kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۱۰۸۷
تاریخ انتشار : ۱۲ تير ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۹

شکوه عشق...

 
 
ابوالقاسم محمدزاده
شب شکوه عشق بود و خلوتی
مثل مردان دلیر
در زیر آوارها
کودکی، دردانه‌ای افتاده بود.
شب چه می‌گفت با خدا
در خلوتش آن نازنین
اشک او دریاچه‌ای از درد بود.
در سکوت شب 
زلب 
مهر سکوت خود شکست 
با خدا گفتا چنین:
سنصلی فی القدس، ان‌شاء‌الله
گرچه دشمن صهیون
راه قدس را از غزه بست.
شهر من!
بی تو دیگر واژه‌ای جز درد و غم
در ضمیرم
زیر این آوارها
غیر نامت‌ای خدا تقدیر نیست.
بی تو
همچنان پروانه
بی بال و پر افتاده ام
برزبانم غیر شکرت‌ای خدا جاری نیست
من به عشق قدس و غزه
زیر این آوارها
زنده خواهم ماند
مثل یونس در دل دریا و ماهی
همچو ابراهیم در آتش نمرود
نه
در دل این آتش صهیون 
و
خواهم شکوه کرد پیش رسول‌الله
از ظلم زمان و ظلم قوم موسی 
من 
در میان آتش 
زیر آوارها خواهم گفت؛ 
سنصلی، سنصلی، سنصلی فی المسجد 
فی الغزه 
فی القدس.... 
کاش دنیا می‌فهمید 
و 
باور می‌کرد 
جنایت غزه را
مناره‌های مسجد فرو ریخت 
اما هنوز صدای اذان 
بر بلندای شهر می‌پیچد ‌؛ 
اشهد ان لا اله الا الله 
اشهد ان محمدا رسول‌الله...