زنگ مجازی- جنگ ترکیبی
رو در رو با تکنیکهای اقناعی
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
بر انگیختن و تحریک احساسات و بروز وجوه مختلف آن از جمله همدردی، تنفر، خشم یا غضب و... به خودی خود در برخورد با پدیدههای غیر مرتبط با افراد، بسیار دشوار و دارای پیچیدگیهای شناختی از جوامع هدف است که عموما با در نظر گرفتن موارد و مفاهیمی چون (تبعیض، ظلم به زنان، فشار بر کودکان، شکنجه، بازجویی،توطئه، خفقان، نسل سوزی، دولتستیزی، قانونستیزی، فجایع بشری و موارد مشابه به این قبیل موضوعات مرتبط به موضوعات اجتماعی و...) بهوجود میآید و در پی بروز احساسات، کنش و واکنشها معنا به «تعلق» و یا «طرفداری» و«اعتقاد» به خود میگیرند.
اساس و پایه هر گونه فعالیت در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی «تاثیرگذاری» است که این تاثیرگذاری با برانگیختن و تحریک احساسات صورت میگیرد و برای دست یابی به آن با استفاده ازموضوعات و مفاهیمی که ذکر شد«تکنیکهای اقناعی» تحت عنوان «عملیات روانی» به کار گرفته میشود.
«هنری وارد بیچر» از روحانیان مذهبی لیبرال آمریکایی در قرن هیجدهم است که میگوید: با کلمات ذهن تهییج میشود و روح اعتلا مییابد.
این جمله کاملا صحیح است و مفاهیم و آموزههای دینی و مذهبی اسلام هم پیش از بیان این جمله از سوی «بیچر» به انحاء مختلف بر آن صحه گذاشتند و ارزش کلام و قول و بیان را بازگو کردند که در دایره مفاهیم دینی و اخلاقی میتوان آنها را جستوجو و دنبال کرد؛ اما آنچه امروز جامعه بشری با آن رو به رو است یک پدیده شوم و مخرب است که دایره کلمات و واژهها و مفاهیم در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و به ویژه در اینستاگرام جذاب و پر مخاطب، تبدیل به دشنه و خنجری شدهاند که بر پهلوی ادراک و شناخت حقیقی انسان میخورند و اغلب کاربران وابسته به این شبکهها با یک شناخت و دریافت اولیه، تبدیل به کارشناس و قاضی و حاکم و مجری به پدیدههایی میشوند که پیش از آن هیچگونه ارتباطی به چنین موضوعاتی نداشتند و فقط با تهییج و تحریکی که با استفاده از واژه و کلمات صورت گرفته در چنین موقعیت و قضاوت حق به جانبی قرار گرفتهاند.
در واقع میتوان گفت که کلمات هم مانند گلهای زیبا دارای رنگهای خاص خود هستند که میتوانند توجهات ساده و عبوری را نیز به خود جلب کنند و حتی آنها را به نقطه ایستایی و پویایی برسانند و تاثیر خود را بر هر گذری که مسیرش به سمت آن واژه و کلمه افتاده است بگذارد.
«جان استابر» در کتاب «سلاحهای اغفال جمعی» در مورد نقش دستگاه عملیات روانی آمریکا در تحریک افکار عمومی به جنگ سوم خلیجفارس نوشت: اگر توطئه رسانهها نبود، بسیج جنگی نمیتوانست صورت بگیرد.
این جمله نشان از آن دارد که ایالات متحده با برجسته کردن نقش عراق در حادثه مجهول الهویه 11سپتامبر تا حدود زیادی توانست افکار عمومی آمریکا و جامعه جهانی را تحت تاثیر قرار بدهد و اهداف خود را آنگونه که در آن زمان مطلوب احساس میکرد به پیش ببرد.
سیاستمداران آمریکا در آن زمان با ابداع شیوه نوین پوشش خبری از واقعه 11 سپتامبر و پخش مداوم آن و تکرار حکایت خانوادههای کشته شدگان برجهای دوقلو نیویورک و تصاویر کودکان رها و بدون پدر و مادر و حتی اجساد، سعی در تهییج افکار عمومی مردم و اغفال و انفعال آنها داشتند و افکار عمومی داخلی و خارجی را نیز جهت حمله به عراق توجیه و همراه ساختند؛ البته مبرهن است که با گذشت زمان و دامنه پیدا کردن ابعاد جنگ در حوزههای اجتماعی و فرهنگی و سایر حوزهها، نقاب از این چهره فریبکاری سیاسی و رسانهای کنار رفت و نتایج به گونهای رقم خورد که آمریکا تاوان بسیار زیادی را از این نیرنگ و دروغ سازی خود پرداخت.
جای تعجب است که آمریکا و پیروان جبهه استکبار از آن واقعه و نتایج حاصل از
دروغپردازی و نیرنگ و فریبی که داشتند هیچگاه نمیخواهند عبرت بگیرند و همواره این شیوه نخ نما شده و قابل پردازش را جهت اغوا و فریب جوامع هدف به کار میگیرند و بخش اعظم چنین توطئههایی را هم که طراحی میکنند برای تاثیرگذاری بر روی اقشار و گروههای مختلف ایرانی به کار میگیرند.
