kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۰۲۹۳
تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۱:۴۳
سالگرد آغاز جنگ مسلحانه منافقین علیه ملت ایران

سرکرده منافقین:ما اول اسلحه را کشیدیم



دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان 
«... در دوئل، کسی برنده است که اول اسلحه را بکشد و در دوئل ما مجاهدین و خمینی، این ما بودیم که اول اسلحه را کشیدیم...»
این جملات بخشی از اعترافات مسعود رجوی سرکرده گروهک تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) در گزارش جمع‌بندی یکساله جنگ مسلحانه به تاریخ 30 خرداد 1361 است. 
در این جملات، گروهک منافقین علنا و رسما اعلام کرده که آغازگر خشونت و ترور در سال‌های بعد از خرداد 1360 بوده و آن ادعای جعلی همیشگی که جنگ مسلحانه را نظام جمهوری اسلامی به آنها تحمیل کرد را باطل ساخته است. 
اما این اعتراف تاریخی که در کنار اسناد متعددی از عملیات تروریستی این گروهک پیش از
30 خرداد 1360 قرار بگیرد، نشان می‌دهد برخلاف همه تبلیغات انحرافی و فریبکارانه رسانه‌های زنجیره‌ای و اربابانشان، نظام جمهوری اسلامی اساسا هیچ نیت و قصد و هدفی برای برخوردهای سخت با مخالفین خود نداشت و این فصل از مواجهه با گروهک‌های تروریستی همچون مجاهدین خلق، به انقلاب و نظام اسلامی تحمیل شد. 
خط کشته‌سازی برای ورود به جنگ مسلحانه
اگرچه گروهک تروریستی مجاهدین خلق از همان ابتدای انقلاب، با کینه‌ای عمیق و دیرین از انقلاب وارد صحنه شد و تمامی حمایت‌های ظاهری‌شان از امام و نظام، در واقع از همان ماهیت منافقانه‌شان نشات می‌گرفت‌، اما این گروهک نخستین حرکت تروریستی پنهان خود با عنوان «طرح کشته‌سازی» را
در دی ماه 1358 و در آستانه برگزاری نخستین انتخابات ریاست جمهوری کلید زد. 
براساس اعترافات اعضای مهم تیم‌های تروریستی منافقین، این گروهک در همان فاز به اصطلاح سیاسی، تیم‌های ضربت با شکل و شمایل حزب‌اللهی و بسیجی تشکیل داد و توسط آنها تجمعات خود را اعم از بساط فروش نشریه یا تظاهرات و یا مراسم سخنرانی به هم ریخته و برخی افراد را با چاقو و قمه و تیغ موکت‌بری مورد تهاجم قرار داده و به قتل می‌رساندند تا با استفاده از پدیده کشته سازی و توی بوق کردن آن، هم برای ادامه فعالیت‌های خود خوراک تبلیغاتی فراهم آورند، هم با استفاده از نمایش نوعی مظلومیت، افراد بیشتری را جذب نموده و هم روند فعالیت خود را به سوی جنگ مسلحانه گسترش دهند.
سرکرده این گروهک تروریستی در همان زمان، این خط سازمانی را به هواداران و اعضاء ابلاغ نمود:
«....ما قویا نیازمند آن هستیم که بخش اعظم توده‌ها به بی‌تقصیری ما در برپایی چنین جنگی (جنگ داخلی) پی برده باشند.... لذا ما باید نشان بدهیم برای رسیدن به آن نقطه، همه راه‌های ممکن را پیموده و همه بردباری‌های لازم را نیز به خرج داده‌ایم...»
احمد ربیعی از اعضای تیم‌های ضربت منافقین در این مورد در اعترافات خود ذکر کرده است:
«... درگیری‌ها بلااستثنا از طرف خود ما شروع می‌شد و اصلا ما کاری نداشتیم درگیری بر سر چه چیزی انجام شده است. فقط گفته بودند هر جا درگیری شد، ما بلافاصله وارد شویم و درگیری را به نفع خودمان خاتمه دهیم...»
