kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۷۰۶۵
تاریخ انتشار : ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۵
گفت‌وگو با مهدیه زکی‌زاده، نویسنده کتاب «اول ابراهیم شو»

ادبیات دفاع مقدس به یک نیما نیاز دارد

 
 
 
مرضیه کرماجانی
ادبیات دفاع مقدس به سان درختی است که در سال‌های اخیر به شکوفایی و ثمر رسیده است و درحال تبدیل شدن به درختی تناور و با ریشه‌هایی در عمق خاک فرهنگ و هنر کشورمان است. در این سال‌ها کتاب‌هایی منتشر شده که با نمونه‌های مشابه در دهه‌های گذشته، متفاوت هستند و نویسندگان جوان این عرصه، قالب‌هایی جدید را برای ثبت تاریخ پرفراز و درخشان دفاع مقدس و ستارگان آسمان مقاومت تجربه می‌کنند. «اول ابراهیم شو» یکی از این کتاب‌هاست که موضوع آن، مستندنگاری زندگی و خاطرات شهید ابراهیم خلج (از شهدای دوران دفاع مقدس) است اما این کتاب در قالب روایی و داستانی و با ساختاری شبیه به رمان، به قلم «مهدیه زکی‌زاده» نوشته شده است. به همین بهانه با زکی زاده، درباره این کتاب‌، شهید ابراهیم خلج و ادبیات دفاع مقدس گپ زدیم که ماحصل آن را می‌خوانید:  
 
«اول ابراهیم شو» اولین کتاب شماست؟
خیر، «اول ابراهیم شو» در واقع اولین کتاب مستقل من است، قبل از آن کتاب‌های «سردار سربلند»را با همکاری دو تن از دوستانم در انتشارات روایت فتح و «چهل قدم تا عشق» را هم با همکاری دکتر سیدحسن شکری در نشر روایت باران نوشته بودم. 
چطور شد که نویسنده شدید و چه مراحلی را طی کردید تا به نوشتن و انتشار کتاب رسیدید؟
کار را با تحقیق شروع کردم؛ حدود پنج سال از محققین انتشارات 27 بعثت بودم و کم‌کم در کنار کار تحقیق، کارشناسی و تدوین کتاب را هم انجام می‌دادم. واقعیت این است که کاری که چندماه برای تحقیق و پژوهشش زمان می‌گذاشتم و از نزدیک با احساسات مصاحبه‌شوندگان روبه‌رو بودم و شخصیت شهید با احساسات و نقطه نظرات افراد مختلف را فهم می‌کردم، برای تبدیل شدن به کتاب معمولا به دست کسی می‌رسید که کمترین ارتباط یا حتی هیچ ارتباطی با آن‌ها نگرفته بود و قصد داشت کار را بنویسد. اگر خیلی مسئولیت شناس بود با ما ارتباط برقرار می‌کرد و حس‌ها را دریافت می‌کرد تا به نتیجه بهتری برسد، وگرنه که تنها بنا به دریافتش از متن مصاحبه‌ها کار نوشته می‌شد. درست یا غلط این یکی از دلایلی بود که سبب شد تا تصمیم به نوشتن بگیرم. جدا از اینکه کلا کار نوشتن را دوست داشتم و در زمینه‌های دیگر دستی هم بر آن داشتم. اصل کار مستندنویسی پژوهش است. آن را که بدانی و اصول نوشتن را هم بلد باشی، با انتخاب زاویه دید درست، کار خیلی سخت نیست. 
