kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۹۹۲۹
تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۰
به مناسبت سالروز شهادت دکتر چمران

«چمران» مصطفای اندیشه‌ها

 
 
 
گستردگی ابعاد شخصیت شهید دكتر مصطفی چمران از منظر علم، هنر، معنویت، حكمت و عمل‌، وی را به عنوان نماد تمام‌عیار یك انقلابی جامع‌الاطراف در تاریخ مبارزان حقیقت‌طلب و صادق‌، ماندگار كرده است.
اما به‌راستی دكتر مصطفی چمران كه بود؟ چرا می‌بایست ادعا كرد كه هرچه زمان می‌گذرد میراث جاودانه‌ای كه وی برای فرهنگ و ملت ما باقی گذاشته بیشتر تبلور پیدا می‌كند؟ او كیست كه رهبر معظم انقلاب در توصیف شخصیت والای وجودی‌اش می‌فرمایند:
«(وی) هم علم است، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عقل. نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوی ایمانی، با عشق هیچ منافاتی ندارد؛ بلكه خود، پشتیبان آن عشق مقدس بود.»
و این عشق مقدس چه تعبیر زیبا و عمیقی است درباره ماهیت فكری دكتر چمران. جز عشق چیزی نمی‌توان یافت تا یارای قانع‌كننده فردی را كه از نظر علمی تا مرز مهندسی و علم پیش رفته و از برترین‌های دانشگاه بركلی در كالیفورنیای آمریكا باشد، از نظر مالی در بهترین شرایط اقتصادی به سر ببرد، از لحاظ عاطفی در راه عاشقی با همسری همراه باشد كه به گفته خودش می‌خواسته آن را بپرستد و این عشق را با‌ پرستش خدای یگانه در هم‌ آمیزد، از لحاظ لذت‌های مادی در همان ایالتی زندگی كند كه ترانه‌های الویس پریسلی و بازیگری‌های مرلین مونرو كه نماد جهش فرهنگی غرب به سوی مدرنیته بودند حس خوشی و خوش‌گذرانی (مادی) متجدد را برای هر انسانی تداعی می‌كرد، در توان داشته باشد و سبب شود تا او با ایمان به انقلاب قدم در راهی بگذارد كه همه‌روزه در معرض مرگ و نیستی قرار بگیرد.
اقتدا به علی‌(ع) آن چیزی است كه هستی و عشق چمران را معطر كرده است و او بارها این مناجات حضرت امیر‌(ع) را كه در نیمه‌های شب میان نخلستان‌های فرات زمزمه می‌كرده در سخنان و نوشته‌های خود بازگو می‌كند: «ای خدای بزرگ به بهشت تو طمعی ندارم، از دوزخ تو نمی‌هراسم، من تو را می‌پرستم، زیرا شایسته پرستشی، اگر می‌خواهی مرا بسوزان، و خاكسترم را به باد بسپار، همه را تحمل می‌كنم؛ ولی یك لحظه مرا از خود دور مكن كه نمی‌توانم تحمل كنم. من به تو عاشقم، من تاجر پیشه نیستم كه در ازای عبادت تو پاداش بخواهم.»
عمق تأثیرپذیری و احترامی كه شهید چمران برای مولای خود قائل است به قدری خالص جلوه می‌كند كه می‌توان پیشتبانی روحیِ آن همه عظمت و رشادت‌هایی كه وی در طول دوران زندگی خویش به یادگار گذاشته است را به سادگی در این جملات وی دید:
«اگر ‌پرستش غیر از خدا مجاز بود، علی را می‌پرستیدم. به خود اجازه نمی‌دهم كه برای شناخت علی كلمه‌ای بر زبان برانم و با قدرت عقل شخصیت او و زندگی پرماجرایش را تجزیه و تحلیل كنم.»
پیداست كه رمز وجد در تنهائی، تحمل درد در زمان غم‌ها و شكنجه‌های روحی، خستگی‌ناپذیری در پیمودن راه جهاد فی‌سبیل‌الله، و رسیدن به عروج معنوی در جای‌جای زندگی شهید چمران تنها یك چیز است و آن اقتدای به علی‌(ع) است. چمران، علی را تجسم صفات خدا و معیارهای خدایی می‌دانست.
این معیارهای والای خدایی بود كه چمران را از ترك مهد تكنیك و سرمایه یعنی آمریكا و پشت كردن به دنیای مادی لذات و راحت طلبی‌ها و وداع با دنیای علم و گذشتن از زیبایی و خاطره‌های همسر عزیز و فرزندان دلبندش متأسف نكرد و او ورود به عالم مظلومین و محرومین، و همنشینی با دردمندان و شكسته دلان را ترجیح داد تا به گفته خویش مجالی پیدا كند برای پروانه شدن، سوختن، عشق ورزیدن، و به ظهور رساندن قدرت‌های بی‌نظیر انسانی.