مرتضی ناصح‌پور از فرماندهان نظامی منافقین درباره درگیری‌های سال‌های اولیه انقلاب نوشته است:
«...خط کلی همان سعی در گسترش و دامن زدن به درگیری بود که اجرا شد. از این نمونه‌های درگیری زیاد بود و همه شاهد آن بودند. عامل اصلی آنها خود سازمان بود... در ظاهر امر آن را به گردن افراد حزب‌اللهی می‌انداختیم‌، در حالی که با آن خطوط داده شده علت اصلی درگیری و اختلاف ما بودیم....»
اولین عملیات تروریستی در فاز به اصطلاح سیاسی
اولین قربانی این خط کشته‌سازی در 28 دی ماه 1358، یک هوادار منافقین به نام عباس عمانی بود که توسط تیم‌های ضربت مجاهدین خلق مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت، دچار خونریزی مغزی شد و براساس خط ارائه شده از سوی مرکزیت، دیر به بیمارستان رسانده شد تا فوت کند و خوراک تبلیغاتی برای نامزدی سرکرده این گروهک یعنی مسعود رجوی در انتخابات ذکر شده فراهم آید!
از همین روی رجوی در نخستین مراسم سخنرانی پس از مرگ عباس عمانی بیشترین بهره‌برداری را نمود و در همان سخنرانی برای اولین بار پس از حدود یک سال کرنش و مجیزگویی انقلاب و ادعای سرسپردگی به امام، آن روی چهره منافق خود را نشان داد و برای نخستین دفعه جرات کرد نظام جمهوری اسلامی را تهدید به قیام مسلحانه نماید و بگوید «وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم»!
پس از قتل عباس عمانی توسط تیم‌های ضربت منافقین، خط کشته سازی ادامه یافت و هر از چندگاهی یکی از هواداران منافقین در هنگام فروش نشریه یا در تظاهرات و راهپیمایی‌ها و یا در مراسم سخنرانی (که در آن روزها با مجوز وزارت کشور و حتی شهربانی انجام می‌گرفت) به قتل می‌رسید و هرچه زمان به 30 خرداد و روز موعود گروهک منافقین با سرویس‌های جاسوسی غرب (به خصوص فرانسه) نزدیک‌تر می‌شد‌، این قتل‌ها فزونی می‌گرفت. 
کشته شدن فردی به نام مصطفی ذاکری در میتینگ خرداد 1359 امجدیه‌، این خط درگیری را عمده‌تر ساخت. مرتضی ناصح پور که خود فرماندهی چند تیم ضربت را در جریان میتینگ امجدیه برعهده داشت، در این زمینه نوشته است:
«...در جریان امجدیه با کشته شدن یک فرد از سازمان بهره‌گیری کامل از آن درگیری به دست آمد. وقتی طرف در مراسم زخمی شد، آن قدر وی را چرخاندند و به دکتر نرساندند که بمیرد. بله یک نفر هم عمدا کشته شد تا راه برای ارتقاء مبارزه باز شود.، اشکالی ندارد!»
با شروع جنگ تحمیلی، این گروهک از فعالیت‌های خود در شهرها کاست و با اعزام نیرو به جبهه‌ها، درصدد بهره‌برداری از این موقعیت برآمد. در همان زمان چندین نفر از این افراد در حال جاسوسی و ایفای نقش ستون پنجمی برای صدام و ارتش بعث دستگیر شدند. آنچه دو سال بعد با رفتن رجوی به دستبوسی صدام، صورتی علنی گرفت.
شمارش معکوس ورود به فاز به اصطلاح نظامی
14 اسفند 1359 و حضور مسلحانه و خشونت‌بار در میتینگ بنی صدر، گام دیگر گروهک منافقین در حرکت به سوی جنگ مسلحانه علیه انقلاب بود. در آن میتینگ، نیروهای مجاهدین خلق موسوم به «میلیشیا» که محوطه سخنرانی را محاصره کرده بودند، دستور داشتند تا با معترضین انقلابی به شدت برخورد کرده و آنها را مورد تهاجم قرار دهند که در آن تهاجم دهها نفر از نیروهای انقلابی را به سختی مجروح ساختند.