در مقدمه کتاب «اول ابراهیم شو» از دکتر شکری به عنوان فردی یاد کردید که پیشنهاد نگارش این کتاب را به شما دادند؟ با توجه به اینکه گفتید کتابی را هم با همکاری ایشان نوشته بودید، چه شد که این بار پیشنهاد کار مستقل به شما دادند و چه شد که شما پذیرفتید؟
شهید ابراهیم خلج در جبهه، رفیق و همراه آقای شکری بود. اما جنس رفاقت آن‌ها فرق می‌کرد. چون این دو با هم رقابت هم داشتند. یعنی در مراوداتشان خیلی کَل‌کَل داشتند و سر به سر هم می‌گذاشتند و درعین حال آقای شکری، ابراهیم را خیلی هم دوست داشت. چندباری از ایشان ‌پرسیدم چرا زندگینامه ابراهیم را نمی‌نویسید؟ ‌گفتند؛ «نمی‌توانم، چون هر بار بخواهم بنویسم یاد آن شوخی‌ها و کل‌کل‌ها می‌افتم، حالم بد می‌شود و کار ناتمام می‌ماند... اما دلم می‌خواهد که این کتاب حتما نوشته و منتشر شود... چون هستند کسانی که سراغ شهدای شاخص و فرماندهان شهید بروند اما شهدایی مثل ابراهیم چون چندان شناخته شده نیستند، کمتر مورد توجه ناشران و نویسندگان قرار می‌گیرند. برادرش هم شهید شده و پدر و مادرشان هم بسیار مظلوم هستند و دلم می‌خواهد که درباره این دو شهید کاری شود.» این بود که پیشنهادش را به من دادند تا کار را شروع کنم و خودشان هم بالای سر کار حضور داشته باشند. ابتدا دلیل خاصی برای پذیرفتن نوشتن این کار نداشتم چون چند کار دیگر هم در دست نوشتن داشتم و پیشنهادات کاری دیگری هم بود. اما شاید این دوستی بین آقای شکری و شهید و رابطه و حسی که بین آن‌ها وجود داشت، علاقه‌ام را برای انجام این کار بیشتر کرد. بعد که کار جلوتر رفت، به خصوص وقتی مصاحبه‌ها را خواندم، معمولی بودن این شهید برای من بسیار زیبا بود. چون بین ما و به ویژه افرادی که در وادی نوشتن درباره شهدا هستند فضائی شده که همه در پی یک نقطه برجسته و پررنگ در شهیدان هستند، شهرت و معروفیت شهید در انتخاب سوژه بی‌تأثیر نیست. ما شهدایی داریم که به شدت دوست‌داشتنی هستند و می‌توانند الگوهایی برای بچه‌های ما باشند، اما به دلایل و مشکلات مختلف به آن‌ها پرداخته نمی‌شود و متأسفانه اطرافیانشان هم درحال از دست رفتن هستند. ابراهیم خلج هم از همین جنس بود. این باعث شد تا کار به دلم بنشیند و بخواهم این کار را انجام دهم. 
با توجه به تأکیدی که بر معمولی بودن شهید ابراهیم خلج دارید، فکر می‌کنید چه چیزی باعث شد تا در جبهه، فرمانده شود و بعد هم به مقام شهادت برسد؟
این آدم‌، پله پله بالا رفت. اول، مثل هر جوان دیگری حواسش به زندگی خودش بود، آرزوهایی داشت و برای این آرزوها و زندگی‌اش تلاش می‌کرد. نکته‌ای که وجود دارد‌، نان حلال و زحمتکش بودن پدر و مادرش است. ما تأثیر این نان و زحمت را در ابراهیم می‌بینیم. چون واقعا این جوان، خیلی معمولی بود؛ معمولی زندگی می‌کرد، لباس قشنگ می‌پوشید، تفریح می‌کرد و... یک آدم عجیب و غریب نبود، از آسمان نیامده بود. حتی نماز شب‌خوان نبود. مثل خیلی از جوانان امروز بود. اما نگاه کرد به نیاز جامعه‌اش؛ دید جامعه‌اش نیاز دارد که جلوی دشمن خارجی بایستد. با این هدف به جبهه رفت، اما جبهه مثل یک دانشگاه تربیتش کرد و از او یک ابراهیم ساخت. اسم کتاب هم بر همین اساس تعیین شد. هر فردی برای مسیر رشدش اول باید ابراهیم شود، بت‌های درونش را بشکند تا بزرگ شود و اشرف مخلوقات درونش هویدا. 
