kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۷۴۶۳
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۳۸
حکایت سینماتوگراف 2- بخش سی و نهم

ســینمای دهــه 70 نفوذ تفکر دوران به اصطلاح سازندگی به درون سینما 

سعید مستغاثی
از ابتدای دهه 70 و تقریبا مقارن برکناری محمد خاتمی از پست وزارت ارشاد با توجه به سیاست‌های اعلام شده دوران به اصطلاح سازندگی و قطع تدریجی کمک‌های دولتی از تولیدات داخلی، نوعی خودکفایی اجباری شامل حال سینما هم شد، خودکفایی که معنایش در سینما، در واقع پرهیز از ساخت فیلم‌های فرهنگی و به اصطلاح کم‌فروش بود و جهت گیری به سمت تولید فیلم‌هایی که لااقل در گیشه بتوانند بخشی از هزینه ساخت خود را جبران نمایند.
 از همین روی فیلمسازان به سمت عناصر به اصطلاح گیشه پسند مانند ستاره و قهرمان و قصه و حادثه و تعلیق و زد و خورد و تعقیب و‌گریز و... رفتند. ظاهرا قرار بود که به‌تدریج سینما و تولیداتش در اختیار بخش خصوصی قرار داده شده و کم‌کم رنگ تجارت و صنعت بگیرد. البته در حالی که همچنان نظارت‌های متعدد دولتی در مراحل مختلف پابرجا و همچنان منبع امکانات و ابزار هم دولت بود. فقط بنا شد به‌جای حمایت مستقیم دولتی، مؤسسات خصوصی برای ساخت فیلم از بانک‌ها وام بگیرند. وام‌هایی که بازپرداخت آنها بعضا عملی نمی‌شد و بعضا هم دولت آنها را بازپرداخت می‌کرد. این سمت و سو گیری گیشه‌ای تولیدات سینما، از طرفی نتایج مثبتی هم در بر داشت، فی‌المثل در کنار سینمای درونگرا و جمع محور و بدون قصه کلاسیک آثاری مانند «دیده بان» (ابراهیم حاتمی کیا) و «چشم شیشه‌ای» (حسین قاسمی جامی) و «تویی که نمی‌شناختمت» (محمد ابراهیم سلطانی فر) (که البته همچنان تولیداتش در سال‌های بعد هم در سطحی محدود ادامه داشت) نوعی از سینمای دفاع مقدس به میدان آمد که برخلاف نوع اول، برونگرا بود و فردمحور و با قصه کلاسیک یعنی قهرمان داشت، آن هم قهرمانی که یک تنه همه را حریف بود مثل فیلم «سجاده آتش» (احمد مراد پور) و با قصه 
پرفراز و نشیب و حادثه محور و سرشار از لحظات تعقیب و ‌گریز و زد خورد، سعی در جذب تماشاگر عادی سینما و پر و پیمان کردن گیشه داشت مانند فیلم‌های «حماسه مجنون» (جمال شورجه) و «آخرین شناسایی» (علی شاه حاتمی).
سینمای قهرمان‌محور و خودکفا 
به دنبال آنها فیلم‌هایی مانند «حمله به اچ3» (شهریار بحرانی)، «دایره سرخ» (جمال شورجه)، «رنجر» (احمد مراد پور)، سرزمین خورشید (احمد رضا درویش) و... ساخته شدند. تفاوت این فیلم‌ها با آثاری همچون «افعی» (محمدرضا اعلامی) یا «پایگاه جهنمی» (اکبر صادقی) و یا «پلاک» (ابراهیم قاضی زاده)، در این بود که برخلاف آن فیلم‌های صرفا حادثه ای، این آثار جدید مانند فیلم‌های سینمای دفاع مقدس در دوران نخست سینمای پس از انقلاب، به نوعی روحیات و درونیات و شخصیت‌های رزمندگان و در یک کلام جبهه‌های دفاع مقدس را هم در کنار قهرمان‌پردازی‌ها و خلق حادثه به تصویر می‌کشیدند. آنچه که فیلم‌هایی مانند «افعی» و «پایگاه جهنمی» فاقد بودند. در واقع آن فیلم‌ها، صرفا آثار جنگی محسوب می‌شدند ولی در فیلم‌هایی همچون «سجاده آتش» و «حمله به اچ3»، نشانه‌های دفاع مقدس و عناصر آن بارز بود.
