او چه میدید که دیگران نمیدیدند؟ (به جای گفت و شنود)
این روزها، جهان اسلام در سوگ سید شهیدان عالم، حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام و یاران بیبدیلش به سوگ نشسته و چشمها در این ماتم عظمی اشکبار و دلها داغدار است، از این روی، ستون گفت و شنود امروز را به گونهای متفاوت مینگاریم و آن را به بخشی از یک یادداشت کیهان اختصاص میدهیم.
«وقتی به آن صحرای داغ و تبدار رسید، عنان کشید، و اسب هم از حرکت ایستاد و قدم از قدم برنداشت. این بخش از صحرا با بخشهای دیگر آن که تاکنون پیموده بود، تفاوتی نداشت. همه جا پوشیده از ریگهای داغ و آفتاب خورده بود و آسمانی که از شدت گرما، رنگ دود گرفته بود. سوار، اما انگار چیز دیگری میدید که عنان میکشید! دست را سایبان چشمها کرده و به افق نگریست. پیرمردی به کنار ایستاده بود.
سوار روی به او کرد و پرسید؛ نام این سرزمین چیست؟ نام آن «غاضریّه» است. نام دیگری ندارد؟... این سرزمین را «نینوا» و «شاطی الفرات- شرق فراط» هم مینامند. همه آن نشانهها که او میدید و دیگران نمیدیدند، نشانههای همان سرزمینی بود که به او خبر داده بودند... نامش اما، آن نبود. باز پرسید؛ نام دیگری ندارد؟ پیرمرد گفت: این سرزمین را «کربلا» هم مینامند. سوار آهی از ژرفای دل کشید و زیر لب زمزمه کرد: «أَرْضُ کَرْبٍ وَ بَلاَءٍ... سرزمین اندوه و بلا»... همان صحرایی بود که نام آن را از جدش رسول خدا(ص) شنیده بود و پدرش امیر مؤمنان(ع) در میانه سفر صفین در آنجا درنگ کرده، خاکش را بوئیده و بوسیده و گریسته بود، «ای خاک! چقدر خوش بویی! از تو مردمانی برمیخیزند که بیحساب به بهشت میروند. اینجا قربانگاه عاشقان شهیدی است که هیچیک از گذشتگان و آیندگان به مقام و منزلت آنها نمیرسند»... اینجا همان جا بود که به او وعده داده بودند... کاروان «خوش به نشان» آمده بود.
اینجا همان جایی است که قرار است بزرگترین و سرنوشتسازترین واقعه تاریخ بشر، بعد از بعثت رسول خدا(ص) رقم بخورد. سرنوشتسازترین رخداد بعد از بعثت پیامبر اسلام که اولین بود و قبل از قیام قائم آل محمد (ارواحنا له الفداء) که سومین است. قافلهسالار، فرمان فرود داد، بارها را بگشایید و خیمهها را برپا کنید، حسین(ع) میدانست که مقصد همین جاست و آن واقعه عظیم که خبر داده بودند، قرار است در همین وادی واقع شود... چند روز بعد، دهم محرم (عاشورای) سال ۶۱ هجری آن واقعه بزرگ اتفاق افتاد و...».