پرسش و پاسخهای حسینی (پرسش و پاسخ)
1- آگاهی از خیانت کوفیان
در سفر به کربلا وقتی کاروان امام حسین(ع) به سرزمین «عقبه» رسید، پیرمردی از قبیله «بنیعکرمه» خدمت امام رسید و گفت: شما دارید به استقبال شمشیرها و نیزهها میروید. کوفیانی که شما را دعوت کردند، مردمی نیستند که با دشمنان شما بجنگند و دشمن را از شما دور سازند، با این حال من صلاح نمیدانم که شما به سوی کوفه بروید؟!
امام حسین(ع) در پاسخ اظهار داشت: ای بنده خدا! این مطلبی که تو درک میکنی بر من نیز روشن است، ولی برنامه خدا تغییرپذیر نیست. سوگند به خدا! اینها دست از من برنمیدارند مگر اینکه خون مرا بریزند. ولی پس از این عمل ننگین، خداوند کسی را بر آنان مسلط خواهد نمود که طعم تلخ ذلت را به شدیدترین وجه به آنان بچشاند، و از همه ملتها ذلیلترشان گرداند. (بحارالانوار، ج44، ص375)
2- بزرگواری در کودکی
ابیرافع نقل میکند که ایام کودکی در مدینه با امام حسین(ع) بازی میکردیم، با سنگهای مخصوصی میباید هدف خاصی را نشانهروی کرده اگر سنگ به هدف میخورد، میبایست از همبازی خود سواری بگیریم. یعنی بر دوش او سوار شده با مقداری راه رفتن ما را سواری دهد، و اگر به هدف نمیخورد و همبازی هدف را نشانه میرفت، ما باید او را سواری میدادیم. در بازی با حسین(ع) وقتی من سنگ را به هدف میزدم و میخواستم بر دوش او سوار شوم، میفرمود: آیا میخواهی بر دوشی سوار شوی که رسولخدا(ص) او را بر دوش خود حمل میکرد؟ من از سواری گرفتن با این سخن منصرف میشدم و هرگاه سنگ او به هدف میخورد و من از سواری دادن سر باز میزدم و میگفتم: من مثل تو سواری نمیدهم، میفرمود: آیا راضی نیستی بدنی را حمل کنی که رسولخدا(ص) حمل میکرد؟ از اینرو با کمال میل او را بر دوش خود گرفته سواری میدادم.(بحارالانوار، ج43، ص279، ح58)
3- بزرگواری حتی با دشمن
در آستانه محاصره اقتصادی در کربلا، شمر در مجلس ابنزیاد برخاست و گفت: فرزندان امالبنین از قبیله ما میباشند، برای آنان اماننامهای تنظیم کن. ابنزیاد اماننامهای برای حضرت ابوالفضلالعباس و عبدالله و جعفر و عثمان از فرزندان امالبنین نوشت. شمر آن را برداشته و نزدیکی خیام اباعبدالله(ع) آمد و با صدای بلند فرزندان امالبنین را فراخواند، اما کسی جواب او را نداد. امام حسین(ع) فرمود: جواب شمر را اگرچه فاسق است بدهید، زیرا از قبیله مادر شما است. آنگاه حضرت عباس پیش رفت و پرسید چه میگویی؟ شمر گفت: برای شما فرزندان امالبنین اماننامه آوردهام. دست از حسین بردارید که همه شما در امانید. حضرت عباس پاسخ داد: نفرین بر تو ای شمر. خدا تو و ابنزیاد نویسنده این اماننامه را لعنت کند. ای دشمن خدا! آیا به ما دستور میدهی دست از یاری برادرمان حسین برداریم و از دشمنان خدا اطاعت کنیم؟ آیا به ما امان میدهی در حالی که فرزند رسولخدا(ص) در امان نیست؟ (وقعه الطّف، ابیمخنف، ص219)
4- ارزش برطرف کردن مشکلات مؤمن
یکی از ارزشهای اخلاقی در زندگی اجتماعی، برطرف کردن نیاز نیازمندان و مشکلات مؤمنین است که امام حسین(ع) در مقام بیان ارزش و جایگاه این ارزش اخلاقی میفرمایند: من از پدرم امیرالمؤمنین(ع) شنیدم که رسولخدا(ص) نقل میکرد که پیامبر(ص) فرمود: کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مسلمان خود تلاش کند، گویا خدا را نه هزار سال عبادت کرده است که روزها را روزهدار و شبها را به شبزندهداری گذرانده باشد.(بحارالانوار، ج74، ص315، ح73)
5- ارزش مدارا کردن با مردم
زندگی اجتماعی انسان در سایه وحدت، همدلی و همکاری تداوم یافته و در مسیر تکامل و رستگاری قرار خواهد گرفت. از این جهت امام حسین(ع) کلید حل مشکلات افراد در جامعه را مدارا کردن با مردم دانسته و میفرمایند: کسی که در مشکلات سرگردان شده و نداند چه باید بکند، و راه چارهای ندارد، کلید حل مشکلات او، نرمی و مهربانی و مدارا کردن با مردم است.(همان، ج78، ص128، ح11)