آغاز این دوره (به جز زمان کوتاه تصدی علی لاریجانی بر وزارت ارشاد که چندان در بحث ما قرار نمی‌گیرد) با وزارت مصطفی میرسلیم و معاونت سینمایی عزت‌الله ضرغامی مصادف گردید که حدود 5 سال به طول انجامید و در عین بها دادن تدریجی به فعالیت بخش خصوصی، هر سال قوانین و ضوابط شداد و غلاظ برای تولید فیلم‌ها در مجموعه‌ای مکتوب تحت عنوان «دفترچه سینمایی سال» درج می‌گردید تا جایی که حتی برای نوع پلان فیلم نیز محدودیت قرار داده شد. 
اگرچه افت محسوس مخاطب نسبت به دوره نخست بارز به نظر می‌رسید و شیب منحنی استقبال مخاطب سینمای ایران آغاز شده بود اما بعضی کارشناسان این افت مخاطب را فقط نسبت به 2-3 سال پایانی دوره اول دانسته‌اند که بازتاب اتمام جنگ هشت ساله و ایجاد فضای پس از آن، عوامل مهم هجوم مردم به سوی سرگرمی و سینما به شمار می‌آیند.
رویکرد سینما در دولت مدعی اصلاحات 
سینمای ایران در شرایطی گام به سال‌های نیمه دهه 70 گذارد که پس از ورشکستگی کامل در سال 1356 (یعنی یک سال و نیم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی) و سپس گذار از دوران معروف به سینمای هدایتی/حمایتی یا گلخانه‌ای دهه 60، به تحمل تبعات سیاستی موسوم به توسعه اقتصادی رسید که پس از پایان جنگ، در همه ابعاد کشور رواج پیدا کرد و از اوایل دهه 70‌ گریبان سینما را هم گرفت. سینمای ایران پس از آن، در دهه 70 حدود 4 سال (سال‌های 1376 تا 1380 و سپس تا 1384) هم در معرض تبعات سیاست به اصطلاح توسعه سیاسی دولت مدعی اصلاحات واقع گردید. سیاستی که در واقع بیش از توسعه سیاسی، استحاله آرمان‌ها و باورهای انقلابی و اسلامی را نشانه رفته بود. 
در این دوره، شعار سیاست خصوصی‌سازی سینمای ایران، کمرنگ شدن نظارت‌های دولتی و در مقابل، حاکمیت نهادهای مدنی مانند خانه سینما بر روند تولید و نمایش، روند شتابداری به خود گرفت و برای اولین بار در سال‌های پس از انقلاب، مؤسسات به اصطلاح خصوصی سینما با متشکل شدن در گروهی تحت عنوان «اتحادیه تهیه‌کنندگان و توزیع فیلم ایران»، سرنخ تولید و نمایش را در سینمای این مملکت به دست گرفتند. 
در این دوران حذف درجه‌بندی کیفی فیلم‌ها، لغو شرط حضور در جشنواره فیلم فجر برای اکران عمومی، از میان برداشتن تصویب فیلمنامه، واگذاری کمیسیون اکران و تنظیم نمایش و همچنین برخی تصمیم گیری‌ها در عرصه تولید به انجمن‌های صنفی، همه و همه ظاهرا موجب خلق فضائی تازه‌ای برای استقلال سینمای ایران از دولت گردید. 
