزا بیا
از معرفت تهیام و از مصلحت پُرم
تا زیر و رو شَوَم ز قدوم شما بیا
یادش بهخیر صحن رضا زار میزدم:
آقا نشستهام دَم ایوان طلا بیا
ایوان طلا اگر که نشد تا ببینمت
وقت سحر زیارت پایین پا بیا
ای خاک بر سرم که نشد خاک پای تو
یک شب خرابه دل من هم بیا بیا
من را که کُشت وا ابتاهای عمهات
یک سر به خاک کشته کرب و بلا بیا
؟؟؟؟
جادههای روشن فردا
آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی
از جادههای روشن فردا بیایی
دوری تو بغضی نشانده در گلویم
ای کاش میشد یا بمیرم یا بیایی
دارد توسل میکند چشمان خیسم
ای حاجت روز و شب دنیا بیایی
پیچیده شد کار تمام شیعیانت
باید برای رفع مشکلها بیایی
دیشب دعا کردم برای دیدن تو
دیشب غزل گفتم ردیفش با بیایی
امشب دخیلم بر عموجانت اباالفضل
شاید میان روضه سقّا بیایی
در انتظار تو تمام لحظهها را
آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی
محمدحسن بیاتلو
جامانده از مدافعان حرم
در محضرت همیشه گرفتار میرسم
با دست خالی و دلِ بیمار میرسم
آقا بدونِ لطفِ تو افسرده میشوم
در شعرِ خود دوباره به تکرار میرسم
بال و پری نمانده ولی در خیالِ خود...
پَر میزنم به خیمه دلدار میرسم!
ای یوسفِ زمانه برای خریدنت...
مسکینتر از بقیّه به بازار میرسم!
جاماندهام من از شهدای مدافعان...
پس کی به قافله، من ِ بیعار میرسم؟!
هستم الیالابد که بدهکارِ مادرت...
اما چرا همیشه طلبکار میرسم؟!
بنویس بهرِ من سفر کربلا _ نجف
بنویس تا حرم صد و ده بار میرسم!!
با سر به خانه پدری میزنم سری
وقتی به صحنِ حیدر کرار میرسم!
آهم به قلبِ شعلهورم زخم میزند
وقتی به واژه در و دیوار میرسم...
حسین رحمانی
سؤال از خودم!
جمعهها را همه از بس که شمردم بیتو
بغض خود را وسط سینه فشردم بیتو
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بیتو
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بیتو
چارهای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بیتو
سالها میشود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بیتو
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بیتو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بیتو
امیرحسین اسدی
در حسرت يک نگاه
خواهي که لبم پر آه باشد باشد
چشمم به در و به راه باشد باشد
خواهي اگر اي عزيز زهرا اين دل
در حسرت يک نگاه باشد باشد
شجاع
شيريني انتظار
گر سبز شوي بهار را دريابي
شيريني انتظار را دريابي
تعجيل فرج بخواه با هر صلوات
تا دولت وصل يار را دريابي
شفق