او راست می‌گفت كه فداكاری‌اش به اندازه ایست كه كمتر كسی در زندگی به آن درجه رسیده است. جنس فداكاری چمران با بسیاری از قلدرمآبان و مبارزان پوشالی تاریخ معاصر تفاوتی ریشه‌ای دارد. او با این كه مصر و كوبا را دیده بود و در آنجا سخت‌ترین دوره‌های پارتیزانی (جنگ‌های نامنظم) طی كرده بود اما هیچ‌گاه مانند چه‌گوارا دستش پیپ یا سیگار برگ نگرفت تا با ژست مبارزاتی و به نام مبارزه جان صدها انسان را از تن به در كند و با تشكیل رادیویی به نام رادیوی شورشی، ندای اخلاق ماركسیستی و زندگی سوسیال سر دهد.
او دید كه چگونه جمال عبدالناصر دست دوستی به وی داد تا از صدور مبانی انقلابی كوبا به آفریقا بهره‌مند شود و چه آسان سادات پس از چند سال دست اسرائیلی‌ها را فشرد.
چمران اگر در تپه‌های لبنان به دشمن گلوله می‌زد، این گلوله در حمایت از مظلوم بود. او هیچ نمی‌خواست جز برقراری عدل. این نبود كه روزی به وعده‌های شرق تمسك كند و روزی قلبش برای سواحل سانتامونیكا به تاپ‌تاپ بیفتد. او مهندس بود، مبارز بود، انقلابی بود، اما اسوه منش و اخلاقش اسلام و علی بود. تن به تن می‌جنگید. فكر به فكر. به تسخیر چاه نفت و تجاوز و ارسال فیلم سر بریدن و نقاشی كاریكاتور و حواله بانكی و به كار بستن سلاح شیمیایی و میكروبی و دروغ‌پراكنی برای توجیه هدف اصلاً اعتنایی نداشت. معیارش خدا بود و سادگی لباسی كه در رزم و زندگی تنها نمادی آسمانی را تداعی می‌كرد.
پاكی آرزوهایش از ورود به مبارزه كرانه ناپدید بود، چنان كه می‌نویسد:
«خدایا با یك دنیا آرزو قدم به این سرزمین گذاشتم، آرزوهای پاك، آرزوهای مقدس، آرزوهای خدایی كه هیچ رنگی از خودخواهی و كوته‌نظری نداشت. آرزو داشتم كه در راه انقلاب فلسطین جانفشانی كنم و جان خود را وثیقه آزادی فلسطین قرار دهم.»
عجبا این حرف‌ها را كسی می‌زند كه همه‌چیز را دیده، به نقاط مختلف جهان سفر داشته، و بسیار در زندگی آزموده و اینك در مقام عمل برآمده است. او حس كرده است كه بشر متجدد قدم در چه راه‌های خبط نهاده است، درك كرده است كه ماشینی شدن زندگی انسان شاید به بهای فراموشی انسانیتش تمام شود، می‌فهمد كه ندای هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی كه حضرت حسین‌(ع) در كربلا به سر داد برای چه بوده است، و به تن چشیده است كه تیغ عدل علی‌(ع) بر روح و جان آدمی چه جلابخشی‌ها كه نمی‌كند. معلوم است كه در برابر این همه شور هیچ قلبی نمی‌تواند مقاومت كند و منفجر می‌شود. 
و برای ملت ایران چه قدر مایه مباهات است كه در قاب زندگی‌شان تصویر مردی انقلابی به نام چمران نقش بسته است. اگر خلوص در عشق به خدا و پیشوایی علی‌(ع) توانسته بار امانتی بر دوش شهید چمران برای حفظ و صیانت از معیارهای متعالی انسانیت بگذارد، جانفشانی‌های وی و شهیدان و همرزمانش باری سنگین‌تر بر دوش ما در حفظ و صیانت از این انقلاب می‌گذارد.
دكتر چمران در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ویژگی‌های والای این انقلاب را متذكر می‌شد. ویژگی‌های كه قطعا بر رسالت ما در حفظ اصول این انقلاب بیش از پیش می‌افزاید.
از نظر شهید چمران یكی از تفاوت‌های بی‌نظیر انقلاب اسلامی در ایران در مقایسه با سایر انقلاب‌ها (از كوبا و روسیه گرفته تا ویتنام) عدم وجود جنگ مسلحانه و كشت و كشتارهای داخلی در حد وسیع بوده است و پیروزی در برابر بزرگ‌ترین ابرقدرت‌ها و قوی‌ترین طاغوت‌ها نتیجه قطعی و منطقی یك حقیقت بزرگ است و آن، این كه در انقلاب ما ایمان و شهادت بزرگ‌ترین عامل پیروزی به‌شمار رفته است.
از نظر دكتر چمران انقلاب ایران وابسته به هیچ گروه و طبقه خاصی از مردم نبود و برخلاف سایر انقلاب‌ها هیچ حزبی وجود نداشت كه انقلاب را رهبری كند یا گروهی وجود نداشت كه بتواند قدرتی برای خویش كسب كند. مردم هدفی جز خدای بزرگ نداشتند و انقلابی كه مردم را به این درجه رشد برساند كه حب ذات را زیر پا بگذارند، مصالح شخصی خود را فدا كنند، همه‌چیز دنیوی را زیر پا بنهد و فقط به خاطر خدای بزرگ وارد مبارزه شوند، این تغییر و تحول نفسی بی‌نظیر است.
