kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۸۲۹۸
تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۰

مهتاب اگر هنوز درخشنده مانده است نام تو را در این شب تاریک گفته است (چشم به راه سپیده)

 
 
دو رکعت ندبه
دلی سبز و تناور داشت گلدان
نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد
نباریدی ترک برداشت گلدان
 حبیب نظاری
صبحی که بازآیی
به پایت ریختم ‌اندوه یک دریا زلالی را
بلور اشک‌ها در کاسه ماه هلالی را
چمن آیینه‌بندان می‌شود صبحی که بازآیی
بهارا! فرش راهت می‌کنم گل‌های قالی را
نگاهت شمع آجین می‌کند جان غزالان را
غمت عین‌القضاتی می‌کند عقل غزالی را
چه جامی می‌دهی تنهائی ما را جلال‌الدین!
بخوان و جلوه‌ای بخشای این روح جلالی را
شهید یوسفستان توام زلفی پریشان کن
بخشکان با گل لبخندهایت خشکسالی را
سحر از یاس شد لبریز دل‌های جنوبی‌مان
نسیم نرگست پر کرد ایوان شمالی را
افق‌هایی که خونرنگ‌اند، عصر جمعه مایند
تماشا می‌کنم با یاد تو هر قاب خالی را
کدامین شانه را سر می‌گذارم وقت جان دادن
کدام آیینه پایانی‌ست این آشفته حالی را
تو ناگاهان می‌آیی مثل این ناگاه بی‌فرصت
پذیرا باش از این دلتنگ، شعری ارتجالی را
علیرضا قزوه
بُغضِ انتظار
فقط نه صبحِ من از ابرهای تار پُر است
گلویِ جاده هم از بُغضِ انتظار پُر است
بیا كه زردی پائیز با تو بی‌معناست
چرا كه عهدِ تو از سبزیِ بـهار پُر است
اگر كه دفترت از خاطراتِ من خالیست
میان دفتر من از تو یادگار پُر است
به خاك‌های مسیرت نگاه كن گاهی
كه زیرِ هر قدمت قلبِ بی‌قرار پُـر است
 مـگیر خُرده اگر مُنتَصب شدیم به تـو
 چرا كه دور و برِ گُل همیشه خار پُـر است
 مرا برای خودت كن به خَلق وا مگذار
 دلِ خرابِ من از دستِ روزگار پُـر است
 برای جدِّ تو كم ‌گریه می‌كنم آقـا
 ز بسكه آینۀ قلبم از غبار پر است
 چگونه یادِ تو از خاطرم گُذر نكند
 كه لحظه لحظه‌ام از لطفِ بی‌شمار پُر است
 پس از دعایِ فرج كربلاست حاجتِ ما
 و در سرِ همه سودای آن مزار پر است
محمد بیابانی
دیدیم بارها 
آشفته‌ام شبیه دلِ بی‌قرار‌ها
بی‌رنگ و روست، روی تمام بهار‌ها
 از آینه نمی‌شود هیچ انتظار داشت
وقتی نشسته است به رویش غبار‌ها
 شیرینیِ وصال به قدر فراق نیست
خسته نمی‌شوم من از این انتظار‌ها 
این روزگار کفر مرا در می‌آورد
وقتی که بی‌تو می‌گذرد روزگار‌ها
در شهر خویش بین همین کوچه‌ها تو را...
نشناختیم اگرچه که دیدیم بار‌ها
اصلا قرار بود که جمعه ببینمت
بازم گناه من زده زیر قرار‌ها
در راه انتظار تو رفتند زیر خاک...
رفتند زیر خاک هزاران هزار‌ها
حالا که خلوت است حرم‌، بعد اربعین
ما را ببر زیارت شش گوشه دار‌ها
یاسین قاسمی
بهاریه 
از بس که درد می‌کشی و دم نمی‌زنی
حتی خدا به صبر تو تبریک گفته است
مهتاب اگر هنوز درخشنده مانده است
نام تو را در این شب تاریک گفته است
 نام تو را پرنده به گوش بهار خواند
صدها درخت پیر جوان شد جوانه زد
چتر اقاقیا به سر کوچه‌ها نشست
گیسوی باغ را نفس باد شانه زد
 گیسوی شهر عطر تو را پخش می‌کند
بی‌شک عبور کرده‌ای از این کنارها
دلدادگان رفته کفن پاره می‌کنند
صوت سلام می‌شنوم از مزارها
این انتظار، پشت زمین را شکسته است
آقا تو شانه‌های زمان را تکان بده
تنها به دست تو کمرش راست می‌شود
لطفی کن و دوباره خودت را نشان بده
 این انتظار را به بهاری تمام کن
یا ذرّه‌ای به ما بده از آن صبوریت
بی تو نفس کشیدن و مردن بدون تو
تقدیرمان مباد که سخت‌ست دوریت
نغمه مستشار نظامی
خنده غنچه 
خنده غنچه مرا یاد تو می‌اندازد
در دلم، خانه‌ای از نور خدا می‌سازد
بس تفاخر کند این باغ به صحرا و به دشت
که به یمن نفست، بر همگان می‌نازد
جامه‌ات سبز، چمن سبز، همه صحرا سبز
پرچمی سبز، به تکریم تو می‌افرازد
باغ، خندان و غزل‌خوان و زمین پرنعمت
همه دشت، به توصیف تو می‌پردازد
خنده سبز چمن‌زار، به هنگام بهار
به همه زَردی و هر سَردی و غم می‌تازد
مست و دل شاد، ز دیدار تو، هر رهگذری
به تماشای تو عالم دل و جان می‌بازد
 مصطفی معارف