کتاب را از حالت خاطره‌نگاری به سمت قالب داستانی بردید و ساختار «اول ابراهیم شو» شباهت زیادی به رمان دارد. هدف خاصی در انتخاب این ساختار بود یا به طور کلی، سبک کاری شما این‌گونه است؟
قالب‌های روایی متنوع است و همگی مورد نیاز. اما به نظرم مستند داستانی یک روش بجا و درست است؛ این روش جزو توصیه‌های رهبر انقلاب هم هست. برای اینکه کتاب‌ها خوش‌خوان باشند صرفا با مستندنگاری محض نمی‌توانیم مخاطب جوان را به مطالعه این‌گونه کتاب‌ها دعوت کنیم، آن هم با وجود فضای مجازی و فیلم‌ها و آثاری که جذابیت زیادی برای نسل جوان دارند. ما نیاز داریم که قهرمانانمان را به جوانان بشناسانیم و مخاطب ما باید بخواند تا قهرمان را بشناسد، پس ما اول باید محتوا را در یک قالب زیبا بپیچانیم تا مخاطب مجذوبش شود و برود این قالب را باز کند و گوهر درون آن را دریافت کند. 
واکنش خانواده و اطرافیان و دوستان شهید نسبت به کتاب «اول ابراهیم شو» چه بود؟
خوبی کارهای آقای شکری این است که از ابتدا تا انتهای تولید یک کتاب، با خانواده شهید همراه است. درباره کتاب ابراهیم هم خانواده شهید دائم در جریان اتفاقات بودند و از نظراتشان استفاده می‌شد و بعد از انتشار کتاب هم از آن استقبال کردند. من پدر شهید را بعد از اتمام کار ملاقات کردم و لبخند رضایت ایشان را دیدم. تک‌تک اعضای خانواده شهید، کتاب را خوانده بودند و نظر دادند و خدا را شکر راضی بودند. دعای خیری که برای من کردند واقعا دلنشین بود و باعث شد تا خستگی کار را فراموش کنم. خدا را شکر که دوستان شهید هم رضایتشان را از کار اعلام کردند و البته که فرمانده گردان و چند نفر از همرزمان شهید خلج هم کار را قبل از انتشار خوانده و تایید کرده بودند. 
با توجه به سابقه‌ای که در زمینه پژوهش دارید و فعالیتی که امروز دارید و کتاب‌هایی که نوشته‌اید، وضعیت کتاب دفاع مقدس را چگونه ارزیابی می‌کنید و فکر می‌کنید که جای چه موضوعات و قالب‌هایی خالی است؟
در آن عرصه، همه قالب‌ها دیده می‌شوند؛ مستند روایی، مستند داستانی، داستانی، رمان، خاطره‌نگاری، تاریخ شفاهی و... حالا ممکن است برخی قالب‌ها کمتر و برخی بیشتر استفاده شده باشند، یا در یک قالب خاص به کتاب خوب پرداخته نشده باشد. اما اینکه بخواهیم بگوییم یک نفر کار جدید و نویی انجام داده، متأسفانه جایش خالی است! به نظر من ادبیات دفاع مقدس به یک «نیما» نیاز دارد. همان طور که نیما یوشیج برای شعر فارسی، شعر نو را به ارمغان آورد، عرصه کتاب دفاع مقدس هم به یک چنین نویسنده‌ای نیاز دارد تا قالب جدیدی را برای نگارش این نوع کتاب‌ها پدید آورد. 
اما به طور کلی باید گفت که روند انتشار کتاب‌های دفاع مقدس، روند خوبی است، هر چند که کارهای ضعیف از نظر کیفی زیاد است اما واقعا کارهای با کیفیت هم پرشمار هستند. بعضی‌ها وقتی درباره کتاب دفاع مقدس نظر می‌دهند ملاکشان همچنان کتاب‌های دهه‌های گذشته است و کتاب‌های با موضوع دفاع مقدس جدید را نخوانده‌اند اما زبان به نقد تند در این موضوع دارند. 
من به این افراد توصیه می‌کنم که کتاب‌های جدیدی که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده است را هم حتما بخوانند؛ کتاب‌هایی از انتشارات مختلف و در ژانرهای گوناگون. در این صورت مطمئن هستم که حتما نظرشان تغییر خواهد کرد. 
البته من امیدوارم که کتاب دفاع مقدس همچنان رشد کند اما باز هم این کتاب‌ها در نوع خودشان خیلی خوب هستند و شاید در سال‌های آینده بیشتر متوجه خوبی و کیفی بودن این آثار شویم. 
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. اگر فرمایش و سخنی هست بفرماید.
خواهش می‌کنم، محبت کردید! از شما ممنونم. ان‌شاءالله که خدای شهدا و خود شهدا از ما و عملکردمان راضی باشند و عاقبت‌مان به شهادت ختم شود.