به اعتقاد دكتر چمران، «انقلابی آن نیست كه تفنگ بر دوش بكشد و لباس فدایی بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را از جرگه ملت خارج كند و با شعارات و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل كند. انقلابی آن است كه هنگام صلح، به انقلابی‌گری تظاهر نكند، ولی هنگام خطر، در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد. انقلابی آن نیست كه با بی‌انصافی و زرنگی، حق دیگران را بگیرد، و مردمی را برای خاطر شنیدن حرف‌های او نیامده‌اند وادار كند كه ساعت‌ها به حرف‌های او گوش فرا دهند و كسانی را كه ملت خواهان استماع سخنان‌شان هستند از سخن گفتن بازدارد.»
بر اساس آنچه گفته شد امروز مشخص می‌شود كه هدف تحریم‌های ظالمانه، ایجاد روحیه ناباوری، اعمال سخیف‌ترین جنایات بر ضد حامیان تفكر انقلاب اسلامی ایران در منطقه كه معمارانی همچون شهید دكتر چمران داشته است، و خرج میلیاردها دلار جهت خشكاندن اهداف متعالی انقلابی كه در نفس مردمانی همچون ایرانیان ریشه دوانده است در چیست. اینكه زندانیان خود را یك روز با اسم القاعده و یك روز با اسم داعش روانه خاك مقدس سرزمین‌های اسلامی می‌كنند در چیست.
می‌توان بیشتر فهمید كه چرا چمران هنگامی كه از كنار جوانی كه بر خاك افتاده و خونش روان و گرم است (همانند صحنه‌هایی كه امروز از كشتار مردم مظلوم مسلمان غزه می‌بینیم)، می‌گوید: «خدایا دلم گرفته است، نمی‌توانم نفس بكشم، نمی‌خواهم بخندم، نمی‌توانم بگریم، خواب و خوراك از سرم رفته، قلبم شكسته، روحم پژمرده و انسانیتم كشته شده. گویی سنگم، گویی دیگر احساس ندارم.»
آری چمران حس می‌كرد كه سنگ شده اما نه به این معنا كه بی‌مسئولیت شده است و وظیفه‌ای بر دوش ندارد. او از قید همه‌چیز زده و تنها خود را در محضر خدا می‌دید. هیهات كه او در ایران نیز پس از آن كه معاون نخست‌وزیر شده بود این‌گونه با خویش درد دل می‌كند:
«ای علی،‌ ای علی، ‌ای علی به من تهمت زدند، مرا محكوم می‌كردند، به من فحش می‌دادند، زیرا تو را دوست می‌دارم. ‌ای علی، نمی‌دانی كه چه جنایت‌ها كردند، چه ظلم‌ها، چه بدی‌ها، كه همه را تحمل كردم. فداكاری می‌كردم، باز هم فحشم می‌دادند، بدی می‌كردند....سازمان‌ها احزاب می‌خواهند مرا بكشند، همه‌روزه دوستان مرا به خاك و خون می‌كشند، به خانه‌های آنها می‌ریزند... چرا این طور است؟ زیرا من خواسته‌ام كه معیارهای تو را پیاده كنم، نتوانسته‌ام كه شرف خود و دین خود را به سیاست‌بازان بفروشم، نتوانسته‌ام كه با سرنوشت هزاران بی‌گناه بازی كنم، نتوانسته‌ام كه احساس تعهد و مسئولیت وجدانی خود را بكشم و در مقابل ظلم‌ها و جنایت‌ها سكوت كنم. شیعه علی از مرگ نمی‌ترسد. ‌ای علی چه درد بزرگی است كه هنوز هم در جامعه ما به تو اهانت می‌كنند، ارزش تو را نمی‌فهمند، و هنوز استعداد درك تو را نیافته‌اند. از علم و تواضع و فداكاری و استعدادهای من وحشت داشتند؛ مرا متهم می‌كردند كه یا جاسوسم یا بهائی؛ زیرا ممكن نیست كه كسی با این همه علم و این همه امكانات و مقام و زندگی خوب آمریكا را رها كند و با كمال تواضع، در كمال فقر، بدون هیچ پاداشی، در دامان خطر در جنوب لبنان با فقرا همنشین و همدرد باشد. از نظر آنها باید دلیل دیگر وجود داشته باشد!»
كاش دكتر مصطفی چمران امروز در كنار ما بود و می‌دید كه شمع نورانی جاودان‌سوزش چگونه دل‌های جوانان این سرزمین و هر انسان آزاده دیگری را روشن نگاه داشته و با شكستن بت‌های درونی خویش و روحیه‌ای انقلابی، به رهبری خمینی كبیر و خامنه‌ای عزیز، بی‌اعتنا به شرایط نابرابری كه در اثر اعتقاد به اصولی كه او از جمله معمارانش بوده با جان ایستاده‌اند.
به قلم: علیرضا شیرازی