اما متاسفانه این فضای جدید برخلاف افق‌های ترسیم شده، سینمای ایران را در سراشیبی باورنکردنی سقوط نمودار مخاطب و کیفیت قرار داد و آن را به محتضری تبدیل ساخت که تا سال 1384 (یعنی اواخر دولت مدعی اصلاحات) اساسا امیدی به بهبودش نمی‌رفت.
سقوط در سال‌های خصوصی شدن
می‌توان براساس آمار و اسناد ادعا کرد که از سال 1376 به بعد و همراه به اصطلاح بازشدن جو فرهنگی/هنری جامعه و شکسته شدن بسیاری از خطوط قرمز سال‌های قبل، به جای شکوفا شدن سینما خصوصا در حیطه سوژه‌ها و مسائل مختلف، سینمای ایران دچار پسرفتی شد که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و منتقدان، پدیده مبتذل و مذموم «فیلمفارسی» را به طور رسمی به عرصه آن بازگرداند. از همین سال به بعد است که فیلم‌های معروف به «دختر/پسری» پرده سینماهای ایران را اشغال نمود و تکرار فاجعه بار آن، تماشاگر را از سالن‌های سینما‌گریزان ساخت. 
اینکه کرامت خانواده را بوسیله جنگ و جدال‌های دیرین رقبای عشقی یا روابط نامشروع تحت عنوان فریبنده «آزادی» همراه انواع و اقسام بی‌بند و باری و یا عشق‌های مثلثی و ضربدری و مربعی و ذوزنقه‌ای زیر علامت سؤال بردند، اینکه بنیان خانواده را اغلب به دلیل عشق‌های به اصطلاح غیر افلاطونی و یا سوء ظن و شک‌های غیرمعقول، لرزان و متزلزل نشان دادند، اینکه هرگونه تعهدات اخلاقی را در روابط اجتماعی کان لم یکن اعلام کردند و اینکه...
ولی خوشبختانه تماشاگر آگاه سینما، با عدم استقبال از این‌گونه آثار، مخالفت و اعتراضش را اعلام کرد و آنکه ضرر دید، به واقع سینمای ایران بود و سینمادارانش که کم‌کم سالن‌هایشان خالی از تماشاگر گشت و با بحرانی عمیق مواجه شدند. طرفه آنکه سازنده این نوع فیلم‌ها، بعضا از میان فیلمسازان متعهد و فرهنگی بیرون آمدند و فیلم‌هایی ساختند که حتی برخی نام‌هایشان نیز با مشابه‌های پیش از انقلاب تفاوتی نداشت مثل «علف‌های هرز» (قدرت الله صلح میرزایی)، «مردبارانی» (ابوالحسن داودی)، «عشق + 2» (رضا کریمی)، «سیاوش» (سامان مقدم)،«تیک» (اسماعیل فلاح پور)، «شام آخر» (فریدون جیرانی)، «نگین» (اصغر‌ هاشمی)، «خانه‌ای روی آب» (بهمن فرمان آرا)، «دنیا» (کاظم راست گفتار)، «واکنش پنجم» (تهمینه میلانی)، «خاکستری» (مهرداد میر فلاح)، «زندان زنان» (منیژه حکمت)، «همکلاس» (سعید خورشیدیان)، «آب و آتش» (فریدون جیرانی)، «مارال» (مهدی صباغ زاده) و... از جمله آثاری بودند که به سبک و سیاق آنچه گفته شد، در این‌گریز تماشاگر از سالن‌های سینما از اواسط دهه 70 تا اوایل دهه 80 سهم عمده‌ای داشتند. در واقع در سال‌های 76 تا 83 که سینمای ایران به پایین‌ترین میزان جذب مخاطب در طول تاریخ خود رسید، تعداد زیادی از این‌گونه آثار با عناوین و شکل‌های فریبنده بر پرده سالن‌های سینما رؤیت شدند که در نهایت ابتذال، به تحقیر خانواده و زن و جوان ایرانی می‌پرداختند.