بی همـهچیـز
منصور مهدوی
فیلم «بیهمه چیز» یک داستان معمولی دارد ولی میکوشد با هنرپیشههای سرشناس و لوکیشنهای طبیعی، جایی را در نظر مخاطبان باز کند. با این همه محتوای فیلم را میتوان در قالب دو مأموریت خاص، خلاصه کنیم:
الف. تطهیر دوران پهلوی
داستان فیلم در یک روستا رقم میخورد که از قضا راه آهن دارد. آقای جوالدوز که نامش حاکی از طبقه اجتماعی فرودست اوست، دهدار است. او میکوشد برای رفع مشکلات روستا از لیلی، یکی از زنان روستا کمک بگیرد که اکنون صاحب ثروت، شهرت و نفوذ در دربار شده است. با پیگیری مکرر دهدار و نامهنگاریهای پیدرپی سرانجام لیلی با قطار وارد روستا شده و داستان فیلم رقم میخورد.
نکته قابل توجه آن است که روستایی که فیلم در آن رخ داده است قطار دارد؛ مدرسه دارد و معلمی که هر چند تفاوت متوازیالاضلاع و ذوزنقه را نمیداند ولی در کلاس درس حضور دارد؛ پزشک دارد؛ و «خانه انصاف» دارد که یک «خان» رئیس آن است که مسئولیت حل و فصل اختلافات مردم را بر عهده دارد. تصویر یک روستا با چنین شرایطی شبیه آرمان شهری است که تنها زاییده تخیل کسانی است که از واقعیتهای زمان پهلوی فرسنگها فاصله دارند.
وجود دهدار که از طبقات پایین روستا رشد کرده و با نظر بزرگان ده انتخاب شده است بدین معناست که نظم مطلوب حکومتی تا اقصا نقاط کشور گسترش پیدا کرده است؛ اما نکته شگفتآورتر آن است که جایگاه «خوانین» را در قامت رئیس خانه انصاف به تصویر میکشد که آنقدر مظلوم هستند که مردم، «خان» را با سنگ زخمی میکنند و او توان دفاع از خود را ندارد سرانجام نیز مردم، خان را به پای دار میکشند!
کسانی که دوران پهلوی را درک کردهاند میدانند که حتی در شهرها در آن دوران کسی مالک جان، مال و ناموسش نبود. سپهبد آذربرزین، معاون نیروی هوائی ارتش پهلوی اعتراف میکند که مستشاران نظامی آمریکایی در خیابان، زنان را از دست شوهرانشان میربودند و کسی نمیتوانست جلوی آنها را بگیرد. حکومت ساواک با شکنجههای قرون وسطایی چیزی نیست که تا قرنها از ذهن مردم ایران و جهان پاک شود. در روستاها نیز خانها مالک جان و مال و ناموس مردم بودند و کسی را یارای مقابله با آنها نبود.
اگر کسی دوران پهلوی را درک نکرده با اندکی مطالعه و یا دیدن مستندهایی چون «خانگزیدهها» به خوبی میتواند بفهمد که خان در روستا همان شاه در شهر بود. خان آنقدر قدرت داشت که میتوانست زنان را در شب عروسی تصاحب کند و داماد و خانواده او فقط باید اطاعت میکردند.
حال در این فیلم، خان، رئیس خانه انصاف است؛ یعنی کسی که خود منشأ ظلم و خونریزی در روستاها بوده است در فیلم به عنوان رئیس خانه انصاف است که از قضا توسط مردم مظلوم هم واقع میشود! جابهجا کردن نقش ظالم و مظلوم شعبدۀ عجیبی است که در این فیلم به تصویر کشیده شده است.
اصلا نهادی به نام خانه انصاف در کجای دوره پهلوی وجود داشته است؟ یک فیلمنامهنویس برای تطهیر حکومت طاغوتی پهلوی چقدر باید قوه تخیل خود را به پرواز درآورد که خانه انصاف را در یک حکومت شکنجهگر بگنجاند؟
در حالی که طی دو سه دهه گذشته یک حرکت رسانهای بسیار قوی در خارج از کشور میکوشد حکومت پهلوی را تطهیر کند. به همین سبب برخی نهادهای فرهنگی کشور تلاش میکردند در مقابل این موج انکار واقعیتها از خود مقاومت نشان دهند. حال با ساخته شدن چنین فیلمهایی برای وارونه نشان دادن واقعیتها و تطهیر حکومت پهلوی در جمهوری اسلامی تنها میتوان به این نتیجه رسید که نه تنها نهادهای فرهنگی فاقد اثرگذاری لازم هستند بلکه نقش نظارتی آنها نیز بیثمر شده است.
ب. تکریم زنان بدکاره
امیرخان به لیلی میگوید که با 10 نفر بگو بخند داشته است. دکتر هم میگوید لیلی در کاباره سکونت داشته است. در میانه فیلم میفهمیم که در گذشته مردم همین روستا لیلی را بیرون کردهاند. این چند نکته بدین معناست که لیلی یک زن بدکاره بوده است و از همین طریق به ثروت و شهرت و... رسیده است. ورود لیلی به روستا مانند حضور یک شخصیت کشوری است. استقبال انبوه مردم و قربانی کردن گاو و... همه حاکی از تجلیل فوقالعاده از یک زن بدکاره است. بذل و بخششهای لیلی در تأسیس مدرسه، راهاندازی معدن، تعمیرات جاده، تجهیز پاسگاه، تأسیس درمانگاه، مبارزه با آفت و... منزلت او را در حد یک مقام ارشد حکومتی بالا میبرد؛ یعنی زن بدکاره دیروز که هنوز هم چشم طمع برخی مانند دکتر به دنبال اوست تا این اندازه جایگاه اجتماعی پیدا کرده و همه باید در مقابل او سر تعظیم فرود بیاورند. فیلم آنقدر در بالابردن جایگاه لیلی سنگ تمام گذاشته که همه مردم هر یک به نحوی خواهان خدمت به او و اطاعت از دستورات او هستند.
این همه در حالی است که مردم میدانند لیلی یک زن بدکاره بوده است ولی اکنون برای رفع مشکلات خود او را ناجی خود تلقی کرده و برای جلب رضایت او امیرخان را «بیهمه چیز» خوانده و به دنبال کشتن او باشند؛ در حقیقت فیلم در حال روایت تغییر نگرش مردم نسبت به زن بدکاره است و تغییر نگرش مردم در واقع تغییر ارزشهای حاکم بر جامعه است؛ یعنی دیگر بدکاره بودن یک زن، در چشم آنها ناپسند و قبیح نیست؟