مقاومت در فضای مجازی
تنگه ابوقریب؛ حماسهگاه عمارهای خمینی
دفاعپرس گزارش داد: آخرین عملیاتی که جمهوری اسلامی ایران قبل از پذیرش قطعنامه 598 انجام داد، در تنگه ابوقریب بود که در این عملیات، رزمندگان گردان عمار لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) مقاومت جانانهای کرده و حماسهای خونین را رقم میزنند و در این عملیات، عزیزانی همچون «غلامرضا صالحی» قائممقام این لشکر سرافراز را فدای امام خویش و راه دفاع از میهن اسلامی میکنند.
تنگه ابوقریب، یک تنگه استراتژیک در منطقه فکه، واقع در شمال غرب خوزستان است؛ جایی در نزدیکی دشتعباس و جاده اندیمشک - دهلران؛ بنابراین زمانی که صدام در روزهای پایانی جنگ، با کمک استکبار و پشتیبانی وسیع رژیمهای مرتجع عربی، بهمنظور داشتن دست برتر در جبهههای جنگ، دست به تحرکات گسترده نظامی زد و در این راستا تصمیم گرفت تا این تنگه را به اشغال خود درآورد و چنانچه این تنگه راهبردی را به تصرف خود در میآورد، هیچ راه مقاومتی در برابر خود نمیدید و سقوط خوزستان قطعی بود.
همزمان با کمی قبل و بعد از اینکه شهید صیاد شیرازی خود را به تنگه ابوقریب رساند، از سویی دیگر نیز سردار سرلشکر «سید یحیی صفوی» که آنزمان جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود، با سردار «محمد یزدی» فرمانده وقت گردان عمار تماس گرفت و به او اعلام کرد که عراق قصد حمله به ابوقریب را دارد و هیچ نیرویی نداریم که مقابل آن بایستد؛ این درحالی بود که نیروهای گردان عمار تازه از خط پدافندی برگشته بوده و به آنها مرخصی داده شده بود تا به تهران بروند؛ اما زمانی که خبر حمله عراق به ابوقریب به آنها رسید، فوراً رزمندگان این گردان به همراه مختصر سلاح و تجهیزات انفرادی و نیز آب و آذوقه اندک، توسط کامیون راهی منطقه شدند.
سردار محمدرضا یزدی فرمانده وقت گردان عمار گفته است: «استعداد دشمن چیزی در حدود یک تیپ بود و در مقابل، تعداد نیروهای ما اندک بود؛ ولی همین تعداد کم با ایمان و اراده راسخ در سختترین شرایط در برابر دشمن بعثی ایستادند و با مقاومتی مثالزدنی جلوی پیشروی او را گرفتند.
در آن روز سخت و نفسگیر، بیش از ۵۰ تن از جمله «غلامرضا صالحی» قائممقام لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ع) شهید شدند که تعدادی از آنها بر اثر تشنگی زیاد بود. این مجاهدین راه خدا به تکلیف خود عمل کردند، نگفتند تا آب نباشد و مهمات ندهید، نمیجنگیم. آنها تا پای جان مقاومت کردند و به اعلی درجه علیین رسیدند».
یزدی همچنین در روایتی دیگر درباره حماسه گردان عمار در تنگه ابوقریب گفته است: «بهدلیل اینکه مهمات و آب بچهها تمام شده بود و از پشت هم هیچ تدارکات و نیرویی نمیرسید، دستور عقبنشینی دادند، در برگشت که به ظهر نزدیک میشدیم، هیچ آبی در قمقمهها باقی نمانده بود و جاده هم در تیررس دشمن قرار گرفته بود، مجبور شدیم به تپههای اطراف پناه ببریم و عملا راهمان دورتر میشد و امکان اینکه راه را گم کنیم وجود داشت. در زمان برگشت، دو بیسیمچی بهنامهای برادران داودی و منصوری کم آورده بودند و آبی هم نبود و به سختی قدم بر میداشتند، وقتی رسیدم به آنها گفتم عراقیها پشت سر هستند، زودتر حرکت کنید که نشستند و گفتند توان برگشت و ندارند و خلاصه -حلال کنند- با داد زدن بر سرشان، بلندشان کردم، کمی هم کمکشان کردم تا دو سه تا تپه را رد کردیم و رسیدیم به جایی که دیدم چاله کوچک آبی آنجاست.چاله آب، شور و غیرقابل شرب بود و دکتر بختیاری آب را با کلاه آهنی میریخت سر بچهها، واقعا این چاله آب یک معجزه بود در آنجا، اگر آن آب بر سر ما ریخته نمیشد، معلوم نبود الان این خاطرات را برایتان مینوشتم، در آنجا بود که شهید فراهانی رسید به ما و آخرین نفری بود که برگشته بود. من کارت جنگیم و کارت پلاکم خیس شده بود، به برادر فراهانی گفتم این کارتهای من را داخل جیب پیراهنت بگذار و ایشان محبت کرد و کارتها را در جیب پیراهن سپاهی که داشت گذاشت.بعد از اینکه آب بر سرش ریختیم، صدای تیراندازی آمد و عراقیها پشت سرمان بودند و ما نه فشنگ داشتیم و نه آب؛ دوباره در تپهها سرازیر شدیم و آنجا بود که برای آخرینبار شهید فراهانی را دیدیم، وقتی آمدیم عقب دیگه این شهید را ندیدیم. عراق هم بر منطقه مسلط شد تا بعد از اینکه آمدیم دوکوهه، سراغ این عزیز را از هر کسی گرفتیم نمیدانست کجا جا مانده و بعد از یکی دو روز که عراق عقب نشست، رفتیم دنبال شهدا و در تپهها بهدنبال شهدا میگشتیم. تقریبا جایی که از این شهید جدا شده بودیم را میدانستیم؛ رفتیم در چند تپه آنطرفتر دیدم شهیدی افتاده که حتی نه ترکش و تیری به ایشان اصابت نکرده و مانند سه یا چهار شهید دیگر ابوقریب، از تشنگی به شهادت رسیده است. وقتی جیب لباس سپاهی که تنش بود را باز کردم، کارتهایم در جیبش بود».