اینستاگرام تا پیش از هفت اکتبر و عملیات طوفان الاقصی سرشار از اخبار با گزینش و انتخاب کلمات و تصاویر خاص برای جوانان ایرانی بود که به انحاء مختلف تلاش داشت تا جوانان ایرانی را در مرحله اول نسبت به هر موضوع مرتبط یا غیر مرتبط حساس کند و در مرحله بعد آنها را به واکنش و قضاوت از وضعیت موجود برساند.
در طی سالهای اخیر به ویژه از سال 1398 به بعد و آشوبهای شکل گرفته از ماجراهای افزایش نرخ بنزین، فضای مجازی هر لحظه و هر زمان پر از اخبار ملتهب و بحرانهای برساخته از کوچکترین اتفاقات معمول بود که مخاطب جوان ایرانی را هدف قرار داده بود و همواره با این نوع تولید اخبار؛ فضای بسیار تاریک و ناامیدکنندهای را نسبت به آینده خلق کردهاند و تلاش داشتهاند تا هر گونه تعقل و ادراک واقعی مبتنی بر حقیقت را از جوانان سلب کنند.
روشها و تکنیکهای بهکارگیری برای دستیابی به این اهداف از سوی سناریو پردازان رسانهای و تولید کنندگان محتوا مبتنی بر همان راهبرد تاثیرگذاری و تهییج و تحریک بوده که از هفتم اکتبر به بعد و به ویژه بعد از عملیات وعده صادق فروکش کرده و مشخص است که این حجم از عملکرد تهاجمی و مخرب توسط اتاقهای فکر و عملیاتی صورت میگرفته که اکنون خودشان در جبهه واقعی گرفتار جنگ شدهاند و مفری برای خود در نمییابند و هر آنچه از باد را کاشته بودند؛ امروز در محصولی به نام طوفان درو میکنند؛ چون طوفان الاقصی و طوفان واکنشهای افکار عمومی جهانی و بخصوص دانشجویان آمریکایی که خیزش محیرالعقولی از خود نشان دادند دقیقا عکس آن چیزی بود که برای ایران میخواستند.
این تکنیکها(رسانهای و تولید محتوایی) مبتنی بر عوامل ساخت خبر است که در آن موارد زیادی از این عوامل بهصورت ترکیبی یا مستقل از هم، بهکار گرفته میشوند و هر کدام از این عوامل «مستقل» یا «ترکیبی» به گونهای به تهییج مخاطب و تاثیرگذاری روی او میپردازند که در قریب به اکثریت مواقع، مخاطب متوجه تاثیرپذیری خود نمیشود و آنچه را که انجام میدهد و یا باور میکند را بر مبنای فرآیند هوشی و وجودی خود میپندارد.
عواملی که ذکر شد در موقعیتهای مختلف و زمانهای خاص، کارکردهای متفاوت از هم میگیرند؛ اما در مجموع تابع یک روش ساختاری هدفمند -در جهت در اختیارگیری مخاطب و اطاعتپذیر ساختن او -هستند که برخی از این عوامل را میتوان چنین بر شمرد: حذف بخشی از سند؛ جهت دار کردن موضوع؛ ارائه اطلاعات گزینش شده؛ استفاده از خبرهای تایید نشده؛ پیچیده کردن خبر برای عدم کشف حقیقت؛ فوریت بخشیدن کاذب به خبر؛ استفاده از خبرهای واقعی غیر مرتبط برای درست جلوه ساختن یک خبر دیگر؛ استناد مجازی؛ استهزاء و مسخره کردن؛ اطمینان بخشی کاذب؛ اعتبار بخشی رسانهای؛ بحران سازی تصنعی؛ القاء دروغین رسیدن به هدف؛ القاء یاس و نا امیدی؛ القاء غم یا خوشحالی و شادی؛ تشجیع و انگیزش بخشی؛ تخدیر وعملیات تضعیف روحیه؛ انتخاب بد از بدتر؛ ابهام و شائبه؛ ایجاد هراس اخلاقی و رفتاری؛ بدعت و ساختار شکنی؛ قبح زدایی؛ پاره حقیقت گویی؛ پیش فرض سازی؛ ایجاد تعارض شناختی؛ تطمیع؛ تداعی معنا؛ ترور شخصیتی؛ ایجاد ترس و وحشت؛ سانسور؛ سر در گم سازی و...
به هر روی مشخص است که فضای رسانهای موجود در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و مشخصا اینستاگرام این قابلیت را دارد که از همه عوامل و موارد ذکر شده وای بسا بیشتر از آن را در جهت بهکارگیری مخاطب و تاثیرگذاری بر او بهکار بگیرد و اهداف معین خود را دنبال کند؛ اما آنچه میتواند مخاطب و کاربر را از خطر پیوستن و ورود به مسیر بیبازگشت انحراف اندیشه و باور نجات دهد؛ دانش و آگاهی رسانهای و باور به ارزشهای فرهنگی و هویتی است که باید آنها را چون جان دوست و پاس داشت.