بنا به اظهارات بعضی از اعضای مرکزیت منافقین مانند سعید شاهسوندی، پس از مسافرت بهار 1360 مسعود رجوی به فرانسه و بازگشت او، برخلاف انتظار برخی اعضای کادر مرکزی، خط درگیری مسلحانه با انقلاب ابلاغ گردید. نقطه شروع هم 30 خرداد تعیین شد و بهانه آن، محدودیت‌هایی که برای بنی صدر پیش آمده بود و بالاخره حمله واهی به خانه پدری یکی از سرکرده‌های منافقین به نام مهدی ابریشمچی. 
منافقین اولین تظاهرات مسلحانه خود را شکل دادند، تیم‌های ضربت مجهز به انواع و اقسام سلاح‌های گرم و سرد سازماندهی شده و خط مواجهه، درگیری حداکثری با مردم و به وجود آوردن یک جنگ خیابانی تعیین گردید.
مرتضی ناصح پور در مورد درگیری‌های 30 خرداد 1360 نوشته است:
«... من به عنوان سرتیم بودم... هرکس باید به سلاحی مسلح می‌شد.... از انواع چاقو و سرنیزه و تیغ موکت بری و زنجیر و کابل و... و خلاصه هر چیز ممکن بود... در آن روز به چشم دیدم که در چهاراه ولی عصر/طالقانی چگونه هرکس از بچه‌ها که عبور می‌کرد، چاقو به بدن یک فرد می‌زد. دیدم چگونه موتورها و ماشین‌ها را آتش کشیدند و بعد هم شنیدم که چه کارها افراد دیگر کردند؛ مثله کردن مردم حزب‌الله را شنیدم و به آتش کشیدن مینی بوس را در میدان فردوسی دیدم....»
محمد حسین امیرانی از سرتیم‌های روز 30 خرداد منافقین اعتراف کرده است:
«در خانه حیدر که هواداران سازمان جمع شده بودند (واقع در پشت چهارراه چیت سازی و خانه تیمی انجمن پیام بود) به هر کدام یک تیغ داده بودند و آماده درگیری بودند و می‌گفتند چاقو در حکم نشریه است اگر تا دیروز نشریه می‌فروختید امروز باید از چاقو استفاده کنید...»
رزا حمزه‌ای نژاد سر تیم دانش‌آموزی/ نظامی منافقین نیز اظهار داشته است:
«... خط منافقین در این روز مسلح شدن بود و ایجاد درگیری و آدم کشی با سلاح سرد و گرم.... عده‌ای از افراد تشکیلاتی در همین راهپیمایی مسلح به سلاح گرم بودند... خط این بود که تا می‌توانید بکشید‌، چشم دربیاورید....»
غلامرضا بیک محمدی یکی از مسئولین دانش‌آموزی منافقین درباره جنایات این گروهک در آشوب 30 خرداد نوشت:
«.... در اطراف میدان فردوسی سر پاسداری را بریدند و وقتی چاقو در شکم یک حزب‌اللهی می‌کردند، چند بار می‌چرخاندند...»
مواجهه با یک گروهک تروریستی بی‌رحم
در روز 30 خرداد 1360، منافقین رسما و علنا به روی مردم تیغ کشیدند، اطلاعیه سیاسی/نظامی صادر کرده و بنا به اعتراف رجوی، آنها بودند که اول اسلحه را بیرون کشیده و شلیک کردند. انقلاب با گروهی کینه جوی و بی‌رحم و تیغ به کف مواجه شده بود که بی‌محابا می‌کشت و منفجر می‌کرد و آتش می‌زد و می‌سوزاند و پوست می‌کند و ابایی هم از هیچ کس و هیچ چیز نداشت و برایش زن و مرد و کودک هم تفاوتی نمی‌کردند. 
آنها در عملیات موسوم به فروغ جاویدان با حمایت ارتش صدام، بیماران را در بیمارستان اسلام شهر اعدام نموده و بخش نوزادان آن را به آتش کشیدند.
براساس آمار نشریات و کتاب جمع‌بندی مقاومت یکساله مجاهدین خلق (منافقین) 116630 نفر از هموطنان ما توسط تروریست‌های این گروهک ترور شدند. اما اسنادی که «کانون ‌هابیلیان» در کتابی قطور تحت عنوان «دائره‌المعارف شهدای ترور» با مشخصات کامل و نحوه و مکان و زمان ترور انتشار داده، حاکی از شهادت 17159 نفر از هموطنان ما توسط گروه‌های تروریستی است.